1109 - محمدهادی صحرایی: عقرب در آتش ۱۳۹۹/۰۳/۲۵
عقرب در آتش
۱۳۹۹/۰۳/۲۵
محمدهادی صحرایی
بهخاطر همین جنایت، بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم كه هر كس كسى را -جز به قصاص قتل، یا به كیفر فسادى در زمین- بكشد، چنان است كه گویى همه مردم را كشته باشد.(1)
فرقی نمیکند قربانی بوعزیزی باشد یا جرج فلوید. و فرقی نمیکند قربانگاه تونس باشد یا آمریکا. ظلم ظلم است و تحمل بیعدالتی سیستمی، سخت و ناممکن. در آنگونه جوامع همه قربانیاند جز ظالمین. مظلومین نمیدانند کی کشته میشوند و کی به دام ساختار ناعادلانه میافتند و از این انتظار و توجیه خستهاند. در هر جای جهان ظلم هست و ستمگر هم هست ولی ساختار آلوده و فاسد، مطلب دیگری است. قتل و غارت و تجاوز و تعدی همه جای دنیا هست و قابل انکار نیست ولی قتل عجیب فلوید، در مقابل دوربین و در آرامش دیگران و توسط پلیسی که توانایی دستبند زدن و زندان کردن و تنبیههای دیگر را دارد و بدتر از اینها حمایت رئیسجمهور از این تجاهر به جنایت، تنها در آمریکایی دیده میشود که مدعی تمدن است. حتی حکومتهای دسته چندم و پکیده بنعلی در تونس و قذافی در لیبی و بن سلمان در سعودی هم در برابر جنایات مشابه، حماقتی مثل ترامپ نکردند.
حقیقتاً رئیسجمهور فعلی آمریکا که عصاره فرهنگ کابویی آمریکاست، منحصر به فرد و قابل مطالعه عمیق است. تکبر و تفرعنی که قدرت و ثروت حرام و زورگویی به این فرد داده است، او را از هرگونه علایم حیات انسانی خالی کرده است. ترامپ، یک نفر نیست، نماینده و نمود تربیت لیبرال سرمایهداری غرب است که در روسای اسبق بهگونهای و در بوش و اوباما و همین فرد اخیر، بهگونهای دیگر نمایان شده و در میان سران بسیاری از کشورهای همپیمان و در میان مسئولین رده بالا و مخصوصاً پلیس آمریکا نیز دیده میشود. حقهبازی سران صهیونی و حیلهگری سران انگلیسی که پیشه پدری سیاستمدارانشان است را در کجای جهان میتوان یافت؟ پلیس سنگدل و احمقی که 9 دقیقه زانو بر گلوی مظلوم میگذارد و لرزش جان دادن فلوید، تغییری در رفتار روانپریشانه او نمیگذارد، یکی از هزاران روزمرگی پلیس سرکوبگر آمریکاست.
42 سال است که بزرگان انقلاب اسلامی و اهل فن، نظام ظالمانه، تمامیت خواه، قلدر و نژادپرست آمریکا را شیطان بزرگ نامیدهاند و پرچم این کشور را نماد ستمگران خواندهاند و به آتش کشیدنش را ترویج کردهاند و امروزه این پیام توانسته است از میان سلطه شیطانی رسانههای صهیونی و سمپاتهای صف بسته غربزده، خود را به مردم آمریکا برساند. جای تعجب نیست. تعجب آنجاست که قدرت شیطان، جاودان معرفی میشود. مگر نفرمودند که جولان باطل کوتاه و دولت حق باقی است؟ یا مگر امام راحلمان بارها اسرائیل و قدرتها و ابرقدرتها را پوشالی و رفتنی نخواند؟ او هرگز آمریکا را قدرت قابل اعتنا و بیزوال ندانست و از مغز استخوان معتقد بود که هیچ ارادهای جز اراده خدا در عالم نیست. چه میشود که عدهای مأمور بزک کدخدا بودند و مسئول ترساندن مردم خود از او. و عدهای زبونتر و ذلیلتر از اینها، وظیفه تشکیک در اعتقادات داشتند.
ادا و اطواری که غربزدگان عقب مانده از زمان، بر سر سوزاندن یا پامال کردن پرچم آمریکا در آوردند را امروزه مردم آمریکا هم با پرچم بیستاره آتش گرفته در کف خیابان به سخره میگیرند. آن کدخدا که قرار بود با فشار دادن یک دکمه دمار از روزمان دربیاورد، با اغتشاش دو هفتهای سیاتلش سقوط کرد. ابرقدرتی که سالها، تحصیلکردگان غربزده ما، خود و مملکتشان را موظف به بندگی و بردگیاش میدانستند، امروزه یکی یکی شهرهایش سقوط میکند و شهرداران، فرمانداران و کلانترانش هم با لغز و درشتی سر باز میزنند. مجسمههای کریستف کلمب و سرمایهداران و بردهداران معروف آمریکا و اروپا که بیسر، در زیر پای مردم خشمگین افتاده و در خیابان کشیده میشوند یادآور فروریختن دیوار برلین است و پایان بلوک چینی ابرقدرتها. و تکرار تاریخ است برای اهل عقل و عبرت.
بحران آمریکا، در کنترل باشد یا خارج از کنترل، آشوب باشد یا انقلاب و نتیجهاش پیروزی باشد یا سرکوب، مهم بودنش در به آتش کشیدن خانه شیطان است و بزرگترین دستاوردش میتواند فروریختن بلوک غرب باشد. و شروع نظم فرانویی که رایحه عدالت را در جهان پیچانده و بعد از اتفاقات مهم اخیر، خبرهایی آورده است. با افول آمریکا، صهیون و سعودی خود به خود ازاله خواهند شد و قدرتهای اروپایی همگی با بحران مشروعیت و برخی با سقوط و تغییری روبه رو خواهند شد که ظلم سیستمی را براندازد. تاریخ خواهد نوشت که مردمان امروز آمریکا و اروپا برای رهایی از لیبرال دموکراسی و حکومتهای دیکتاتور و خداستیز، خود را در مهلکه و معرکه کرونا یا گلوله پلیس انداختند و اندیشه پرخطای غربی با ایسمهای رنگارنگ و میان تهی، بشر را به جایی رساندند که عفونت بیعدالتی را از ویروس مرگبار کرونا بیشتر دید. این سخن حقیقتی است که گفتهاند: مُلک با کفر میماند ولی با ظلم نه.
تحلیلهای اشتباهی که جبهه کفر و نفوذ را به فکر و اقدام شهادت مظلومانه سپهبد سلیمانی رساند، غافل از تشییع میلیونی حاج قاسم و جهانی نمودن انقلاب اسلامی بود. آنها قدرت خدا در تسخیر قلبها و تغییر محبتها را نفهمیده بودند و از مکر خدا خبر نداشتند. و امروز هم اشتباه میکنند. در چله دوم انقلاب اسلامی، هر تحلیلی که شهادت حاج قاسم را در میان نگرفته باشد، نشنیده باید گفت به انحراف رفته است. شهادت تزریق خون به پیکر اجتماع است و شهادت کسی چون قاسم سلیمانی که آتش به رگهای مردم دوانده، رستاخیز جهان مرده مادیگرا بود. میلیونها خونخواه او که فریاد انتقام سردادند، راه نجات را به جهان یاد دادند و جبهه مقاومت را جان دادند. و خشم مقدسی را انباشتند که خون هر مظلوم دیگری آن را تنوره میکرد. نسل جدید و جوان جهان، به جای ماچوها و ناجیان هالیوودی، قهرمان جدید خود را شناخته و به جای لوتر و لینکلن و چگوارا و دیگران، نسخه کامل و بیعیب و نقص و انقلابی «سلیمانی» را به دست آورد که با هیچ کسی جز مقلدان خمینی قابل مقایسه نیست.
مرگ فلوید مثل مرگ بوعزیزی تونسی که برای جهان عرب بیداری اسلامی به راه انداخت، میتواند در غرب بهار غربی و طرحی نو دراندازد. به زیر کشیدن نمادهای حکمرانی آمریکا نظیر کریستف کلمب و امثال آن، نشان از بیاعتباری ریشههای تاریخ آمریکا حتی برای مردمش است که اینها اصلاً شبیه یک اعتراض معمولی نیست. هرچند که «بی رهبری» این اعتراضها از نقطه ضعف و شاید نشانهای از همان «ناجنبش»هایی باشد که برای امثال ایران طراحی شد ولی به نظر میرسد شهادت مظلومانه حاج قاسم، حمله پیروزمندانه و بیجواب سپاه به عینالاسد، ناتوانی دولت آمریکا در مقابله با کرونا، ارسال کشتیهای بنزین با پرچم افراشته ایران به حیاط خلوت آمریکا و نهایتاً کشته شدن فلوید، همگی اتفاقات مهم و ضربات مهلکی است که پیکر پوسیده آمریکا را ضربهپذیر و ناتوان کرده است و قیام مردم آمریکا را که شرمنده رفتار و جنایات سران خود هستند چنین شعلهور کند. هرچند که از نفس مصنوعی نفوذیها و کارشکنی موریانههای سیاسی نباید غافل بود.
بیدقتی در مبادله زندانیان، بیاقدامی در قبال تحریمهای جدید، سکوت و سکون در برابر گزارشهای احتمالی، پذیرش قراردادهای تحمیلی و غفلت از معیشت مردم و امثال اینها اگر با همان دستفرمان برجامی پیش برود ممکن است همانگونه که تحریمهای بیجان اوباما را زنده کرد، بتواند امروز نیز ترامپ زیر دست و پا افتاده را بلند کند و حصارهای کشیده شده دور کاخ سفید را بردارد و عقرب در محاصره آتش را بیرون بیاورد. یقیناً اشتباه محاسباتی در این عرصه حساس، میتواند اثرات منفی بلندمدتی به همراه داشته باشد که نیاز جدی به مراقبت موثر دارد. آنچه بیش از هرچیز میتواند آبرو و مقبولیت از دست رفته دولت آمریکا در میان مردمش را برگرداند، موفقیت هرچند کوچک ترامپ در انجام کارهایی حداقلی است.
معامله خوب معامله شرافتمندانه و حلالی است که آبرو و اعتبار افزاید وگرنه معامله خون مظلوم از حاج قاسم گرفته تا دیگران و یا معامله با قمارباز باختهای که در آستانه انحطاط است، نفس مصنوعی دادن به دشمنی است که هنوز هم زانویش بر گردن مظلومان و مردم کشورمان است. و زانو گاهی همان است که آن پلیس خبیث بر گردن فلوید فشرد و او را مجبور به مرگ کرد و گاهی زانوی کثیف آمریکایی برجام، پالرمو، 2030، FATF و اهرم ماشهای است که ساده دلان را مجبور به امضاء و وطنفروشی کنند. فرقی نمیکند. باید هر دو زانو قطع شود. دوستان و دشمنان که میدانند، دیگران هم بدانند که تجربه موفق صادرات بنزین به ونزوئلا، الگوی مناسب و مهمی است برای واقع بین کردن کسانی که هنوز به معجزه مقاومت مشکوکند و هنوز به مذاکره با دروغگویانِ بیعهد و قرار، امید دارند و آمریکا را ابرقدرت میخوانند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سوره مائده، آیه 32