30 - جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - مارکسیستها در هتـل والدورف ۱۴۰۳/۰۵/۲۶
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 30
مارکسیستها در هتـل والدورف
۱۴۰۳/۰۵/۲۶
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
فصل سوم
«من در دوراهی فاشیسم و کمونیسم، مسیر عشق را برمی گزینم و به افکار بشر می خندم.»
آنائیس نین۱
شما را به نیویورک 25 مارس سال 1949می برم. سهشنبه بسیار سردی بود. در بیرون از هتل والدورف۲ استوریا، واقع در بلوار پارک اَوِنیو در خیابان شماره 50، یک ورودی بند خراب و کوچکی بود. [درکنار این ورودی بند] اکثرا مردانی با پالتوهای خاکستری3 دور هم جمع شده و به گفتو گوی با هم در پیادهرو مشغول بودند. در جمع آنها، سرعت به کندی سپری میشد.[اما] در داخل هتل، سرعت دیوانه وار بالا بود. خلاف معمول این وقت سال، هتل پر بود، و گویا یک اتاق مایه درد سر برای این هتل شده بود.
از اتاق 1042، که یک سوئیت مجلل با امکانات کامل در طبقه دهم بود، در تمام طول روز تند تند سفارش میآمد. تعداد سفارشها از حد گذشته بود. درخواست برای نصب تلفنهای بیشتر با انبوهی از پیام های تلگرافی انجام میشد. این پیامها با سیمهای تلگرافی فرستاده می شد و هتل، اتاق مخصوصی برای فرستادن پیامهای تلگرافی نظر گرفته بود. چراغهای رومیزی بیشتری لازم بود. همه چیز مورد نیاز قرار داشت. پیام ها مثل آتش توپخانه دائما به اتاق خدمات صادر میشدند- همبرگر، سالاد، استیک تارتار، سفارشهای جانبی، بطریهای شراب کلارِت، بطریهای آبجو، سطلهای یخ بیشتر، لطفا.
وقتی که پیشخدمت ها وارد سوئیت می شدند با صحنه عجیبی مواجه می گردیدند. سیمهای درهم تنیده تلفن در سراسر اتاق پخش شده بود. هر جا که نگاه می کردی پر بود از آدم و کاغذهای پراکنده. روی زمین جایی برای نشستن وجود نداشت. سوئیت پر شده بود از دود سیگار. دو منشی املا میکردند و یک دستیار با دستگاه میموگرافی (نوعی دستگاه تکثیر) که در حمام نصب شده بود، مشق میکرد. کف زمین به خاطر حجم کاغذهای کپی شده، دیده نمیشد. و یک جریان دائمی از بازدیدکنندگان، همواره وارد اتاق میشدند و مجبور بودند از میان این شلوغی و در هم ریختگی عبور کنند.
در این بلبشو، پیشخدمتان، سینیهای بزرگ خود را روی لبه تخت خواب متعادل نگه می داشتند و منتظر دریافت انعام میماندند.
این کار به مذاق اعضای میهمانی خوش نمیآمد. چه کسی قرار است صورت حساب را تحویل بگیرد؟ به نظر میرسید سیدنی هوک4 فیلسوف دانشگاه نیویورک، فردی که سوئیت را گرفته بود، نگران افزایش هزینههای مجموعه نبود.
در این سوئیت مجلل افراد زیادی همراه کوک بودند: مِری مک کارتی نویسنده و شوهر سومش باودِن برودواتر روزنامهنگار؛ الیزابت هاردویک رماننویس و شوهرش رابرت لاوِل شاعر؛ نیکلاس ناباکوف، دوایت مکدونالد منتقد و روزنامهنگار؛ نیکولا کیارامونته، روزنامهنگار ایتالیایی و متحد سابق موزنبرگ؛ آرتور شلِزینگر جونیور؛ ویلیام فلیپس و فلیپ راهو، سردبیران پارتیزان ریویو؛ آرنولد بایکمن خبرنگار گروه کارگری که رابطه خوبی با رهبران اتحادیه ضد کمونیست داشت؛ مِل پیتزل، یکی دیگری از کارشناسان حوزه کارگری؛ و دیوید دوبینسکی5 از اتحادیه کارگران در حوزه پوشاک بانوان. دوبینسکی علیرغم نوع شغلش در این پارلمان روشنفکری کوچک کاملا راحت به نظر میرسید.
در طبقه پایین، در سالن رقص هتل والدورف استوریا، کارکنان هتل آخرین کمکها را برای برگزاری هر چه بهتر کنفرانس انجام میدادند. گلهایی دورتا دور سکوی سخنرانی چیده شده بود. این گلها به صورت هلال تا انتهای اتاق آمده بودند. میکروفنها بررسی میشدند؛ یک دو، یک دو. بنر بزرگی با متن «کنفرانس فرهنگی و علمی برای صلح جهانی» در پشت سکوی سخنرانان روی دیوار نصب شده بود.
برخی از آن هزار نمایندهای که قرار بود در کنفرانس شرکت کنند زودتر به پذیرش اولیه آمده بودند. هنگامی که میهمانان میخواستند از طریق در ورودی وارد سرسرای هتل شوند تظاهرکنندگان در بیرون، مسیر آنها را سد میکردند و با ایجاد سر و صدا و هیاهو برای آنها مزاحمت ایجاد میکردند. وقتی که لیلیان هِلمَن (رمان نویس)، کلیفورد اودِتس، لئونارد برنشتاین (رهبر ارکستر و موسیقیدان) و دَشیل هَمِت6 (نویسنده معروف داستانهای پلیسی) رسیدند، تظاهر کنندگان فریاد برآوردند و آنها را سست عنصر خطاب کردند.
این برای کورلیس لمونت7 که دانشآموخته میلیونر آیوی لیگ و حامی [مالی] کنفرانس بود، یک تحقیر بزرگ به شمار میرفت. لمونت پسر رئیس بانک سرمایهگذاری جیپی مورگان اند کو8 و فارغ التحصیل آکادمی فیلیپس و دانشگاه هاروارد بود. معترضین راه ورود او به در ورودی را بند آورده بوند. لمونت، آنقدر اعیانزاده نزد خود داشت که بتواند بیتوجه به توهینهای معترضین از کنار آنها عبور کرده و به هتل برسد.
این اعتراض توسط یک ائتلاف جناح راست متشکل از سازمان لژیون آمریکا، گروهی از جوامع کاتولیک و میهنپرست، سازماندهی شده بود. اعتراض آنها بر این بود که کنفرانس حمایت شده توسط شورای ملی هنر، دانش و مهارت، صرفا خط مقدمی برای [مهار] شوروی است: افراد حاضر در کنفرانس آن گونه که ادعا میکردند برای حسن نیت و تبادل فکری بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوری جمع نشده بودند. آنها هدفی جز تبلیغ آمریکا نداشتند.
در واقع آنها درست میگفتند. کنفرانس [در ظاهر] با ابتکار کُمینفُرم [یا همان اداره اطلاعات احزاب کمونیست]، برگزار میشد.
این کار، ترفند وقیحانه آمریکا برای فریب افکار عمومی و جهتدهی آن به سمت خود بود. حزب شوروی به رهبری الکساندر فادیف9 رئیس انجمن نویسندگان شوروی، و نیز دیمیتری شوستاکوویچ10 آهنگساز، که گل سر سبد هیئت آنها بود، به راحتی و بدون هیچ مشکلی در اتاقهای والدورف مستقر شده بودند.
پرستاران کا گ ب (سرویس جاسوسی شوروی) و آپاراتچیهای حزب11 در انجمن نویسندگان به خاطر این چرخش ناگهانی، می توا نستند به همدیگر تبریک بگویند. تظاهرکنندگان در بیرون هتل میگفتند: کمونیستهای 12 [حاضر در جلسه] فقط زیر دست نبوده بلکه عضوی از آنها هستند.
پانوشتها:
۱- Anaïs Nin
۲- Waldorf
3- gray gabardine coats
4- Sidney Hook
5- David Dubinsky
6- s Lillian Hellman, Clifford Odets, Leonard Bernstein, and Dashiell Hammett
7- Corliss Lamont
8- J.P. Morgan & Co
9- A.A. Fadeyev
10- Dmitri Shostakovich
11- آپاراتچی یک کارمند تمام وقت و حرفهای حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی یا دستگاه دولتی شوروی بود
12- Reds