به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 186
بازدید دیروز: 11,477
بازدید هفته: 40,073
بازدید ماه: 96,208
بازدید کل: 28,015,994
افراد آنلاین: 83
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
چهارشنبه ، ۱۲ آذر ۱٤۰٤
Thursday , 4 December 2025
الخميس ، ۱۳ جمادى الآخر ۱٤٤۷
آذر 1404
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
192 - جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - کابوس ۱۹۶۴ برای جنگجویان سرد ۱۴۰۴/۰۹/۱۱
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 191

 کابوس ۱۹۶۴ برای جنگجویان سرد

۱۴۰۴/۰۹/۱۱

‫کتاب جنگ سرد فرهنگی: سیا در عرصه فرهنگ و هنر [چ1] -فروشگاه اینترنتی کتاب  گیسوم‬‎

فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند

وقایع بعدی نشان داد که این طرز فکر تا چه اندازه فاجعه‌بار و اشتباه بود. جوسلسون قطعاً با چنین دیدگاهی موافق نبود. او به خوبی می‌دانست که سازوکارهای فعلی تأمین بودجه به طرز تاسف‌باری آسیب‌پذیر است و او در حال هدایت یک قایق نشت کرده و ترک برداشته است. 
دیانا جوسلسون گفت: «دریای اطراف روزبه‌روز متلاطم‌تر و مسیریابی سخت‌تر می‌شد، اما آنها با این حال، در حالت آماده‌باش و هشدار دائمی به پیشروی ادامه می‌دادند.» از اواخر سال 1964، جوسلسون به طور دیوانه‌واری تلاش کرد تا «کنگره آزادی فرهنگی» را از افشاگری‌های قریب‌الوقوع و آسیب‌های ناشی از آن دور نگه دارد. او حتی تغییر نام آن را در نظر گرفت. یک‌بار دیگر به طور جدی بررسی کرد که آیا می‌توان ارتباط مالی با سازمان سیا را قطع و کاملاً به بودجه بنیاد فورد متکی شد. 
مهم‌تر از همه، او سعی کرد کنگره را از دیدگاه جنگ سردی خود دور کند و این تصور را که این نهاد ابزاری در دست دولت ایالات‌متحده در جنگ سرد است، تا حد ممکن باورناپذیر کند. او در اکتبر در جلسه کمیته اجرائی در لندن گفت: «من صادقانه نمی‌پسندم که دلیل اصلی وجود کنگره، جنگ سرد باشد. من تا حدی این احساس را دارم که این (جنگ سرد) دلیل وجودی آن شده است و صادقانه بگویم، من این را دوست ندارم.»
فصل بیست‌ودوم: دوستان پن ... انسانی از نوعی جدید به سوی سعادت خود آمده تا جنگ سردی را که علیه گوشت همنوع خود برپا کرده بود، به پایان برد. 
آلن گینزبرگ، «با که مهربان باشد» 
سال ۱۹۶۴ برای جنگجویان سرد سال بدی بود. افسانه‌هایی که به آنها تکیه داشتند، همین‌طور یکی پس از دیگری افشا می‌شدند. 
نخست، انتشار کتاب «جاسوسی که از سردسیر آمد» بود. این رمان که در پنج ماه توسط یک دیپلمات جزء در سفارت بریتانیا در بن1 و با نام مستعار «جان لوکاره» نوشته شد، در آمریکا ۲۳۰,۰۰۰ نسخه، فروش داشت و در سال ۱۹۶۵ نیز دو میلیون نسخه دیگر به صورت جیبی به فروش رسید؛ زمانی که استودیو پارامونت نسخه فیلم آن را منتشر کرد. 
لوکاره خاستگاه این رمان را به «خشم عمیق و همیشگی خودش درباره بن‌بست ایدئولوژیک شرق و غرب» نسبت داد. ریچارد هلمز که در آن زمان مسئولیت عملیات مخفی سازمان سازمان سیا را برعهده داشت، از این کتاب متنفر بود. 
از آن پس، لوکاره در کنار گراهام گرین (که رمان «آمریکایی آرام» او در سال ۱۹۵۵ جامعه اطلاعاتی محرمانه آمریکا را به وحشت انداخت) قرار گرفت؛ یعنی جزو نویسندگانی که سازمان سازمان سیا علاقه داشت از آنان نفرت داشته باشد. فرانک ویزنر درباره آنان گفت: آنها «ساده‌لوح»، «کینه‌توز و بدخواه» هستند.
در ادامه، فیلم «دکتر استرنج لاو» ساخته استنلی کوبریک که جنون ایدئولوژی جنگ سرد را هجو کرد، منتشر شد. لوئیز مامفورد در نامه‌ای که در نیویورک‌تایمز منتشر شد، این فیلم را «اولین گسست در خلسه بی‌خبری جنگ سرد که مدت‌ها کشور ما را در چنگال سخت خود نگه داشته بود...» خواند. 
«آنچه بیمار است، کشور به ظاهر اخلاقی و دموکراتیک ماست که اجازه داد چنین سازمان سیاستی بدون حتی یک بحث و تبادل‌نظر ظاهری با عموم تدوین و اجرا شود.» 
سپس، در ۱۸ سپتامبر ۱۹۶۴، بانفوذترین چهره جبهه جنگ سرد آمریکا، «سی. دی. جکسون»، در یک بیمارستان در نیویورک درگذشت. چند روز قبل از آن، آیزنهاور از گتیزبرگ پنسیلوانیا پرواز کرد تا «سی. دی.» که در وضعیت بحرانی بود را ملاقات کند. ارکستر سمفونی بوستون، که شهرت جهانی خود را عمدتاً مدیون حمایت‌های «سی. دی.» بود، کنسرت یادبودی برای او برگزار کرد که در آن ویولنیست‌ها، «ویتیا ورونسکی» و «ویکتور بابین»، آثار موتزارت را اجرا کردند. بعدها، مدرسه تابستانی این ارکستر، با نام «تنگلوود»، «جایزه و مدال استادی سی. دی. جکسون» را به یاد او راه‌اندازی کرد. حامیان مالی این جایزه، سازمان سیاری از دانش‌آموختگان همان مدرسه ویژه جنگ‌سردی بودند که «سی. دی.» بر آن ریاست داشت.
تا سال ۱۹۶۴، این افراد، دیگر افکارشان خریدار نداشت و همچون فرقه‌ای رو به زوال که نابودی‌شان - اگرچه هنوز کامل نشده بود- با موج انزجار و اعتراضی که علیه ارزش‌هایشان به پاشد، قطعی به نظر می‌رسید. 
آنان همچون تعداد زیادی «پرنده ویز ویز» بودند؛ نامی که یک روشنفکر نیویورکی برای موجودی افسانه‌ای اختراع کرد که «در دور باطل خود گرفتار می‌مانَد، حلقه‌های پروازش تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود، تا آنکه در نهایت به سازمان سیاه چال نیستی سقوط کرده و منقرض می‌شود.»
با ظهور «چپ نو» و «نسل بیت»، قانون‌شکنان فرهنگی که پیش از این در حاشیه جامعه آمریکا به سر می‌بردند، اکنون به جریان اصلی وارد شده و با خود نوعی تحقیری، به ارمغان آوردند نسبت به آنچه ویلیام باروز آن را «حکومتِ ستمگرِ بزدل و ناصادق که پشت نقابِ بوروکرات‌ها، مددکاران اجتماعی، روانپزشکان و مقامات اتحادیه پنهان شده» می‌نامید. 
جوزف هلر در کتاب «تبصره ۲۲» اشاره کرد آنچه آمریکا به عنوان عقلانیت می‌شناسد، در واقع دیوانگی است. آلن گینزبرگ که در مرثیه سال ۱۹۵۶ خود، «زوزه2»، بر سال‌های تلف‌شده سوگواری کرده بود- «برترین ذهن‌های نسل خود را دیدم که از فرط جنون نابود شدند»- اکنون به تبلیغ لذت‌های همجنس‌گرایی آشکار و «خلوت‌های توهم‌زای پِیوت» پرداخت. 
نسل بیت با جویدن ال‌اس‌دی، ستایش از بدن، خواندن شعر در حالت عریان، و پیمودن جهان از میان مهی از بنزدرین و حشیش، «والت ویتمن3» را از دست آدم‌های خشکی مانند «نورمن پیرسون هولمز» بازپس گرفتند و او را به عنوان اولین هیپی تقدیس 
کردند. آنان شورشیان ژولیده‌ای بودند که در پی بازگرداندن آشوب به نظم بودند؛ در تقابل با مجلاتی مانند «اینکاونتر» که وسواس4 بیمارگونه‌ای نسبت به قالب‌های فکری ثابت و فرمول‌های ایدئولوژیک داشتند.»
با ناامیدی از این تحولات، سیدنی هوک در 
۲۰ ‌آوریل ۱۹۶۴ به جوسلسون نوشت:«در اروپا تئاتر پوچی دارند و در اگزیستانسیالیسم، فلسفه پوچی [غرق شده‌اند]. 
اما در ایالات ‌متحده، آخرین تحول در میان روشنفکران «سازمان سیاست پوچی» است که شعارهایش عبارتند از: «مرگ بر آمریکا»، «آمریکای گندیده!»، «زنده باد سکس» و غیره. واقعاً سازمان سیار خنده‌دار است- مِیلر، پادهورتز و دیگران [مبلغان این مکتب هستند] و آنها یک مرید جدید و پرشور دارند- آقای جک تامپسون که بیم آن دارم احتیاطش از هوش و درکش بهتر نباشد.» 
تامپسون آن‌قدر خویشتندار و محتاط بود که تشخیص دهد بهترین کار الان این است کنار بایستد و در مقام مدیر اجرائی فارفیلد باقی بماند.
سال ۱۹۶۴ همچنین اولین سالگرد تولد «نیویورک ریویو آو بوکس» را شاهد بود. این نشریه تحت هدایت باربارا اپستین و رابرت سیلورز، منتشر می‌شد. 
موفقیت فوری این نشریه به وضوح نشان داد که همه روشنفکران آمریکایی مایل نیستند در نقش مشروعیت‌بخش‌های جنگ سردی حول محور دولت امنیت ملی عمل کنند. 
در حالی که اجماع حاکم در حال از هم پاشیدن بود، این نشریه خبر از ظهور نسل جدیدی از روشنفکران منتقد می‌داد که آزادانه در مورد مسائلی سخن می‌گفتند که مجلاتی مانند «اینکاونتر» (به دلیل وابستگی به سازمان سازمان سیا) عملاً درباره آنها سکوت اختیار کرده بودند. 
اگر این تصور ایجاد شده بود که گویی تمامی روشنفکران نیویورکی، با نوعی کیمیاگری وارونه، از رادیکال‌های درخشان به فلزی پست برای سازمان سیا و سایر نهادهای جنگ سرد تبدیل شده‌اند، این نشریه مدرکی بود خلاف آن مدعا. 
این متفکران به هیچ وجه مدافع قدرت آمریکا نبودند؛ بلکه اندیشمندانی بودند که حول محور آمادگی این نشریه برای محکوم کردن امپریالیسم درست به همان اندازه که کمونیسم را محکوم می‌کرد، گرد آمدند و این نشریه به کابوس سازمان سیا به عنوان پرچمدار مخالفت روشنفکران با جنگ ویتنام تبدیل شد. «لی ویلیامز» که در مورد اقدامات انجام‌شده برای مقابله با این نشریه چندان سخنی به میان نیاورد، به یاد می‌آورد: «ما با یین و یانگِ جمع نیویورک ریویو مشکل بزرگی داشتیم، به ویژه وقتی که تا این حد ضد ویتنام و چپ‌گرا شد.» و تنها به گفتن این جمله بسنده کرد که «وضعیت به صورت مشت و ضد مشت نبود.5»
مایکل جوسلِسون خود نیز از این روح تازه مصون نبود. اگرچه او سعی کرد سردرگمی فزاینده‌اش از «طرح (ارزش‌های) آمریکایی» را پنهان کند، اما در خلوت اعتراف می‌کرد که از شکلی که [این طرح آمریکایی] به خود گرفته است، وحشت‌زده است. جوسلِسون سال‌ها بعد نوشت: «تجربه کار با و برای سازمان سازمان سیا واقعاً ضربه‌آور شده بود... در دهه ۱۹۵۰، انگیزه‌های ما با وعده‌های تاریخی آمریکا تقویت می‌شد... اما در نیمه دوم دهه ۱۹۶۰، ارزش‌ها و آرمان‌های فردی ما با مداخله در ویتنام و سایر سازمان سیاست‌های بی‌معنای آمریکا تحلیل رفته بود.» 
اشتباهات امپریالیستی آن دوره- شکاف موشکی ادعایی، پروازهای فاجعه‌بار یو-۲، خلیج خوک‌ها6، و بحران موشکی کوبا7- همگی ایمان جوسلسون را به «قرن آمریکایی» و نهادهای حکومتی مسئول محقق کردن آن، تضعیف کرده بودند. حتی هری ترومن، که دولتش در سال ۱۹۴۷ سازمان سیا را بنیان نهاد، اعلام کرد که اکنون «حسی درباره نحوه عملکرد سازمان سیا دارد که سایه‌ای بر مواضع تاریخی می‌اندازد و احساس می‌کنم باید آن را اصلاح 
کنیم.» 
در دورانی که ایده «تنش‌زدایی» در حال گسترش بود، جوسلِسون در تلاش بود تا کنگره را از عادت‌های «آپارتایدی جنگ سرد» دور کرده و به سمت گفت‌وگو با شرق سوق دهد. کنگره به لطف ارتباطش با پن (انجمن بین‌المللی نویسندگان)، در موقعیتی ایده‌آل برای انجام دقیقاً همین کار قرار داشت.
پانوشت‌ها: 
1- Boon نام شهری در آلمان
2- شعر Howl یکی از مهم‌ترین اشعار جنبش «نسل بیت» است که فریادی علیه همرنگی اجباری، مادی‌گرایی، و مکانیزه شدن زندگی در آمریکای پس از جنگ است. گینزبرگ در این شعر، از «بهترین ذهن‌های نسل» خود یاد می‌کند که تحت فشارهای جامعه نابود شده‌اند.
3- شاعر بزرگ آمریکایی
4- اعتیاد، عادت
5- تقابل جدی نبود ما با برخی سیاست‎‌های مجله مشکل داشتیم. درگیری ما جدی و رفت و برگشتی نبود.
6- ۱. «شکاف موشکی ادعائی» این عبارت به یک ادعای استراتژیک و گسترده در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل ۱۹۶۰ اشاره دارد که طبق آن، اتحاد جماهیر شوروی از نظر تعداد کلاهک‌ها و موشک‌های بالستیک قاره‌پیما برتری قابل‌توجهی نسبت به ایالات‌متحده پیدا کرده است. این «شکاف» به معنای یک ضعف مرگبار و آسیب‌پذیری آمریکا در برابر حمله اول شوروی تصور می‌شد. منشأ این ادعا عمدتاً براساس برآوردهای اطلاعاتی و اظهارات مقاماتی مانند سناتور «جان اف. کندی» (در کارزار انتخاباتی‌اش) مطرح شد. بعدها و با اطلاعات بیشتر (مانند تصاویر ماهواره‌ای جاسوسی)، مشخص شد که این «شکاف» به طور کامل ساختگی و غلط بوده است. در واقع، این آمریکا بود که از نظر توان موشکی برتری قاطع داشت. این ادعا باعث ایجاد هراس گسترده در بین مردم و رهبران آمریکا شد و به مسابقه تسلیحاتی سریع‌تر و هزینه‌های نظامی سرسام‌آور دامن زد. وقتی حقیقت آشکار شد، به اعتبار اطلاعاتی و سیاسی آمریکا خدشه‌ای جدی وارد کرد و این سؤال را به وجود آورد که آیا این یک «اشتباه» بود یا یک «دروغ عمدی» برای توجیه گسترش نظامی.
  ۲. «پروازهای فاجعه‌بار یو-۲» این عبارت به طور مشخص به سرنوشت شوم پروازهای جاسوسی U-2 اشاره دارد. پرواز U-2 یک هواپیمای جاسوسی فوق‌العاده پیشرفته آمریکایی بود که می‌توانست در ارتفاع بسیار بالا (بیش از ۲۱۰۰۰ متر) پرواز کند و تصور می‌شد خارج از دسترس موشک‌ها و جنگنده‌های شوروی است. آمریکا سال‌ها به طور مخفیانه با این هواپیماها بر فراز خاک شوروی پرواز می‌کرد. «فاجعه» اصلی: حادثه اول ماه مه ۱۹۶۰ یک فروند هواپیمای U-2 به خلبانی «گری پاورز» در حین پرواز جاسوسی بر فراز «یکاترینبورگ» در عمق خاک شوروی، با یک موشک سطح به هوا سرنگون شد. چرا یک «فاجعه» دیپلماتیک بود 1. دستگیری خلبان: پاورز زنده ماند و توسط شوروی دستگیر شد. 2. دروغگویی آمریکا: دولت «دوایت آیزنهاور» ابتدا انکار کرد و ادعا کرد این یک هواپیمای تحقیقاتی هواشناسی گم ‌شده است. 
3. افشاگری خجالت‌آور: «نیکیتا خروشچف»، رهبر شوروی، بقایای هواپیما، تجهیزات عکاسی جاسوسی و اعترافات خلبان زنده را به نمایش گذاشت و دروغ آمریکا را در مجامع بین‌المللی افشا کرد. این حادثه آمریکا را در چشم جهانیان به عنوان یک قدرت دروغگو و متجاوز نشان داد. روابط آمریکا و شوروی را به‌شدت تیره کرد. پروازهای جاسوسی فاجعه‌بار نشان می‌داد که: دولت آمریکا یا در ارزیابی‌هایش فاجعه‌بار است یا به راحتی به مردم دروغ می‌گوید.
7- شکست اطلاعاتی دیگر: این‌بار نیز سازمان سیا نتوانسته بود استقرار مخفیانه موشک‌ها را تا مرحله بسیار خطرناکی تشخیص دهد، مثل ناتوانی در تشخیص افزایش تعداد موشک‌های شوروی (البته آن‌طور که خود ادعا کرده‌اند)