به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,939
بازدید دیروز: 4,020
بازدید هفته: 15,808
بازدید ماه: 106,671
بازدید کل: 23,768,474
افراد آنلاین: 92
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۲۵ اردیبهشت ۱٤۰۳
Tuesday , 14 May 2024
الثلاثاء ، ۶ ذو القعدة ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۶ - از هراره تا تهران -- تحقیر معاون و وزیر خارجه صدام در هراره ۱۰/ ۰۵/ ۱۳۹۶
از هراره تا تهران - ۶

تحقیر معاون و وزیر خارجه صدام در هراره

Image result for ‫آقاي خامنه اي از هراره تا تهران‬‎


موگابه که‌ به‌خوبي ماجراي آن شب مهماني را به ياد دارد، به‌گونه اي ويژه براي استقبال از آقاي خامنه اي برنامه دارد: خبرنگارانِ نگرانِ داخل فرودگاه، با تعجب مي‌بينند که گروهِ زن و مرد مراسمِ محلي به سالن‌هاي داخل فرودگاه مي‌روند و يک گروه مرد با لباس‌هاي محلي پوشيده‌تر، به جايِ آنها به سمتِ هواپيما مي‌روند!
رئيس‌جمهور ايران ساعت 19:40 به‌وقت زيمبابوه، يعني 18:10 به‌وقت ايران، از پلکان هواپيما پايين مي‌آيند و استقبال رسمي بدون هيچ مشکلي انجام مي‌شود.
از تمام مقامات کشورهاي مهمان به‌شکلي استقبال رسمي مي‌شود، به‌جز يک کشور. البته در اين عدم استقبال، به‌ظاهر و از نگاه دنيايي، عمدي در کار نيست. به‌علت ازدحام پروازهاي ورودي و پيوستگي استقبال‌هاي رسمي، سهواً، کسي از مسئولان رسمي زيمبابوه، به استقبال هيئت عراقي نمي‌آيد و اين اتفاق، در کنار آن استقبالِ مفصل از هيئت ايراني، خيلي به‌چشم مي‌آيد.
«طه ‌ياسين رمضان» معاون صدام، همراه با «طارق عزيز» وزير خارجة عراق، درحالي از پلکان هواپيما پايين مي‌آيند که کسي از مقامات رسمي منتظرشان نيست! اما خبرنگاران هستند. يکي از خبرنگاران ايراني شروع مي‌کند به عکاسي از اين ورود باشکوه! اصلاً چند نفر از خبرنگاران ايراني به اجلاس آمده‌اند که از هيئت عراقي سوژة خبري بسازند و به ايران بفرستند. دو نفر از محافظان ياسين رمضان، عصباني از اين وضع، با آن هيکل‌هاي نتراشيده ونخراشيده‌شان، به سمتِ محمد حمله مي‌کنند تا فيلم را از دوربينش بيرون بکشند. محمد، قدمي عقب مي‌رود و خودش را بين ساير خبرنگاران جا مي‌دهد. بقيه هم که رگِ آزادي بيانشان گُل کرده، هرکدام با زبان خودشان شروع مي‌کنند به اعتراض و داد و فرياد. محافظ‌ها هم که مي‌بينند اين‌طوري شر مي‌شود، رها مي کنند و به سمتِ هواپيما برمي‌گردند تا ياسين رمضان را همراهي کنند. محمد زير لب خدا را شکر مي‌کند. از عکس‌هايي که گرفته خوشحال است. درحين برگشتن ‌به سالن،  خلبانِ درجه‌دار نظاميِ هواپيماي عراقي جلويش را مي‌گيرد و با زبان انگليسي، محمد را تهديد مي‌کند تا دوربين و گذرنامه‌اش را بگيرد. محمد با تعجب به خلبان عراقي نگاه مي‌کند، انگار متوجه حرفش نشده يا حرفِ خيلي عجيبي شنيده باشد. اين‌بار صداي خلبان بلندتر مي‌شود و تقريباً فرياد مي‌کشد که دوربينت را بده! و اين براي محمد خيلي خوب است؛ خبرنگاراني که پراکنده شده‌اند را باز به آنجا مي‌کشاند و دوباره جرّ و بحث‌ها بالا مي‌گيرد. خلبان بعثي مثل غولي‌ شده است که چند آدمِ کوچک، دور پايش را گرفته‌اند و شلوغ مي‌کنند! اما همين کوچولوها حسابي گيجش کرده‌اند.
سر و صداها آن قدر بالا مي‌گيرد که مأموران امنيتي زيمبابوه وارد مي‌شوند و بالاخره مسئول امور خبرنگارانِ اجلاس را، که يک سياه‌پوستِ شيک‌پوشِ زيمبابوه‌اي است، صدا مي‌زنند. استعمار چندين سالة زيمبابوه که آن‌وقت‌ها «رودزيا» بوده، زبان انگليسي را در اين کشور جا انداخته و اين مسئولِ شيک‌پوش هم، سليس و کمي سريع، شروع مي‌کند به انگليسي صحبت کردن با خلبان. محمد اين قدري مي‌فهمد که مي‌گويد خبرنگارها آزادند از هر کسي عکس بگيرند. تا اينجاي کار، بعثي‌ها شکست مي‌خورند. گويا اينجا جبهة جديدي شکل گرفته، هزاران کيلومتر دورتر از آن جبهه.
* * *
يک سمت آقاي خامنه‌اي، کنعان بنانا رئيس‌جمهور زيمبابوه است و سمت ديگر، رابرت موگابه نخست‌وزير. از مقابل گروه نظامي تشريفات سان مي‌بينند تا به جايگاه مخصوص برسند. سربازان سياه‌پوست با لباس‌هاي يشمي و دکمه‌هاي طلايي و نشان‌هاي زرين، فضاي آفريقا را به‌خوبي ترسيم مي‌کنند. جلو و عقب افتادن چندتا از سربازها از حرکت‌هاي نظاميِ گروه، نشان مي‌دهد که اين ارتش، چند سالي بيشتر نيست که تشکيل شده، يعني پس از استقلال و بيرون راندن استعمارگران.
اول، سرود ملي ايران را اجرا مي‌کنند: «شُد جمهوري اسلامي به‌پا / که هم دين دهد هم دنيا به ما»
 البته بدون کلام. بعد هم سرود ملي زيمبابوه. هر دو موسيقي شورانگيز هستند و حال و هوايي انقلابي دارند.
کنعان بنانا براي احترام، همراه با آقاي خامنه‌اي سوار ماشين تشريفاتي ليموزينِ ضد گلوله مي‌شود تا  رئيس‌جمهور ايران را تا محل اقامت همراهي کند. موگابه براي استقبال هاي بعدي مي ماند. پاسداران محافظِ آقاي خامنه‌اي دور ماشين را مي‌گيرند تا اسکورت‌ها برسند و حرکت کنند.
پس از تکرار تعارفاتِ معمول و خوشامد گويي‌ها، آقاي خامنه‌اي که قبلاً شرح حال کنعان بنانا را خوانده‌اند، داخل ماشين، با کمک مترجم، سر صحبت را با او باز مي‌کنند.
ـ خب، من شنيده‌ام شما کشيش و روحاني هستيد، درست است؟
ـ بله، من کشيش و پروتستان هستم.
ـ شما به کارهاي مذهبي هم مي‌رسيد؟ در برنامه‌هاي مذهبي شرکت مي‌کنيد؟
ـ نه، نه، نه، من هيچ وقتي ندارم. فقط سالي دو، سه باري به کليسا مي‌روم و در برنامه‌هاي کليسا شرکت مي‌کنم، فرصتي بيشتر از اين ندارم.
خب بالاخره او رئيس‌جمهور است و اشتغالاتش زياد. و اين اصلاً مرسوم نيست که رئيس جمهور در کنار همة برنامه هاي کاري، پيش‌نماز و امام جمعه هم باشد، سخنراني مذهبي هم بکند، به سؤالات ديني جوانان هم پاسخ دهد، در جبهه‌ها و پشت‌جبهه‌ها هم حضور يابد؛ و تازه اينها جداي از اعمال فردي، مانند نمازها و عبادات و مستحبات و زيارت‌هاي متناوب حرم امام رضا و... باشد. يکي از کارهاي آقاي خامنه اي، رئيس جمهوري است!
آقاي خامنه اي يادشان مي‌آيد که خوانده بودند، او فوتباليست هم بوده.
ـ شنيدم شما فوتبال هم بازي مي‌کنيد.
ـ بله، بله، من بازي مي‌کنم.
ـ مي‌رسيد؟
ـ بله، من هر روز صبح بازي مي‌کنم. کنار ساختمانِ رياست‌جمهوري يک زمين فوتبال ساخته‌ايم!
ديگر صحبت را ادامه نمي‌دهند. آنچه لازم بود، معلوم شده است. و ديگر آقاي خامنه‌اي، اين رئيس‌جمهور را نمي‌بينند، حتي در جلساتِ مهم اجلاسِ سران عدم تعهد! چرا که فرصت زيادي را براي حضور در جلساتي که کشورش ميزبان آن است، ندارد!