به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 372
بازدید دیروز: 5,979
بازدید هفته: 14,019
بازدید ماه: 34,989
بازدید کل: 23,696,811
افراد آنلاین: 16
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱٤۰۳
Monday , 29 April 2024
الاثنين ، ۲۰ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۱ - خلاصه زندگينامه امام حسن مجتبي(عليه السلام ) ۰۶/ ۰۶/ ۱۳۹۶

خلاصه زندگينامه امام حسن مجتبي(عليه السلام )

Image result for ‫امام حسن مجتبي(ع)‬‎

امام حسن (ع ) فرزند امير مؤمنان علي بن ابيطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پيامبر خدا (ص ) است .امام حسن (ع ) در شب نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدينه تولد يافت .

وي نخستين پسري بود كه خداوند متعال به خانواده علي و فاطمه عنايت كرد.

رسول اكرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش , او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت .

سپس براي او بار گوسفندي قرباني كرد, سرش را تراشيد و هموزن موي سرش كه يك درم و چيزي افزون بود نقره به مستمندان داد.

پيامبر (ص ) دستور داد تاسرش را عطر آگين كنند و از آن هنگام آيين عقيقه و صدقه دادن به هموزن موي سرنوزاد سنت شد.

اين نوزاد را حسن نام داد و اين نام در جاهليت سابقه نداشت .

كنيه او را ابومحمد نهاد و اين تنها كنيه اوست .

لقب هاي او سبط, سيد, زكي , مجتبي است كه از همه معروفتر مجتبي ميباشد.

پيامبر اكرم (ص ) به حسن و برادرش حسين علاقه خاصي داشت و بارها ميفرمودكه حسن و حسين فرزندان منند و به پاس همين سخن علي به ساير فرزندان خودميفرمود : شما فرزندان من هستيد و حسن و حسين فرزندان پيغمبر خدايند .

امام حسن هفت سال و خردهاي زمان جد بزرگوارش را درك نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پيامبر (ص ) كه با رحلت حضرت فاطمه دوماه يا سه ماه بيشتر فاصله نداشت , تحت تربيت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .

امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصيت آن حضرت , به امامت رسيد و مقام خلافت ظاهري را نيز اشغال كرد, و نزديك به شش ماه به اداره امور مسلمين پرداخت .

در اين مدت , معاويه كه دشمن سرسخت علي (ع )و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت ( در آغاز به بهانه خونخواهي عثمان و درآخر آشكارا به طلب خلافت ) جنگيده بود, به عراق كه مقرخلافت امام حسن (ع ) بودلشكر كشيد و جنگ آغاز كرد.

ما دراين باره كمي بعد تر سخن خواهيم گفت .

امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پيكر و بزرگواري به رسول اكرم (ص )بسيار مانند بود.

وصف كنندگان آن حضرت او را چنين توصيف كرده اند:.

داراي رخساري سفيد آميخته به اندكي سرخي , چشماني سياه , گونهاي هموار,محاسني انبوه , گيسواني مجعد و پر, گردني سيمگون , اندامي متناسب , شانهيي عريض ,استخواني درشت , مياني باريك , قدي ميانه , نه چندان بلند و نه چندان كوتاه .

سيمايي نمكين و چهرهاي در شمار زيباترين و جذاب ترين چهرهها .

ابن سعد گفته است كه حسن و حسين به ريگ سياه , خضاب ميكردند .

▪كمالات انساني.

امام حسن (ع ) در كمالات انساني يادگار پدر و نمونه كامل جد بزرگوار خودبود.

تا پيغمبر (ص ) زنده بود, او و برادرش حسين در كنار آن حضرت جاي داشتند,گاهي آنان را بر دوش خود سوار ميكرد و ميبوسيد و ميبوييد.

از پيغمبر اكرم (ص ) روايت كردهاند كه درباره امام حسن و امام حسين (ع )ميفرمود: اين دو فرزند من , امام هستند خواه برخيزند و خواه بنشينند ( كنايه از اين كه در هر حال امام و پيشوايند ).

امام حسن (ع ) بيست و پنج بار حج كرد, پياده , درحالي كه اسبها نجيب را با او يدك ميكشيدند.

هرگاه از مرگ ياد ميكرد ميگريست و هر گاه از قبر ياد ميكردميگريست , هر گاه به ياد ايستادن به پاي حساب ميافتاد آن چنان نعره ميزد كه بيهوش ميشد و چون به ياد بهشت و دوزخ ميافتاد, همچون مار گزيده به خود ميپيچيد.

از خدا طلب بهشت ميكرد و به او از آتش جهنم پناه ميبرد.

چون وضو ميساخت و به نماز ميايستاد, بدنش به لرزه ميافتاد و رنگش زرد ميشد.

سه نوبت دارائيش رابا خدا تقسيم كرد و دو نوبت از تمام مال خود براي خدا گذشت .

گفته اندك : امام حسن (ع ) در زمان خودش عابد ترين و بي اعتنا ترين مردم به زيور دنيا بود.

در سرشت و طينت امام حسن (ع ) برترين نشانههاي انسانيت وجود داشت .

هركه او را ميديد به ديدهاش بزرگ ميآمد و هر كه با او آميزش داشت بدو محبت ميورزيد و هر دوست يا دشمني كه سخن يا خطبه او را ميشنيد, به آساني درنگ ميكردتا او سخن خود را تمام كند و خطبهاش را به پايان برد.

محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (ص ) هيچكس از حيث آبرو و بلندي قدر به حسن بن علي نرسيد.

بر درخانه فرش ميگستردند و چون از خانه بيرون ميآمد و آنجا مينشست راه بسته ميشد وبه احترام او كسي از برابرش عبور نميكرد و او چون ميفهميد, برميخاست و به خانه ميرفت و آن گاه مردم رفت و آمد ميكردند.

در راه مكه از مركبش فرود آمد وپياده به راه رفتن ادامه داد.

در كاروان همه از او پيروي كردند حتي سعد بن ابي وقاص پياده شد و در كنار آن حضر ت راه افتاد.

ابن عباس كه از امام حسن و امام حسين (ع ) مسن تر بود, ركاب اسبشان راميگرفت و بدين كار افتخار ميكرد و ميگفت : اينها پسران رسول خدايند.

با اين شأ ن و منزلت , تواضعش چنان بود كه : روزي بر عده اي مستمند ميگذشت ,آنها پارههاي نان را بر زمين نهاده و خود روي زمين نشسته بودند و ميخوردند, چون حسن بن علي را ديدند گفتند: اي پسر رسول خدا بيا با ما هم غذا شو.

امام حسن (ع ) فورا از مركب فرود آمد و گفت : خدا متكبرين را دوست نمي دارد.

و باآنان به غذا خوردن مشغول شد.

آنگاه آنها را به ميهماني خود دعوت كرد, هم غذا به آنان داد و هم پوشاك .

در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند.

از جمله مدائني روايت كرده كه : حسن و حسين و عبدالله بن جعفر به راه حج ميرفتند.

توشه و تنخواه آنان گم شد.

گرسنه و تشنه به خيمهاي رسيدند كه پير زني در آن زندگي ميكرد.

از او آب طلبيدند.

گفت اين گوسفند را بدوشيد وشير آن را با آب بياميزيد و بياشاميد.

چنين كردند.

سپس از او غذا خواستند.

گفت همين گوسفند را داريم بكشيد و بخوريد.

يكي از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقداري بريان كرد و همه خوردند وسپس همانجا به خواب رفتند.

هنگام رفتن به پير زن گفتند: ما از قريشيم به حج ميرويم .

چون باز گشتيم نزد ما بيا با تو به نيكي رفتار خواهيم كرد.

و رفتند.

شوهر زن كه آمد و از جريان خبر يافت , گفت : واي بر تو گوسفند مرا براي مردمي ناشناس ميكشي آنگاه ميگويي از قريش بودند؟ روزگاري گذشت و كار بر پير زن سخت شد, از آن محل كوچ كرد و به مدينه عبورش افتاد.

حسن بن علي (ع ) او را ديدو شناخت .

پيش رفت و گفت : مرا ميشناسي ؟ گفت نه .

گفت : من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم .

و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر به او دادند.

آن گاه او را نزد برادرش حسين بن علي فرستاد.

آن حضرت نيز همان اندازه به اوبخشش فرمود.

او را نزد عبد الله بن جعفر فرستاد او نيز عطايي همانند آنان به اوداد.

حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود كه به گفته مروان , با كوهها برابري ميكرد.

▪بيعت مردم با حسن بن علي (ع ).

هنگاميكه حادثه دهشتناك ضربت خوردن علي (ع ) در مسجد كوفه پيش آمد و مولي (ع ) بيمار شد به حسن دستور كه در نماز بر مردم امامت كند, و در آخرين لحظات زندگي , او را به اين سخنان وصي خود قرار داد: پسرم فرزندانش و رؤساي شيعه و بزرگان خاندانش را بر اين وصيت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحويل داد و سپس فرمود: پسرم سلاحم را به تو تحويل دهم .

همچنانكه آن حضرت مرا وصي خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأ مور كرده كه به تودستور دهم در آخرين لحظات زندگيت , آنها را به برادرت حسين بدهي .

امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ايستاد.

خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش , علي عليه السلام با مردم سخن بگويد.

آنگاه پس از حمدو ثناي بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص ) چنين گفت : همانا دراين شب آن چنان كسي وفات يافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفتهاند و آيندگان بدو نخواهند رسيد.

و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و كوشش هائي كه علي (ع ) در راه اسلام انجام داد وپيروزيها كه در جنگها نصيب وي شد, سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنيا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهميهاش از بيت المال , كه ميخواست با آن خدمتكاري براي اهل و عيال خود تهيه كند.

در اين موقع در مسجد جامع كه مالامال از جمعيت بود, عبيدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بيعت با حسن بن علي تشويق كرد.

مردم با شوق و رغبت با امام حسن بيعت كردند.

واين روز, همان روز وفات پدرش , يعني روز بيست و يكم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

مردم كوفه و مدائن و عراق و حجاز و يمن همه با ميل با حسن بن علي بيعت رمضان سال چهلم از هجرت بود.

رمضان سال چهلم از هجرت بود.

خواست از راهي ديگر برود و با او همان رفتاري پيش گيرد كه باپدرش پيش گرفته بود.

پس از بيعت مردم , به ايراد خطبهاي پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بيت پيغمبر (ص ) كه يكي از دو يادگار گران وزن و در رديف قرآن كريم هستند تشويق فرمود, و آنها را از فريب شيطان و شيطان صفتان بر حذر داشت .

باري , روش زندگي امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در كوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مايه اميد كسان ساخته بود.

حسن بن علي (ع ) شرايط رهبري را در خودجمع داشت زيرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستي او يكي از شرايط ايمان بود, ديگر آنكه لازمه بيعت با او اين بود كه از او فرمانبرداري كنند.

امام (ع ) كارها را نظم داد و واليان براي شهرها تعيين فرمود و انتظام امور را بدست گرفت .

اما زماني نگذشت كه مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش دراجراي عدالت و احكام و حدود اسلامي قاطع ديدند, عده زيادي ازافراد با نفوذ به توطئه هاي پنهاني دست زدند و حتي در نهان به به معاويه نامه نوشتند و او را به حركت به سوي كوفه تحريك نمودند, و ضمانت كردند كه هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علي (ع ) نزديك شود, حسن را دست بسته تسليم او ميكنند يا ناگهان او رابكشند.

خوارچ نيز بخاطر وحدت نظري كه در دشمني با حكومت هاشمي داشتند در اين توطئه ها با آنها همكاري كردند.

در برابر اين عده منافق , شيعيان علي (ع ) و جمعي از مهاجر و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختيار كرده بودند.

اين بزرگمردان مراتب اخلاص وصميميت خود را در همه مراحل چه در آغاز بعد از بيعت و چه در زماني كه امام (ع ) دستور جهد داد ثابت كردند.

امام حسن (ع ) وقتي طغيان و عصيان معاويه را در برابر خود ديد يا نامه هايي او را به اطاعت عدم توطئه و خونريزي فرا خواند ولي معاويه در جواب امام (ع ) تنها به اين امر استدلال مي كرد كه : من درحكومت از تو با سابقه تر و در ا ين امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همين و ديگر هيچ گاه معاويه در نامههاي خود با اقرار به شايستگي امام حسن (ع ) مي نوشت : پس از من خلافت از آن توست زيرا تو از هر كس بدان سزاوار تري و در آخرين جوابي كه به فرستادگان امام حسن (ع ) داد اين بود كه برگردند, ميان ما و شمابجز شمشير نيست .

و بدين ترتبيب دشمني و سركشي از طرف معاويه شروع شد و او بود كه با امام زمانش گردنكشي آغاز كرد.

معاويه با توطئه هاي زهرآگين و انتخاب موقع مناسب موقع مناسب و ايجاد روح اخلالگري و نفاق , توفيق يافت .

او با خريداري وجدانهاپست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحيه يأ س و در مردم سست ايمان , را به نفع خود فراهم ميكرد و از سوي ديگر, همه سپاهايانش را به بسيج عمومي فراخواند.

امام حسن (ع ) نيز تصميم خود را براي پاسخ به ستيزه جويي معاويه دنبال كرد و رسمااعلان جهاد داد.

اگر در لشكر معاويه كساني بودند كه به طمع زر آمده بودند و مزدوردستگاه حكومت شام ميبودند, اما در لشكر امام حسن (ع ) چهره هاي تابناك شيعياني ديده ميشد مانند حجر بن عدي , ابو ايوب انصاري , و عدي بن حاتم ... كه به تعبيرامام (ع ) يك تن از آنان افزون از يك لشكر بود .

اما در برابر اين بزرگان ,افراد سست عنصري نيز بودند كه جنگ را با گريز جواب مي دادند, و در نفاق افكني توانايي داشتند, و فريفته زر و زيور دنيا ميشدند.

امام حسن (ع ) از آغاز اين ناهماهنگي بيمناك بود.

مجموع نيروهاي نظامي عراق را ۳۵۰ هزار نوشتهاند.

امام حسن (ع ) در مسجد جامع كوفه سخن گفت و سپاهيان را به عزيمت بسوي نخيله تحريض فرمود.

عدي بن خاتم نخسين كسي بود كه پاي در ركاب نهاد و فرمان امام را اطاعت كرد.

بسياري كسان ديگر نيز از او پيروي كردند.

امام حسن (ع ) عبيد الله بن عباس را كه از خويشان امام و از نخستين افرادي بودكه مردم را به بيعت امام تشويق كرد, با دوازده هزار نفر به مسكن كه شمالي ترين نقطه در عراق هاشمي بود اعزام فرمود.

اما وسوسههاي معاويه او را تحت تأ ثيرقرار داد و مطمئن ترين فرمانده امام را, معاويه در مقابل يك ميليون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند.

در نتيجه , هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهي نيز به دنبال او از به اردوگاه شتافتند و دين خود را به دنيافروختند.

پس از عبيد الله بن عباس , نوبت فرماندهي به قيس بن سعد رسيد.

لشكريان مقتول شدن او, روحيه سپاهيان امام حسن (ع ) را ضعيف نمودند.

عدهاي از كارگزاران معاويه كه به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات كردند, نيز زمزمه پذيرش صلح را بوسيله امام (ع ) در بين مردم شايع كردند.

از طرفي يكي از خوارج تروريست نيزهاي بر ران حضرت امام حسن زد.

به حدي كه استخوان ران آن حضرت آسيب ديد و جراحتي سخت در ران آن حضرت پديد آمد.

بهرحال وضعي براي امام (ع ) پيش آمد كه جز صلح با معاويه , راه حل ديگري نماند.

باري , معاويه وقتي وضع را مساعد يافت , امام حسن (ع ) پيشنهاد صلح كرد.

امام حسن براي مشورت با سپاهيان خود خطبهاي ايراد فرمود و آنها را به جانبازي و يا صلح يكي از اين دو راه تحريك و تشويق فرمود.

عده زيادي خواهان صلح بودند.

عده اي نيز با زخم زبان امام معصوم را آزردند.

سرانجام پيشنهاد صلح معاويه مورد قبول امام حسن واقع شد, ولي اين فقط بدين منظور بود كه او را درقيد و بند شرايط و تعهداتي گرفتار سازد كه معلوم بود كسي چون معاويه دير زماني پاي بند آن تعهدات نخواهد ماند, و در آينده نزديكي آنها را يكي پس از ديگري زير پاي خواهد نهاد, و در نتيجه , ماهيت ناپاك معاويه و عهد شكني هاي او و عدم پاي بندي او به دين و پيمان , بر همه مردم آشكار خواهد شد.

و نيز امام حسن (ع )با پذيرش صلح از بردار كشي و خونريزي كه هدف اصلي معاويه بود و ميخواست ريشه شيعه و شيعيان آل علي (ع ) را بهر قيمتي هست , قطع كند, جلوگيري فرمود.

بدين صورت چهره تابناك امام حسن (ع ) همچنان كه جد بزرگوار رسول الله (ص ) پيش بيني فرمود بود بعنوان مصلح اكبر در افق اسلام نمودار شد.

معاويه درپيشنهاد صلح هدفي جز ماديات محدود نداشت و ميخواست كه بر حكومت استيلا يابد.

اما امام حسن (ع ) بدين امر راضي نشد مگر بدين جهت كه مكتب خود و اصول فكري خودرا از انقراض محفوظ بدارد و شيعيان خود را از نابودي برهاند.

از شرطهايي كه در قرار داد صلح آمده بود اينهاست : معاويه موظف است درميان مردم به كتاب و خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سيرت خلفاي شايسته عمل كند و بعد از خود كسي را بعنوان خليفه تعيين ننمايد و مكري عليه امام حسن (ع ) و اولاد علي (ع ) و شيعيان آنها درهيچ جاي كشور اسلامي نينديشد.

و نيزسب و لعن بر علي (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زياني به هيج فرد مسلماني نرساند.

بر اين پيمان , خدا و رسول خدا(ص ) و عده زيادي را شاهد گرفتند.

معاويه به كوفه آمد با افراد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جريان امر قرار گيرند.

سيل جمعيت بسوي كوفه روان شد.

ابتدا معاويه بر منبر آمد و سخني چند گفت از جمله آنكه : هان اي اهل كوفه ,ميپينداريد كه به خاطر نماز و روزه و زكوهٔ وحج با شما جنگيدم ؟ با اينكه ميدانسته ام شما به جنگ بر خواستم كه بر شما حكمراني كنم و زمام امر شما رابدست گيرم , و اينك خدا مرا بدين خواسته نايل آورد, هر چند شما خوش نداريد,اكنون بدانيد هر خوني كه در اين فتنه بر زمين ريخته شود هدر است و هر عهدي كه با كسي بستهام زير دوپاي من است .

بدين طريق عهد نامه اي را كه خود نوشته و پيشنهاد كرده و پاي آنرا مهر نهاده بود زير هر دوپاي خود نهاد و چه زود خود را رسوا كرد سپس حسن بن علي (ع ) با شكوه و وقار امامت چنانكه چشمها را خيره و حاضران رابه احترام وادار ميكرد بر منبر بر آمد و خطبه تاريخي مهمي ايراد كرد.

پس از حمد و ثناي خداوند جهان و درود فراوان بر رسول الله (ص ) چنين فرمود: ...به سوگند خدا من اميد ميدارم كه خيرخواه ترين خلق براي خلق باشم و سپاس و منت خداي را كه كينه هيچ مسلماني را به دل نگرفته ام و خواشتار ناپسندوناروا براي هيچ مسلماني نيستم ... سپس فرمود: معاويه چنين پنداشته كه من او را شايسته خلافت ديده ام و خود را شايسته نديده ام .

او دروغ مي گويد.

ما دركتاب خداي عز و جل و به قضاوت پيامبرش از همه كس به حكومت اولي ريم و لحظهاي كه رسول خدا وفات يافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ايم .

آنگاه به جريان غدير خم و غصب خلافت پدرش علي (ع ) و انحراف خلافت از مسير حقيقي اش اشاره كردو فرمود: اين انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده و فرزندانشان يعني معاويه و يارانش نيز در خلافت طمع كردند .

چون معاويه در سخنان خود به علي (ع ) ناسزا گفت , حضرت امام حسن (ع ) پس ازمعرفي خود و برتري نسب و حسب خود و بر معاويه نفرين فرستاد و عده زيادي از مسلمانان در حضور معاويه آمين گفتند.

و ما نيز آمين ميگوييم .

اما حسن (ع ) پس از چند روزي آماده حركت به مدينه شد.

معاويه به اين ترتيب خلافت اسلامي را در زير تسلط خود آورده وارد عراق شد, و در سخنراني عمومي رسمي , شرايط صلح را زير پا نهاد و از هر راه ممكن استفاده كرد, و سخت ترين فشار و شكنجه را بر اهل بيت و شيعيان ايشان روا داشت .

امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشيد, در نهايت شدت واختناق زندگي كرد و هيچگونه امنيتي نداشت , حتي در خانه نيز در آرامش نبود.

سرانجام در سال پنجاهم هجري به تحريك معاويه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهيدو در بقيع مدفون شد .

▪همسران و فرزندان امام حسن (ع )

دشمنان و تاريخ نويسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتي دوستان ساده دل سخناني بهم بافته اند.

اما آنچه تاريخ هاي صحيح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از: ام الحق دختر طلحه بن عبيد الله حفصه دختر عبد الرحمن بن ابي بكر هند دختر سهيل بن عمد و جعده دختر اشعث بن قيس .

بياد نداريم كه تعداد همسران حضرت در طول زندگيش از هشت يا ده به اختلاف دوروايت تجاوز كرده باشند.

با اين توجه كه ام ولد هايش هم داخل در همين عددند.

ام ولد كنيزي است كه از صاحب خود داراي فرزند ميشود و همين امر موجب آزادي او پس از مرگ صاحبش ميباشد .

فرزند آن حضرت از دختر و پسر ۱۵ نفر بودهاند بنامهاي : زيد, حسن , عمرو,قاسم , عبد الله , عبد الرحمن , حسن اثرم , طلحه , ام الحسن , ام الحسين , فاطمه , ام سلمه , رقيه , ام عبد الله , و فاطمه .

و نسل او فقط از دو پسرش حسن و زيد باقي ماند و از غير اين دو انتساب با آن حضرت درست نيست .

●مسووليت هاي امام حسن (ع) در دوران پدر

▪آغاز:

امام حسن(ع)در طول سي و هفت سالي كه در كنار پدر زيست نه فقطفرزندي مطيع و امام شناس بود، بلكه همواره بازوي نيرومند،ياوري صديق، مسئولي امين و با تجربه و سربازي عاشق و فداكاربراي اميرمومنان به حساب مي آمد. وي با شناخت كاملي كه از پدرداشت، خود را وقف خدمت به اميرالمؤمنين كرده بود.

روزي بازوي نظامي پدر مي شود و به فرمانش به طرف كوفه روانه مي شود تا مردم آن سامان را از توطئه شوم دشمنان اسلام آگاهي دهدو آنها را جهت مقابله با پيمان شكنان و ناكثان بسيج كند. روزديگر بازوي سياسي امام مي شود و در جريانات سياسي دوران عثمان وارد صحنه مي شود و او را نسبت به وضع ناهنجار دستگاه خلافتش وكثرت انحرافات آگاه مي سازد و يا در مسئله حكميت به دستور آن حضرت و با بيانات شيوا و دلنشين، اعلام موضع مي نمايد و دست به افشاگري مي زند.

آن حضرت در سمت قضاوت و ديگر مسووليت ها به كمك و ياري پدرمي شتابد. اين نوشتار كوتاه اگر چه بيان كننده بخشي ازمسووليت ها و ماموريت هاي امام حسن(ع) در دوران پدر مي باشد، امابايد اعتراف كرد كه بدون شك در اين سي و هفت سال خدمات آن حضرت در قالب ماموريت از طرف اميرمومنان بيش از اينها بوده است ولي ما برآن ها دست نيافته ايم و يا فاقد ارزش تاريخي بوده اند.

اما مسووليت هاي ثبت شده در تاريخ به قرار زير است:

۱ نماينده امام علي(ع)به سوي عثمان

انحرافات و كج روي هاي آشكار كارگزاران عثمان عرصه را بر تمام مسلمانان آگاه و بيدار، به ويژه صحابه رسول الله(ع)تنگ كرده بود. ابن عبد ربه اندلسي مي نويسد:

در زمان خلافت عثمان كارهاي خلاف زياد صورت مي گرفت. بدين جهت هرگاه فرد يا افرادي به حضور علي(ع)مي آمدند و از كارهاي عثمان شكايت مي نمودند، علي(ع) پسرش، حسن(ع)را نزد عثمان مي فرستاد تاشكايت مردم را به او گوشزد كند. اين موضوع بسيار تكرار شد، تااين كه روزي عثمان به حسن(ع)گفت: پدرت تصور مي كند كه احدي آگاهي ندارد ولي ما به آنچه انجام مي دهيم آگاه هستيم. بنابراين از مادست بردار. پس از اين گفتگو ديگر حضرت علي(ع)پسرش امام حسن(ع)را نزد عثمان نفرستاد.

۲ پاسخ به سوالات مذهبي مردم

از ديگر مسووليت هاي مهم امام حسن(ع)در زمان پدر، پاسخگويي به پرسشهاي مهم مردم بود. حضرت اميرمومنان(ع) بارها پاسخ بدين پرسشها را به امام حسن(ع)ارجاع داده بود. گاهي مردم پس ازدريافت پاسخ از امام حسن(ع)به نزد امام علي(ع) مي رفتند و ازحضرت پاسخ همان سؤال را مي خواستند كه حضرت به آنان مي فرمود: اگر از من هم مي پرسيديد بيش از اين جوابي دريافت نمي كرديد.

در دوران خلافت ابوبكر يك نفر اعرابي نزد او آمد و گفت: من درحال احرام حج به تخم شتر مرغ دست يافتم و آن را خوردم. چه كفاره اي برمن واجب است؟ ابوبكر كه نتوانست جواب دهد، او را به نزد عمر فرستاد. او هم كه از جواب عاجز مانده بود، اعرابي رابه نزد عبدالرحمن بن عوف راهنمايي كرد. عبدالرحمن نيز كه درمانده شده بود، به اعرابي گفت كه نزد علي(ع)برود. مرد اعرابي نزد علي(ع)آمد. حضرت به حسنين عليهما السلام اشاره كرد و فرمود: مسئله خود را از هركدام از اين دو كودك مي خواهي بپرس. اعرابي سؤال خود را مطرح كرد و امام حسن(ع)در محضر اميرمومنان بدان پاسخ گفت.

روزي حضرت علي(ع)در «رحبه » بودند كه مردي به حضورش آمد وعرضه داشت: من از رعاياي شما هستم. حضرت فرمود: خير. هرگز ازرعاياي من نيستي، بلكه تو پيك پادشاه روم هستي; از معاويه سوالاتي كرده اي و او درمانده و عاجز شده است. بدين جهت تو راجهت دريافت پاسخ هاي آن به نزد ما فرستاده است.

آنگاه حضرت به او فرمود: از يكي از دو فرزندم بپرس. او گفت: از فرزندت حسن(ع) مي پرسم. امام حسن(ع)رو به او كرد و فرمود: آمده اي كه بپرسي: فاصله بين حق و باطل چه مقدار است؟ همچنين آمده اي كه بپرسي: چقدر فاصله است بين آسمان و زمين؟ ميان مشرق و مغرب چه اندازه فاصله است؟ قوس و قزح چيست؟ كدام چشمه و چاه است كه ارواح مشركان در آنجا جمع هستند؟ ارواح مومنان در كجاجمع مي شوند؟ خنثي كيست؟ كدام ده چيز است كه هريك سخت تر ازديگري است؟