به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 5,586
بازدید دیروز: 10,631
بازدید هفته: 58,542
بازدید ماه: 315,259
بازدید کل: 26,913,083
افراد آنلاین: 31
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
پنج‌شنبه ، ۳۰ مرداد ۱٤۰٤
Thursday , 21 August 2025
الخميس ، ۲۷ صفر ۱٤٤۷
مرداد 1404
جپچسدیش
321
10987654
17161514131211
24232221201918
31302928272625
آخرین اخبار
۴۵ /۳ - با خورشید انقلاب (خاطراتی از رهبر معظم انقلاب) : من در میان آتش و خون ایستاده‌ام ۱۳۹۷/۰۸/۲۶

با خورشید انقلاب (خاطراتی از رهبر معظم انقلاب) :

  من در میان آتش و خون ایستاده‌ام 

   من در میان آتش و خون ایستاده‌ام
در زمان ریاست‌جمهوری آقا در جبهه بودم که البته خاطره‌ جالبی از آن زمان دارم. در قرارگاه و در چادر نشسته بودم که دو سه ورق روزنامه‌ جمهوری اسلامی را دیدم. دست بر قضا یکی از آن صفحات، صفحه‌ فرهنگی روزنامه بود که در آن شعری از من چاپ شده بود. این را که دیدم، نامه‌ای برای مرتضی سرهنگی نوشتم. شروع نامه این بود که:
   

«من در میان آتش و خون ایستاده‌ام
                                           در ابتدای فتح قرون ایستاده‌ام»‌

منظور اینکه دیگر من را فراموش کنید و اینجا هستم و دیگر کاری به کار ادبیات ندارم.
بعد از این جریان، روزی حضرت آقا تشریف می‌برند روزنامه و آنجا سراغ دوستان را می‌گیرند. از من که می‌پرسند، آقای سرهنگی می‌گوید ما نامه‌ای از او داریم که با آن نامه مشخص شده بود که من در جبهه هستم. البته من اصلاً در جریان این اتفاق نبودم.
یکباره آمدند دنبالم که فرمانده‌ سپاه با تو کار دارد. رفتم و گفت که شما فردا بیایید مقر، کارتان دارم؛ یعنی دفتر فرماندهی. وقتی به مقر فرماندهی رفتم، سَرم باندپیچی بود. از بین جمعیت، آقای منتجب‌نیا -نماینده‌ وقت شوش و اندیمشک- یکراست به سراغ من آمد و حالم را پرسید. من هم حیران مانده بودم که ما این همه زخمی داده‌ایم، چرا حال دیگران را نمی‌پرسد؟ کاشف به عمل آمد که آقا ایشان را مأمور کرده تا هر طور که هست، من را پیدا کنند و به پایتخت برگردانند.
وقتی پیش فرمانده رفتم، آقای منتجب‌نیا هم آنجا نشسته بود و گفت که شما دیگر به کار ادبیات برسید. دستور داد که مکانی در اختیار ایشان قرار دهید تا کارشان را بکنند. اول ترسیدند که مبادا مشکلی باشد. بعد ایشان گفت که نترسید؛ جناب رئیس‌جمهور سفارش ایشان را کرده است. به هر حال منقلب شدم و گریه کردم، برای اینکه فهمیدم این مرد از تهران، با این همه مشغله، ریاست‌جمهوری، ‌امامت جمعه، آن همه گرفتاری که دارد، اما حواسش به همه‌ جماعت و دوستان دور و نزدیک است که مبادا مشکلی برایشان پیش آید. به هر حال بعد از چند مدت دوباره به تهران برگشتم.
*یوسفعلی میرشکاک – شاعر – پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشرآثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای