۳۶ - طاهره عباسیان : وَ چشمان کربلا تر شد ۱۳۹۸/۰۶/۱۹
سروده سرکار خانم طاهره عباسیان
وَ چشمان کربلا تر شد
۱۳۹۸/۰۶/۱۹
هوا گرفت، زمین و زمان مکدّر شد
و عمق فاجعه با خاک و خون برابر شد
و آن حقیقت تلخی که پیش از آمدنش
در آسمان خداوند شد مقدّر... شد
نماز خواند و شنهای بایر آن دشت
به بوی «حیّ علی...» تا ابد معطّر شد
نماز خواند و با آن نماز خونینش
پیام واقعه سرخطفّ رساتر شد
چه ارباً ارباً تلخی... که پارهپاره تنش
در آن زمان که نَه! تا قرنها مکرّر شد
تمام شد... نَه... این تازه اول کار است
زنی رسید، وَ چشمان کربلا تر شد
زنی که دست به پهلو گرفته آمده است
سلام مادر پهلوشکسته!... بهتر شد-
-که آمدی... که مرا همره خودت ببری
که با حضور تو این لحظه باصفاتر شد
صدا بزن: ولدی یا بُنَیّ یا ولدی
صدا بزن پسری را که ظهر بیسر شد
صدا بزن که جهان از خجالت آب شود
که با لبان ترکخورده... تشنه پرپر شد
و باز هم پسرت را بگیر در آغوش
اگرچه یک شبه در خاک و خون شناور شد