به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 956
بازدید دیروز: 2,355
بازدید هفته: 23,125
بازدید ماه: 113,988
بازدید کل: 23,775,789
افراد آنلاین: 6
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۲۸ اردیبهشت ۱٤۰۳
Friday , 17 May 2024
الجمعة ، ۹ ذو القعدة ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۶۴ - ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع) - ۱۳۹۹/۰۷/۰۸
ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-۶۴
  تازیانه‌های موعظه‌ امام سجّاد(ع) بر یکی از علمای درباری


امام سجاد(ع) در ادامه نامه به محمدبن شهاب زهری می‌فرماید: فرداى قیامت که خدا تو را در حساب و میزان به پا بدارد و از تو سؤال کند که این نعمت‌هاى من را در چه راهى به کار بردى و از این حجت‌هاى من و آگاهى‏هایی که به دست آورده‌اى، چگونه بهره بردى و چه استفاده‏اى کردى، جواب خدا را چه خواهى داد؟ گمان نکن که خدا فرداى قیامت عذرهاى تو را قبول کند، یا تقصیرها و کوتاهى‏هاى تو را به نظر عفو و اغماض بنگرد. این‌جور نیست. کوچک‌ترین کار تو، کوچک‌ترین خطاى تو، کوچک‌ترین بى‏مسئولیّتى تو و مراعات نکردن مسئولیّت و وظیفه‏ای که از تو سر زده است، در نظر پروردگار مورد مؤاخذه و بازخواست قرار می‌گیرد؛ خدا به این آسانى نمی‌گذرد. «لیس کذلک أخذ على العلماء فی کتابه إذ قال: «لتبیّننّه للنّاس و لا تکتمونه»1 خدا از علما و دانایان در کتاب خود پیمان گرفته است که باید براى مردم بیان کنید، آشکار کنید و از دیدگان جست‌وجوگر مردم چیزى را پنهان ندارید؛ حق را بگویید؛ و این‌ها وظیفه‏ تو بوده اى ابن‌شهاب زُهْرى! که از علما هستى. حجّت خدا بر تو تمام است. قرآن گفته که باید کتمان نکنى و باید بگویی آنچه را که می‌دانى و می‌فهمى. امّا تو نکردى. چطور نکردى؟ آن‌وقت امام نشان می‌دهد قصورهاى او را و تقصیرهاى او را و عمل به وظیفه نکردن‏هاى او را و مسئولیّت‌نشناسى‏هاى او را. دقّت کنید!
«و اعلم أنّ أدنى ما کتمت و أخفّ ما احتملت أن آنست وحشهًْ الظّالم و سهّلت له طریق الغىّ.»؛ کمترین چیزى که تو پوشانده‌اى و سبک‌ترین گناهى که تو متحمّل شده‏اى، این است که با همراهى خود وحشت ظالم را از بین برده‏اى، اى ابن‌شهاب! اگر تو در کنار ظالم نمى‏نشستى، اگر تو در جبهه‏ ظالم قرار نمی‌گرفتى، او از خشم و عصیان مردم می‌ترسید و بیم می‌برد؛ امّا تو به او نزدیک شدى، تو با او سَر و سِرّ برقرار کردى، تو خود را از او دانستى یا او را از خود، وحشت او را از بین بردى، خاطر او را جمع کردى، براى او خواب راحت فراهم کردى؛ سبک‌ترین گناهى که تو بر دوش گرفته‌اى، این است که وحشت ظالم را از بین برده‌اى. راه گمراهى و ظلم و عدوان را براى او هموار کرده‌اى. «بدنوّک منه حین دنوت و إجابتک له حین دعیت»؛ هروقتى تو را خواست، بله قربان گفتى؛ هر وقتى تو را به خود نزدیک کرد، مثل برّه‏ رام و سربه‌راه و مطیعى رفتى؛ هر کارى او خواست، کردى. «فما أخوفنى أن تکون تبوء بـإثمک غداً مع الخونهًْ»؛ اى ابن‏شهاب! بر تو بیم می‌برم که در روز قیامت در زمره‏ خیانت‌کنندگان به دین و به قرآن و به مسلمانان، بار گناه خود را بر دوش بگیرى. «و أن تسأل عمّا أخذت بـإعانتک على ظلم الظّلمهًْ»؛ از تو سؤال کنند و مؤاخذه کنند در برابر آنچه به برکت کمک به ظالمان به چنگ آورده‌اى. تو خیال می‌کنی خدا از مقام تو، از لیاقت تو، از قدرت روحانى تو _ که وقتی محمّدبن ‏شهاب وارد مسجدالحرام می‌شد، مردم پس‏پس می‌رفتند که محمّدبن ‏شهاب آمد _ سؤال نخواهد کرد؟ این موقعیّت را مفت به دست آورده‏اى؟ این موقعیّت را مفت تحصیل کرده‏اى؟ یا نه، دینت را فروختى و تحصیل کردى؟ ظالم را تأیید کردى و تحصیل کردى؟ خدا در قیامت از تو مؤاخذه خواهد کرد.
«إنّک أخذت ما لیس لک ممّن أعطاک»؛ هرکس هرچه به تو داد، ولو مال تو هم نبود، گرفتى. هر پول زیادى، هر هدیه‏اى، هر احترامى که شایسته‏ آن نبودى و حقّ تو نبود، هرکس به تو داد، گرفتى. خلیفه براى تو صد هزار دینار فرستاد. تو مالک این صد هزار دینار نمی‌شوى بدبخت! در اقطار کشور بنى‏امیّه، در این قُری و قصبات2، در این شهرها، مردم تا صبح گرسنه به سر می‌برند؛ به تو ناگهان صد هزار دینار در یک هدیه و در یک تعارف نمی‌رسد؛ امّا چون خلیفه به تو داده بود، گرفتى و روى چشم گذاشتى. «و دنوت ممّن لم‏یردّ على أحد حقّاً»؛ به کسى نزدیک شدى و به او دل بستى و از او پول گرفتى که ده شاهى حق کسى را به او نداده؛ تو به کسى که حق یک حق‌دار را به او نرسانده نزدیک شدى ‌ای محمّدبن ‏شهاب! چه می‌کنى؟ «و لم تردّ باطلاً حین أدناک»؛ و تو هم که نزدیک او رفتى، نتوانستى از مسیر باطلِ او ‌اندکى او را منحرف کنى و او را به‌سوى حق و راه صحیح بکشانى. دل خودت را خوش کردى، وجدانت را آسوده کردى که من می‌روم براى اینکه اصلاحش کنم؛ امّا ندانستى که عبدالملک اگر به راهى که تو می‌گویی، بیاید، دیگر عبدالملک نیست. وقتى عبدالملک نبود، به تو احتیاج ندارد؛ به تو دروغگو‌، به تو زبون، به تو فرومایه. وقتى عبدالملک نبود، به امام سجّاد(علیه‏السّلام) احتیاج خواهد داشت، نه به تو محمّدبن ‏شهاب! رفتى درستش کنى؟ رفتى به راهش بیاورى؟ می‌توانى؟ مگر خصلت عبدالملک قابل تغییر است؟ مگر این خصلت‌ها قابل دگرگون شدن است؟ مگر قابل عوض شدن است که تو رفتى عوض کنى، اى ساده‏دل!
«و أحببت من حادّ الله»؛ کسى را دوست خود گرفتى که او خدا را دشمن خود گرفته است. یعنى چه؟ یعنی اینکه توجّه کنید به‌معناى دوستى و دشمنى. تو گمان می‌کنى که محمّدبن ‌شهاب زُهْرى واقعاً عبدالملک را دوست می‌داشت؟ نه، هیچ دوست نمی‌داشت؛ یقین دارم. چرا عبدالملک را دوست داشته باشد؟ صرفه‏ او اقتضا می‌کند که برود آنجا. امّا امام می‌گوید که او را دوست گرفتى. یعنى چه دوست گرفتى؟ یعنى هم سطح و هم‌جبهه‏ او هستى، ولو دوستش هم نداشته باشى، ولو در دلت به او فحش هم بدهى، امّا عملاً در جبهه‏ او هستى یا نه؟ از شما سؤال می‌کنم: محمّدبن ‌شهاب زُهْرى در جبهه‏ عبدالملک بود یا در جبهه‏ امام سجّاد؟ جز این است که در جبهه‏ عبدالملک بود؟ والّا این کاغذ را امام برایش نمی‌نوشت، این لحن را براى او به کار نمی‌برد. امّا با اینکه در جبهه‏ عبدالملک بود، یقیناً امام سجّاد(علیه‏السّلام) را از اعماق دل دوست هم می‌داشت. آن دوستى‏هاى خشک و خالى، آن دوستى‏هاى بى‏اثر و ثمرنابخش قیمتى ندارد. دوستى یعنى هم‌جبهگى.
پانوشت‌ها:
1- سوره‌ آل‌عمران، بخشی از آیه‌ 187.
2- شهرها و روستاها.