به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 6,663
بازدید دیروز: 5,006
بازدید هفته: 42,271
بازدید ماه: 63,241
بازدید کل: 23,725,056
افراد آنلاین: 98
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۱٤ اردیبهشت ۱٤۰۳
Friday , 3 May 2024
الجمعة ، ۲٤ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
14 - برشی از کتاب خاطرات یعقوب نیمرودی، اولین افسر اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در تهران - ۱۳۹۹/۱۲/۲۴
برشی از کتاب خاطرات یعقوب نیمرودی، اولین افسر اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در ایران- 14

 انقلاب اسلامی ایران آغاز وحشت بی‌پایان صهیونیست‌ها  

۱۳۹۹/۱۲/۲۴
یعقوب نیمرودی :: احمد قدیری

16ژانویه 1979 شاه ایران را ظاهراً برای یک تعطیلات طولانی ترک کرد. شاپور بختیار دومین مقام ارشد «جبهه ملی»، دولت جدیدی در ایران تأسیس کرد. ساعات کوتاهی بعد مشخص شده بود که بختیار جایگاه[نخست‌وزیری] را نگه نمی‌دارد. [امام] خمینی از مکان تبعیدش در پاریس وفادارانش را فراخواند تا دولت بختیار را سرنگون کنند و در مورد تصمیمش برای بازگشت هر چه زودتر به تهران اطلاع داد. او یکی از وفادارانش، مهدی بازرگان را منصوب کرد تا اولین دولت اسلامی را در ایران تأسیس کند.
طی ماه ژانویه برایم آشکار شد که «کشتیرانی زیم» در این مرحله سفرهایش را به ایران متوقف کرده است. شرکت «استارلاین» دکتر الموگی به عنوان یک شرکت ایرانی ثبت شد و خط منظم حمل‌ونقل کانتینرها را از ناپل در ایتالیا به بندر ایران راه‌اندازی کرد. با توجه به وضعیتی که ایجاد شده، تنها شرکتی بود که فعالیت می‌کرد و مملو از محموله‌ بود. الموگی اطمینان داد که به محموله‌ها از اسرائیل اولویت داده شود. سفیر ایران در اسرائیل، دکتر مرتضی مرتضایی به ایران رفت تا رایزنی کند و با حضورش آنجا بلافاصله به مدیرکل وزارت امور خارجه ایران در دولت بختیار منصوب شد. دکتر مرتضایی موفقیت بزرگ اسرائیل بود و امیدوار بودیم که برای حفظ روابط میان اسرائیل و ایران کار خواهد کرد. مخفیانه در قلبمان، شاید از ساده‌لوحی‌مان، هنوز امیدوار بودیم که بختیار موفق شود تا بر وضعیت مسلط شود و همه چیز به شرایط قبل برگردد.
24 ژانویه ساسون بلوم به ما گزارش داد که فرودگاه تهران برای سه روز بسته شده تا از ورود [امام]خمینی به کشور جلوگیری شود و در فرودگاه بیست و پنج‌تانک مستقر شدند تا راه‌ها را ببندند. طبق گفته‌های ساسون، اعتصاب تمام شد و فروشگاه‌های مواد خوراکی فعالیت می‌کردند. نفت تنها برای نیاز داخلی پمپاژ می‌شد. بانک‌ها سه روز در هفته فعالیت داشتند و کمبود بزرگی در میزان اسکناس‌های پول وجود داشت. سفارت ایران در تل‌آویو به طور عادی کارش را با مدیریت معاون سفیر ادامه میداد.
آشوب‌ها ادامه داشتند و در تهران سی و چهار اسرائیلی باقی ماندند: مقامات ارشد سفارت، کارکنان «اِلعال»، نمایندگان آژانس یهود، چند نفر از نگهبانان و چند تن از شهروندان اسرائیلی. دولت اسرائیل با دولت کانادا توافق کرد که او نمایندگی اسرائیل را در ایران به عهده بگیرد. جمعه 9 فوریه عملاً درگیری واقعی منتهی به انقلاب آغاز شد. شورش دقیقاً در پایگاه تعمیر و نگهداری نیروی هوایی اوج گرفت که تنها سه ماه قبل از آن فرمانده نیروی هوایی ایران در آن مراسم خوشامدگویی مجللی برای فرمانده نیروی هوایی اسرائیل، سرتیپ داوید عوری و نمایندگان سفارت برگزار کرد. پرسنل باوقار تعمیر و نگهداری نیروی هوایی شاه شورش کردند و در پایان درگیری با کمک معترضین خارج از [پایگاه]، بر پایگاه مسلط شدند. این اتفاق نشانه نفوذ معترضین و افراد سازمان‌های تروریستی[!] و اپوزیسیون به هر پایگاه نظامی و ایستگاه پلیس بود. آنها تعداد بسیار زیادی تسلیحات ربودند و ایستگاه‌ها را آتش زدند. در پایان آن یک هفته به نظر می‌رسید که همه تهران در آتش قرار گرفته است. ایستگاه‌های پلیس، بانک‌ها، سینما و کلوب‌ها، سوپرمارکت‌ها، ساختمان‌های عمومی همه چیز خراب و با آتش نابود شده بود. شهر پر از موانع و حصارها بود و ده‌ها هزار نفر از شهروندان به سلاح‌هایی که دزدیده بودند مجهز شدند که در خیابان‌ها سرگردان بودند و نمی‌توانستی بفهمی چه کسی به کدام گروه و سازمان تعلق دارد.
شنبه 10 فوریه، در آخرین تلاش ناامیدکننده برای کنترل اوضاع، فرمانده نظامی مقدمه حکومت نظامی را اعلام کرد. هواپیمای «اِلعال» که برای بارگیری لوازم شخصی کارکنان سفارت آمده بود، مجبور شد به سرعت بدون وسایل پرواز کند و بازگردد، همچنین در آخرین لحظات قبل از اعمال حکومت نظامی کادر «اِلعال» به همراه مدیر آن دنی سعدون در فرودگاه گرفتار شد و شب را در دفتر شرکت سپری کرد. در همان شنبه دولت بختیار سقوط کرد و مهدی بازرگان به عنوان اولین رئیس‌دولت جمهوری اسلامی به رسمیت شناحته شد. بختیار میان افراد عشیره خود در مرکز کشور پناهنده شد و پس از چند ماه موفق شد تا ایران را ترک کند، لباس فرم مهماندار یکی از شرکت‌های هواپیمایی اروپایی را پوشید و پناهندگی سیاسی در فرانسه گرفت.
در ساعات اولیه صبح روز یکشنبه، 11 فوریه[23بهمن] حییم افسر اطلاعاتی به سفارت رفت تا جابه‌جایی دو نگهبان و فرد رابط را بررسی کند. سفارت مدت زمان طولانی برای کار کردن مشکل داشت، از جمله به خاطر نزدیکی به خیابانی که در مرکز تظاهرات و آشوب‌ها قرار داشت. در حالی که حییم در ساختمان گشت‌زنی می‌کرد ده‌ها تظاهرکننده شروع به محاصره سفارت کردند و سعی کردند به ساختمان نفوذ کنند. معترضین از چوبه‌دستی‌ها، تیشه‌ها و دیگر وسایل استفاده کردند اما نتوانستند تا محوطه محصور سفارت را بشکنند. یکی از کارکنان «اِلعال» ابتکار نشان داد. او به میان جمعیت هیجان زده ملحق شد و معترضین را فراخواند تا ایستگاه پلیس نزدیک را اشغال کرده و به آتش بکشند. شورشیان فراخوان او را شنیدند و خشمشان را در ایستگاه پلیس به طور کامل خالی کردند.1
در این فاصله کوتاه – ده یا پانزده دقیقه – حییم و سه نفر دیگر از راه خروجی پشتی‌گریختند. این تصمیم بسیار هوشمندانه بود، چون که به سرعت صدها معترض مسلح دیوارهای ساختمان را با کلنگ‌هایی شکستند، بر سفارت مسلط شدند و شروع به چپاول و تخریب کردند. در ساختمان تعداد کمی اسناد و مدارک شخصی سفیر هرملین باقی ماندند.
همان کارمند «اِلعال» که به رهبری معترضین به ساختمان رخنه کرد دوباره ابتکار نشان داد و شروع به تحریک توده مردم کرد تا همه چیز را آتش بزنند. به کمک قوطی‌های الکل که در ساختمان بودند معترضین شروع به آتش زدن اثاثیه، قفسه‌ها و اسناد کردند. اینگونه آخرین اسنادی که پشت سر باقی مانده بودند نابود شدند و از خسارت بیشتر جلوگیری شد.
در همان صبح گیزی تزفریر به ستاد ساواک در سلطنت‌آباد رفت تا رئیس‌ساواک، سپهبد ناصر مقدم را ملاقات کند. مسیر حرکت خطرناک بود. گیزی زمان زیادی منتظر سپهبد ماند تا اینکه به نام وی برایش پیغام آمد که او دچار افسردگی شده و نمی‌تواند کسی را ببیند و او به جای خود یکی از معاونین‌اش را می‌فرستد، او هم سپهبد است. آن شخص رسید، بر گردن گیزی افتاد و التماس کرد: «خواهش می‌کنم، اگر راهی برای خروج داری مرا هم با خود ببر.» گیزی آن مکان را ترک کرد و به منزل سفیر بازگشت و آنجا خبر اشغال سفارت را شنید.
گیزی و سفیر هرملین با دفتر نخست‌وزیر بختیار تماس گرفتند و با معاونش صحبت کردند، او اضطراب داشت زیرا ده‌ها هزار معترض دفتر نخست‌وزیری را محاصره کرده بودند. طبق دستور سفیر هرملین، سرتیپ دوم سگو به ستاد فرماندهی کل و معاون رئیس‌اطلاعات ارتش، ژنرال رضا پرورش مراجعه و از آنها درخواست کرد تا از اعضای سفارتخانه و اسرائیلی‌های کمی که در شهر باقی مانده‌اند محافظت کنند. اما کاری از دست آنها [برای فراری دادن اسرائیلی‌ها] برنمی‌آمد. سگو از فرمانده نیروی هوایی، هواپیمای ترابری ارتش را خواست تا به سرعت اسرائیلی‌ها را تخلیه کند اما ارتشبد ربیعی پاسخ داد: «کنترل در فرودگاه به دست «سپاه پاسداران»[نیروهای مردمی] افتاده و نمی‌توانم کمکی کنم. اما اگر هواپیمایی به دست آوردید لطفاً حواستان باشد که مرا هم ببرید...» چند روز پس از آن، ارتشبد ربیعی همراه با صدها فرمانده ایرانی به خاطر وفاداریشان به شاه کشته شد، در میان آنها سپهبد بدره‌ای هم بود.
در وضعیت بدی که ایجاد شد و طبق برنامه اضطراری و همین‌طور بهدلیل اینکه لیست اسرائیلی‌ها و آدرس‌هایشان با سفارت تسخیر شدند، بلافاصله اسرائیلی‌ها را به مخفیگاه منتقل کردیم و آنجا یک هفته کامل ماندند. انقلاب بر ایران مسلط شد و پوشش حساب‌ها، افراد قدیمی پلیس و ساواک، «دستیارانشان» از CIA و از « موساد» آشکار شد.
13 فوریه[25 بهمن] دولت بازرگان فرمانده کل، ارتشبد عباس قره‌باغی را برکنار و به جای او ارتشبد قرنی را منصوب کرد. مستشار ارتش اسرائیل، سرتیپ دوم سگو با رئیس‌دفتر قرنی تماس گرفت و درخواست کرد تا با رئیس‌ستاد فرماندهی کل جدید ملاقات کند تا اعتبارنامه‌اش را به عنوان مستشار ارتش اسرائیل در تهران به او تقدیم کند. در آن سوی خط تلفن سکوت ناراحت‌کننده‌ای حکمفرما شد. پس از چند ثانیه سرلشکر ایرانی حواس خود را جمع و جور کرد و با حیرت پرسید: «شما هنوز اینجایین؟ شما کجایین؟» سگو معقولانه خطر کرد و شماره تلفن مخفیگاهش را به او داد. نیم ساعت بعد در پی آن یک افسر ایرانی با او تماس گرفت و به سگو و همه اسرائیلی‌ها نصیحت کرد تا به سرعت کشور را ترک کنند. این افسر ستاد کل ارتش گفت از آنجایی که در این مرحله افراد «سپاه پاسداران»[که هنوز تشکیل نشده بود!] در جست و جوی اعضای ساواک و وفاداران به شاه هستند، اسرائیلی‌ها فرصت کوتاهی دارند تا فرارشان را از ایران برنامه‌ریزی کنند. او از سگو خواست تا به وی قول دهد که برای کسی فاش نکند که با او صحبت کرده است.
هفته سختی بر اسرائیلی‌های مخفی شده سپری شد. آنها خود را در مخفیگاه‌شان محبوس کردند و با وحشت تلویزیون را تماشا می‌کردند که اعدام‌های مقامات ارشد پلیس، وزیران، افسران ارتش و ساواک را نشان می‌داد. تنها یک بار گیزی طبق دستور ستاد «موساد» خارج شد تا امکان نجات را بررسی کند.
با تلاش‌های یکپارچه‌ای که در تهران و اسرائیل انجام شد، با عوامل کمی معقول‌تر در دولت انقلابی ارتباط ایجاد شد و آنها مجوزشان را برای خروج اسرائیلی‌ها با هواپیمای تخلیه آمریکایی ارائه کردند تا کشور را 18 فوریه[30 بهمن] ترک کنند. یوسف چخانوور پس از ریاست وزارت خارجه نقش اصلی را در هماهنگی پرواز داشت که اسرائیلی‌ها را از ایران خارج کنند. خروج اسرائیلی‌ها با رفتار خشن و تحقیرآمیز توأم بود. آنها در هتل «هیلتون» به هم فشرده جمع شدند و از آنجا با اتوبوس به فرودگاه که از تصاویر [امام] خمینی پوشانده شده بود، انتقال یافتند. همراهان آنها دو رزمنده «سپاه پاسداران»[!]، جوانان 16 ساله، مجهز به تفنگ کلاشینکف[!] بودند.
پس از یک سفر دشوار و مشکلات لحظه آخر با مداخله آیت‌الله منتظری، از وفاداران [امام] خمینی، آخرین اسرائیلی‌ها سوار هواپیمای «پان امریکن» به مقصد فرانکفورت شدند.
حدود نیمه‌های شب همگی با هواپیمای اختصاصی شرکت «اِلعال» به اسرائیل رسیدند. تشکر جانانه به کارمند آژانس یوسف جادا که خود را برای سازماندهی خروج اسرائیلی‌ها به خطر‌انداخت و در ماموریتش عالی بود.
ژانویه 1979 فرماندار جزیره کیش، مهندس منصف موفق شد تا با هواپیمای اختصاصی به ابوظبی و از آنجا به لندن فرار کند و در کوله پشتی خود، طبق شنیده‌ها، میلیون‌ها دلار داشت. ساکنان جزیره به هتل مجلل، کاخ شاه و مابقی عمارت‌ها در جزیره حمله کردند و هزاران قوطی مشروبات الکلی را به دریا ریختند. بهشت میلیونرها که شاه بنا کرد، شهر ارواح شد.
پانوشت‌:
۱-. م: روز 11 فوریه یعنی 23 بهمن یک روز از تسخیر تمام مراکز نظامی و انتظامی رژیم سابق میگذشت بنا بر این مردم هیچ دلیلی برای حمله به یک پاسگاه پلیس تسخیر شده نداشتند و قطعاً با چنین خواسته‌ای همراهی نمی‌کردند. به نظر میرسد نیمرودی در اینجا داستان پردازی برای قهرمان ‌سازی از صهیونیست‌های باقی مانده در ایران را از حد گذرانده است!