به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 5,284
بازدید دیروز: 7,396
بازدید هفته: 57,937
بازدید ماه: 234,134
بازدید کل: 27,579,653
افراد آنلاین: 29
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۲۵ مهر ۱٤۰٤
Friday , 17 October 2025
الجمعة ، ۲۵ ربيع الآخر ۱٤٤۷
مهر 1404
جپچسدیش
4321
111098765
18171615141312
25242322212019
3029282726
آخرین اخبار
۱۶۰ - گفتکو با خانواده شهید مدافع وطن عیسی پودینه : فدایی امنیت از دیار زهک ۱۴۰۰/۰۵/۱۰
گفتکو با خانواده شهید مدافع وطن عیسی پودینه : 
 
فدایی امنیت از دیار زهک 
 
۱۴۰۰/۰۵/۱۰

شهید کادر عیسی پودینه ، شهید نیروی انتظامی، شهدای ناجا

وقتی پا در این میدان می‌گذارند می‌دانند مسیری پرخطر را در پیش دارند. مقابله با کسانی که برای رسیدن به آمال دنیوی خود از هیچ کار شنیعی فروگذار نمی‌کنند، کار آسانی نیست. اما کم نیستند مردانی بسان آهن که هیچ هراسی از وحشیگری اشرار به خود راه نمی‌دهند و حاضرند جان و مال خود را برای دفاع از مردم سرزمینشان بدهند. عیسی پودینه یکی از همین انسان‌های پاک و ناب است که در راه مقابله با اشرار جانش را فدا می‌کند.
مریم پودینه مادر شهید عیسی پودینه مشکل تنفسی دارد و به سختی می‌تواند صحبت کند با این وجود هر چه در توان دارد به کار می‌برد تا از پسر شهیدش برایمان بگوید...
سید محمد مشکوهًْ الممالک
پسرم متولد 20 اسفند سال 58 است و در هشتم مهرماه سال 88 در زهک در درگیری با قاچاقچی‌ها به شهادت رسید.
عیسی خیلی مهربان بود، مخصوصا با من و پدرش. خیلی احترام ما را داشت، وقتی از مدرسه برمی‌گشت می‌آمد گرفتاری‌های ما را حل و فصل می‌کرد، در کشاورزی و کارهای خانه کمکمان می‌کرد. همکارانش هم خیلی از او راضی هستند و می‌گویند رفتارش در محل کارش هم خیلی خوب بوده. او رهبر را دوست داشت، سخنرانی‌های رهبر را گوش می‌داد و سعی می‌کرد به آنها عمل کند. به ما هم سفارش می‌کرد پیرو ایشان باشیم.
دیپلمش را که گرفت وارد نیروی انتظامی‌ شد. عیسی خیلی باایمان بود، برای همین هم می‌دانستم که راه درستی را انتخاب می‌کند، من هم انتخابش را قبول کردم. عیسی متاهل و دارای یک دختر و یک پسر بود، که دخترش درسش را تمام کرده و پسرش کلاس نهم است.
من به غیر از عیسی 4 پسر و 4 دختر دیگر هم دارم که آنها را با نان حلال و کشاورزی بزرگ کرده‌ام. همه‌شان بچه‌های خوبی هستند و من از آنها راضی هستم. رضا در ارتش خدمت می‌کند، ابراهیم کارمند دانشگاه است، محمد دنبال کار است و مهدی هم فوق لیسانسش را تمام کرده می‌خواهد وارد سپاه شود.
یک سال بود که پدرشان فوت کرده بود که عیسی هم شهید شد. روز شهادتش را به خوبی به یاد دارم؛ ساعت 5 صبح بود و من سر سجاده بودم که زنگ زدند و گفتند عیسی زخمی ‌شده و در بیمارستان است؛ اما وقتی رفتم بیمارستان اجازه ندادند او را ببینم و گفتند که شهید شده است. خیلی دلتنگش هستم؛ اما نمی‌توانم کاری انجام دهم. باید با خاطراتش زندگی کنم.

Image result for ‫گل لاله‬‎