تأسیس سلسله قاجار و آغــــاز عقبماندگی
۱۴۰۰/۱۱/۲۶
دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
اشاره:
انقلاب اسلامی وارد چهل و چهارمین سال حیات خود شد. در سالهای اخیر برخی معاندین انقلاب با تحریف تاریخ، سعی بر تطهیر چهره منفور رژیم پهلوی در میان مردم داشته و دارند. این در حالی است که به روایت تاریخ (که راویان آن در قید حیات هستند)، جنایات دوران ستمشاهی اظهر من الشمس است و نمیتوان آن را وارونه نمایش داد. در همین راستا موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اثر مستندی را با عنوان «پهلویستایی در ترازوی تاریخ» به قلم دکتر سید مصطفی تقویمقدم منتشر کرده که محتوای ارزشمند آن را برای جلوگیری از تحریف تاریخ معاصر ایران از امروز در صفحه پاورقی کیهان بازنشر میدهیم.
پیشگفتار
سپیدهدم ایران معاصر در یک رویارویی نابرابر با دنیای جدید آغاز شد. در آن رویارویی، تمامیت ارضی، حاکمیت ملی، امنیت ملی، و هویت ملی ایران در معرض تهدید قرار گرفت. به طور طبیعی، در برابر این تهدیدهای بنیانبرافکن، حفظ موجودیت و تقویت هویت و حاکمیت ملی و تأمین امنیت و اقتدار ملی و کسب جایگاه شایسته در دنیای مدرن، مهمترین نیاز کشور و جامعه بود.
ملت ایران نزدیک به 150 سال برای مقابله با این تهدیدها و تأمین اهداف یاد شده، با استبداد و استعمار در ستیز و کشمکش بود. در این مدت همه جریانها و گفتمانها در دوره قاجار و پهلوی، اعم از موافق یا مخالف حاکمیت، آزمون عملی خود را در همسویی یا ناهمسویی با نیازهای بنیادین و مطالبات یاد شده و توانایی یا ناتوانی در تأمین آنها پس دادند. انقلاب اسلامی برآیند
خرد جمعی و اراده ملت ایران پس از تجربه و ارزیابی کارنامه همه گفتمانها در تحولات و رویدادهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی تا بهمن ۱۳۵۷ شمسی بود.
بحرانهای طبیعی پس از هر انقلاب و دشواریهای اجرای جمهوریت مبتنی بر اسلام در عصر غلبه سکولاریسم بر همهاندیشهها و فلسفههای سیاسی و حاکمیتهای مدرن، و نیز مخالفت و مقابله نظام سلطه با گفتمان انقلاب، مشکلات و سختیهایی برای کشور به بار آورد. اما نظام مولود انقلاب توانست در طول بیش از چهار دهه گذشته این بحرانها را پشت سر گذاشته و با تأمین وجوه مهمی از اقتدار ملی، چهرهای مقتدرانه و عزتمندانه از ایران مستقل را در برابر نظام سلطه به نمایش بگذارد.
در روند تحولات پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برخی از بازماندگان رژیم پهلوی و غربگرایان همسو با آن رژیم، و نیز برخی مخالفان بعدی نظام، در رویکردی کاملاً سیاسی و غیر علمی به توجیه و ستایش رژیمی میپردازند که توده مردم ایران پس از 57 سال مشاهده و لمس کارنامه آن، وجود آن را منافی و برخلاف عزت و اقتدار و استقلال و هویت تاریخی خود دانست و در یک اجماع بیمانند آن را به تاریخ سپرد.
نوشته حاضر در دو بخش به اختصار به نقد رویکرد یادشده میپردازد. در بخش نخست، ابتدا با مروری جریان شناسانه بر تحولات قبل و بعد از انقلاب اسلامی، به بررسی خاستگاه و انگیزه و ماهیت جریان پهلوی ستایی و تضادها و تناقضهای آن پرداخته شده است.
در بخش دوم، محورهای مهمی از دیدگاه و ادعاهای پهلویستایان درباره ماهیت کودتای سوم اسفند، رضاخان و ایجاد دولت مقتدر مرکزی، تشکیل ارتش، تأمین امنیت، حذف عوامل محلی سنتی انگلیس، پیدایش سلسله پهلوی، نقش انگلیسیها و غیره که در کتاب «ایران، برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها» نوشته دکتر سیروس غنی مطرح شده، مورد بررسی و نقد قرار گرفت. کتاب غنی اگرچه مطالب مفیدی به خواننده ارائه میکند، تاریخ و اوضاع ایران در آستانه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ تا تأسیس سلسله پهلوی در سال ۱۳۰۶ را، با رویکردی جانبدارانه برساخته است؛ به گونهای که ایرادهای علمی و تاریخی و روش شناسانه متعددی بر آن وارد است.
انتخاب کتاب غنی برای نقد از آن رو بود که این کتاب تقریباً اولین کتابی بود که در دفاع از رضاشاه وارد ادبیات سیاسی و تاریخی معاصر شد و بعد الگوی اولیه (prototype) و مستند و مقتبس پهلویستایان و «رضاشاه»پردازانی قرار گرفت که خود بنیه و مایه علمی کافی نداشتند. پس نقد کتاب یادشده، نقد یک جریان و پاسخ به همه تکرار کنندگان دادهها و استدلالهای اوست. چونکه صد آید نود هم...
تهران- شهریور 1400
سید مصطفی تقویمقدم
بخش اول
ایران معاصر؛ ظهور مسائل جدید و معرکه ایدئولوژیها
ایرانی که نزدیک به ۹۰۰ سال پس از سقوط ساسانیان، در سال ۹۰۵ ه. ق به دست صفویان و با هویت شیعی، بار دیگر در جغرافیای سیاسی جهاننمایان شد، پس از یک دوره رشد و پیشرفت، بنا به علل مختلفی از نیمه دوم عصر صفوی به تدریج در شیب افت و رکود قرار گرفت. در همین دوره در حالی که کشور ما همانند بسیاری دیگر از کشورهای جهان، مسیر تحولات خود را در عالم سنت و همراه با
فراز و فرودهایی میپیمود و سلسلههای صفویه و افشاریه و زندیه را پشت سر میگذاشت، در کشورهای اروپایی تحولاتی رخ داد که به شکلگیری تمدن غرب و ظهور عالم مدرن با تعریف جدیدی از انسان و جهان انجامید. اروپای در حال پیشرفت، به سوی نوعی ساماندهی گراییده و قویتر میشد و نظام بینالملل و روابط بینالمللی جدیدی در حال شکلگیری بود.1 بدین ترتیب، در اواخر قرن هجدهم و ابتدای قرن نوزدهم میلادی، یعنی به هنگام تأسیس سلسله قاجار، ایران از قافله تحولات علمی و صنعتی سخت عقب مانده بود و میان کشورهای اروپایی با دیگر کشورهای جهان، از جمله کشور ما، از نظر علم و فرهنگ و صنعت و سیاست و اقتصاد شکاف و فاصله زیادی پدید آمده بود.
تا ابتدای دوره قاجار بدنه جامعه و بیشتر رجال سیاسی کشور ما، نه تنها از ظهور دنیای جدید، که از تحولات عمومی اروپا نیز آگاهی درستی نداشتند و همچنان ایران را همان ایران قدرتمند دوره صفوی میپنداشتند. در پی شکست ایران در دو جنگ با روسیه در ابتدای قرن نوزدهم میلادی، رجال سیاسی و به تدریج همه جامعه از ضعف و عقبماندگی کشور آگاهی یافتند.
موج تجدد در حال گسترش به سراسر جهان بود و این موج خواهناخواه ایران را نیز فرا میگرفت. دولت و ملت ایران نیز به تدریج و به طور نسبی از ظهور دنیای جدید آگاه شدند؛ و افزون بر آن، دریافتند که برای حضور یا عدم حضور در دنیای جدید و نظام بینالمللی آن قدرت انتخاب ندارند و از ارتباط با این دنیا ناگزیر هستند. این رویارویی ناگزیر در حالی شکل میگرفت که کشور ما در موقعیت ضعف و اروپای جدید، قدرتمند و مجهز به علم و تکنولوژی بود. در این رویارویی نابرابر، اروپاییان که برای توسعه و تأمین اقتصاد خود نیازمند مواد خام و ارزان مناطق غیر اروپایی جهان بودند، طرف ضعیف امکان چندانی برای چانهزنی نداشت و این اروپاییان بودند که شرایط داد و ستد را تعیین میکردند. بدینگونه در عرصه سیاست و اقتصاد پدیدهای به عنوان سلطه و استعمار همراه با پیامدهای فرهنگی آن به وجود آمد. اگرچه کشور ما هیچگاه مستعمره رسمی نشد، اما پای قدرتهای خارجی و استعمارگر به کشور باز شد و ایران گرفتار فشار و رقابتهای آنان گردید.
پانوشت:
1- فرانسوا شارل موژل و سورین پاکتو. تاریخ روابط بینالملل. ترجمه علی بیگدلی و منصور رحمانی. تهران: عطا، 1377. ص 2.