به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 228
بازدید دیروز: 2,950
بازدید هفته: 18,886
بازدید ماه: 84,959
بازدید کل: 23,746,766
افراد آنلاین: 8
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۲۱ اردیبهشت ۱٤۰۳
Friday , 10 May 2024
الجمعة ، ۲ ذو القعدة ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
6 - پهلوی ستایی در ترازوی تاریخ - بحران‌های پهلوی‌گرایی ۱۴۰۰/۱۲/۰۸
پهلوی ستایی در ترازوی تاریخ- 6

بحران‌های پهلوی‌گرایی

  ۱۴۰۰/۱۲/۰۸

در سال‌هاي اول پيروزي انقلاب، خاطرة رژيم پيشين و تباهي‌ها و سياهکاري‌هاي آن، آنچنان در ذهن جامعه واضح و دقيق برجاي بود که کسي را جرأت دفاع از سلطنت و شاهان پهلوي نبود. اما سال‌هايي چند پس از پيروزي و بروز اختلاف و شکاف ميان انقلابيون، مخالفان نظام (که بعضاً خود از مخالفان نظام پيشين هم بودند اما پس از انقلاب به جايگاه مورد انتظار خود نرسيدند) و سلطنت‌طلبان و طرفداران رژيم پهلوي، با توجه به کاستي‌ها و نارسايي‌هايي که کمابيش دامنگير همة جوامع و نظام‌هاست، دست به تحريف تاريخ زدند و به گفتن و نوشتن دربارة «مزايا»ي رژيم پهلوي و ستايش از آن پرداختند. ما در اين کتاب از اين جريان به «پهلوي‌گرايي» تعبير کرده‌ايم.
پهلوي‌گرايان براي توجيه و دفاع از رژيمي که با ارادة ملي نفي شد با سه بحران اساسي رو به رو هستند. اين بحران‌ها بنيان ادعاهاي آنها را به چالش مي‌کشاند:
1. بحران توجيه نحوة پيدايش و منشأ حکومت پهلوي (بحران مشروعيت)
2. بحران توجيه کارنامة حکومت پهلوي
(بحران کارآمدي)
3. بحران توجيه سقوط حکومت پهلوي
(بحران بقاء)
بحران مشروعيت
ابتدا بايد ديد مشروعيت سياسي چيست و در تعيين ماهيت يک نظام سياسي چه جايگاهي دارد؟ در علم سياست، دو مفهوم مشروعيت و حقانيت پيوند وثيقي با يکديگر دارند. مشروعيت باوري است که
بر اساس آن «حق» فرمان‌دادن براي رهبران و وظيفة‌ فرمان‌بردن براي شهروندان محقق مي‌شود.1
به عقيده ماکس وبر، مشروعيت عقيده‌اي است که در ذهن مردم نسبت به حقانيت قدرت شکل مي‌گيرد و به اين باور مي‌رسند که قدرتي که بر آنها حاکم است، موجّه و مشروع است. براي آن‌که قدرت و صلاحيت، تداوم يابد، بايد با مشروعيت همراه
باشد.2
بنابراين، مشروعيت يک نظام سياسى، يعني اينکه آن نظام «حق» حکمراني داشته باشد و آن حق از سوي مردم شناخته و پذيرفته شود.
به بيان ديگر، مشروعيت سياسي پاسخ به اين پرسش است که منبع حق حاکميت حکومت چيست و يک حکومت چه حق دارد که بر مردم اعمال حکومت کند؟ هر حاکمي از ابتداي حکومت، به حق فرمان دادن و اعمال سياست و حکمراني نيازمند است و بدون اين حق، دستورها و کارهاي او نامشروع تلقي مي‌گردد.3
بنابراين براي روشن شدن اعتبار کارکرد حکومت‌ها بايد منبع حق حاکميت آنها يعني مشروعيت آنها مشخص باشد. از اين رو گفته مي‌شود که مشروعيت سياسى، فرايندى است که در آن قدرت سياسي به اقتدار تبديل مى‏شود و خصلتى عقلانى مى‏يابد.
پهلوي‌ستايان چون از اهميت مسئلة مشروعيت و بحران مشروعيت رژيم پهلوي و پيوند آن با بيگانه آگاهند و مي‌دانند که براي دفاع از رژيمي که پايه‌هاي مشروعيت آن مخدوش باشد، هم علم و داده‌هاي تاريخي و هم افکار عمومي آنها را ياري نمي‌کند، معمولاً دو گونه واکنش نشان مي‌دهند: يکي توجيه‌گري و تحريف تاريخ براي جعل مشروعيت؛ و ديگري سبک شمردن امر مشروعيت و انکار ضرورت آن. آنها براي توجيه ضرورت کودتاي سوم اسفند 1299 و مشروعيت بخشي به آن، با ترسيم و توصيف نادرست اوضاع ايران در آستانة کودتا، ايران را در آستانة تجزيه و تلاشي معرفي مي‌کنند. در نوشته‌هاي آنان مطالب به گونه‌اي مطرح مي‌شود که گويا انگليس در آن مقطع موافق آن وضع نابسامان ايران بوده و رضاخان براي نجات ايران و در مقابله با انگليس اقدام به کودتا کرد! همچنين چون مي‌دانند وابستگي به خارجي اساس هرگونه مشروعيت را
زير سؤال مي‌برد، دخالت انگليس در کودتا و برکشيدن رضاشاه پهلوي را انکار مي‌کنند.
يکي از اين مدعيان مي‌گويد: «با قاطعيت اعلام مي‌کنم که حتي روح دولت ‌انگلستان ‌هم در جريان به قدرت رسيدن رضاشاه نبود، ‌چه ‌رسد ‌به‌ اينکه آن را طراحي ‌و‌ ساخته و پرداخته هم کرده باشد»4
و نقش انگلستان را در روي کار آوردن رضاشاه
«صفر و زير صفر» مي‌داند!5
در حالي که پيوند کودتا با انگليس آنچنان گسترده و متواتر در منابع تاريخي و اسناد داخلي و خارجي آمده است که هيچ محقق و مورخ منصفي قادر به انکار آن نخواهد بود.
حتي افرادي از قبيل گويندة سخنان يادشده که با همة توان مي‌کوشند با گزينش و چينش مطالب، در را بر روي حقيقت حضور انگليس در ماجراي برکشيدن رضاخان ببندند، ناخواسته اين حقيقت از روزن توجيهات‌شان سر برمي‌آورد.
همو، در موارد متعددي از کتابش براي توجيه کودتا مي‌گويد ايرانيان به ضرورت تشکيل دولت مقتدر مرکزي پي برده بودند؛ و در عين حال اذعان مي‌کند که: «نکتة مهم ديگري که بايد اضافه کنيم آن است که جداي از خود ايرانيان، انگليسي‌ها هم در تهران به جمع‌بندي مشابهي رسيده بودند».6
وي براي رسيدن به نتيجة از پيش‌تعيين شده و مطلوب خود، دربارة آمدن آيرنسايد به ايران چنين وانمود و ادعا مي‌کند که گويا او صرفاً براي خروج نيروهاي نظامي انگليس به ايران آمده بود و اصولاً کاري به مسائل ايران نداشت و به صورت تفنّني درگير مسائل سياسي ايران شد و به طور اتفاقي هم با رضاخان آشنا شد! بدين منظور در ابتدا مي‌گويد: «او با آنکه هيچ سمت سياسي و ديپلماتيک نداشت به واسطة شرايط بغرنج ايران و استعداد و علاقة شخصي پايش به صورت غيررسمي به حوزة سياست کشيده شد.» اما سرانجام به صراحت اذعان مي‌کند: «سخني گزاف نيست اگر بگوييم او نقش مهمي در شکل گرفتن کودتا داشت.
اصلي‌ترين و مهم‌ترين نقش وي آن بود که عملاً رضاخان و لشکر قزاق را به سمت رفتن به تهران و انجام کودتا هُل داد... و به تعبيري به آنها گفت منتظر چه هستيد؟»7
ساير اذعان‌هاي نويسنده يادشده در اين باره ادامه مي‌يابد و مي‌گويد: آيرنسايد هم به اين نتيجه رسيد که روي کار آمدن يک دولت مقتدر مرکزي و به تعبير ايراني آن به قدرت رساندن يک نادرشاه تنها راه نجات ايران است و آيرنسايد در ميان رجال بانفوذ پايتخت يا رؤساي قدرتمند قبايل و عشاير پي اين گمشده نمي‌گشت. بلکه او نادرش را در ميان لشکر قزاق در قزوين مي‌يابد.8
او بقية ماجري آمدن آيرنسايد به ايران را، که صرفاً يک رونويسي بدون تأمل از مدعاهاي سست کتاب ايران؛ برآمدن رضاخان... است، شرح مي‌دهد تا مي‌رسد به اين مطلب که: «بالاخره بن‌بست در چه بايد کرد و يافتن راهي براي برون‌رفت از آن شرايط آيرونسايد را مصمم‌تر مي‌ساخت که قبل از خروجش از ايران رضاخان و لشکر تحت امرش را روانة تهران
کند».9
اين همه، تنها گوشه‌هايي از اظهارات شخصي است که با قاطعيت اعلام مي‌کند «روح» بريتانيا از به قدرت رسيدن رضاخان خبر نداشت و دخالت انگليس در کودتا را «زير صفر» تشخيص مي‌دهد! عقل سليم چنين تناقضي را برنمي‌تابد مگر اينکه گفته شود شايد از نظر مدعي، آيرنسايد انگليسي نبوده و نمايندة وينستون چرچيل به عنوان يکي از ارکان ساختار قدرت بريتانيا نبوده است!
يا شايد از نظر آنها آيرنسايد و انگليسي‌ها تنها گربه‌هايي باشند که براي رضاي خدا موش مي‌گيرند و ضمن اينکه براي مأموريت ديگري به ايران آمدند، از سر شفقت به فکر افتادند و به خود زحمت دادند که دولتي براي اين کشور هم تشکيل بدهند!
پر واضح است که اگر علم و حقيقت معيار ‌انديشه و داوري فرد يا جرياني باشد، به ورطة چنين تناقضاتي
نمي‌افتد.
پانوشت‌ها:
1- عبدالحميد ابوالحمد. مباني سياست. تهران: توس، 1353. ص 245.
2- پرويز صانعي. جامعه‌شناسي ارزش‌ها. تهران: کتابخانه گنج دانش، چاپ اول، 1372. صص 385-386.
3- محمدتقي مصباح يزدي. «حکومت و مشروعيت». کتاب نقد، تابستان 1377. ش 7، صص 43 و44.
4- صادق زيباکلام. رضاشاه. تهران، روزنه-لندن: اچ‌انديس، 1398. ص 11.
5- روزنامة شرق، 17 مهر 1398. ص 6. مواجهة تفرشي و زيباکلام دربارة دوران پهلوي اول، «رضاخان چگونه رضاشاه شد؟»
6- صادق زيباکلام. رضاشاه. ص 83.
7- همان. صص 89-90.
8- همان. صص 86-90.
9- همان. صص 90-97.