به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,150
بازدید دیروز: 2,950
بازدید هفته: 20,808
بازدید ماه: 86,881
بازدید کل: 23,748,687
افراد آنلاین: 25
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۲۱ اردیبهشت ۱٤۰۳
Friday , 10 May 2024
الجمعة ، ۲ ذو القعدة ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
9 - پهلوی ستایی در ترازوی تاریخ - بحران بقاء پهلوی اول ۱۴۰۰/۱۲/۱۵
پهلوی ستایی در ترازوی تاریخ - 9

 بحران بقاء پهلوی اول

    ۱۴۰۰/۱۲/۱۵

دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
مدافعان رژيم پهلوي، در تبيين و تفسير علل و اسباب واقعي برکناري دو پادشاه پهلوي نيز با بحران مواجه‌اند. آنها هنگامي که در برابر داده‌هاي پرشمار تاريخي دربارة سقوط شاهان پهلوي قرار مي‌گيرند که با گفتمان آنها جور درنمي‌آيد، به فرافکني و مغالطه روي آورده و مخالفان خود را متهم مي‌کنند که در برابر اين پرسش که اگر رضاشاه وابسته به انگليس بود چرا او را برکنار کرد، آنان به حربة «ابزار غيرعلمي تاريخ مصرف» متوسل شده و مي‌گويند رضاشاه وابسته به انگليس بود اما چون تاريخ مصرفش براي انگليسي‌ها تمام شد برکنارش کردند.1
مدعي، برکناري رضاشاه را به عامل کلان و کلّي جنگ جهاني دوم نسبت داده و براي توجيه اين مطلب به شرح حملة هيتلر به شوروي و نزديک شدن آن به ايران و ضرورت اشغال ايران از سوي متفقين براي رساندن سوخت و مهمات به شوروي مي‌پردازد، ولي طبق معمول نتيجة مورد نظر خود را گرفته و مي‌گويد: «وجود دولتي که در ظاهر اعلام بي‌طرفي کرده ‌اما قلباً طرفدار آلمان بود، به علاوة حضور هزاران آلماني در کشور، شرايط مطلوبي به حساب نمي‌آمد.... بدين ترتيب از اواسط تابستان 1320 حملة متفقين به ايران و برکناري رضاشاه ديگر قطعي به نظر مي‌رسيد.»2
وي مقولة تاريخ مصرف را مفهومي غيرعلمي دانسته و آن را مولود توطئه‌انگاري مخالفان القا کرده است. در حالي که برخلاف تصور وي، اين مقوله يکي از بديهيات است. اينکه انسان همواره در شرايط و بسته به مقتضيات تصميم مي‌گيرد، و اينکه شرايط و مقتضيات همواره در حال تغيير است، و بنابراين، بسته به تغيير شرايط، نسبت انسان‌ها با امور تغيير مي‌کند و در نتيجه تصميمات انسان‌ها نيز تغيير مي‌کند، از بديهيات علمي و از مختصات فن سياست است. هنري جان تمپل، نخست‌وزير انگلستان در سال‌هاي 1860 – 1850، جمله‌اي دارد که به يک اصل کلاسيک در جهان سياست و روابط بين‌الملل تبديل شده است: «انگلستان دوستان يا دشمنان دائمي ندارد، تنها منافع دائمي دارد.»
حال اگر با تکيه بر اين بديهيات علمي با استناد به داده‌هاي تاريخي گفته شود که منافع انگلستان در شرايط پس از جنگ جهاني اول اقتضا کرد که رضاخان را به حکومت برساند و 20 سال پس از آن در شرايط جنگ جهاني دوم وقتي مقتضيات جديدي برايش پيش آمد و منافع او اقتضا کرد وي را برکنار کرد، چنين بياني عين علم است. حتي اگر توجيه نادرست مدعي از شرايط متحول جنگ جهاني دوم و موضع رضاشاه براي علت برکناري او پذيرفته شود، باز مؤيد اين اصل علمي است که شرايط جنگ تغيير کرد و تصميم انگليس دربارة رضاشاه نيز تغيير کرد. مدعي همين‌که خود اذعان مي‌کند که چون متفقين رضاشاه را آلمان‌گرا تلقي کرده و به او اعتماد نداشتند، يعني اينکه شرايط تغيير کرد و انگليسي‌ها ديگر اعتماد قبلي را به او نداشتند و تاريخ مصرفش براي آنها تمام شده بود.
علاوه ‌بر اين، بايد گفت اگر داده‌هاي تاريخي و اسناد ثابت کنند که تعداد آلماني‌هاي مقيم ايران، نه هزاران نفر که فقط چند صد نفر کارمند فني بودند که نقشي در مسائل مربوط به جنگ نداشتند؛ همچنين ثابت شود که آلمان‌گرايي رضاشاه فقط در ذهن توجيه‌گران او وجود دارد و بس؛ و ثابت شود که رضاشاه در زمان جنگ همچنان در جبهة متفقين قرار داشت و حاضر بود همة اوامر و خواسته‌هاي آنها را انجام بدهد 3
و بنابراين، از جانب شخص او مشکلي احساس نمي‌کردند، آنگاه اين توجيه مدعي براي برکناري رضاشاه هيچ وجهي نخواهد يافت و بايد در پي علت واقعي بود.
اينکه برکناري رضاشاه معلول تغيير شرايط جبهه‌هاي جنگ جهاني دوم بود، کشف جديدي نيست. واقعيتي است که همواره بر همگان معلوم بوده است. سخن بر سر اين است که در جريان تغيير شرايط جنگ، چه عاملي به عنوان علت قريب، باعث برکناري او شد؟ پهلوي‌ستايان، مي‌گويند آلمان‌گرايي «رضاشاه» عامل برکناري او بوده است. اما شواهد تاريخي نشان مي‌دهد که آلمان‌گرايي «مردم» عامل بوده است. متفقين با رضاشاه مشکلي نداشتند ولي هنگامي که ناگزير شدند براي کمک به شوروي ايران را اشغال کنند، با اين واقعيت رو به رو شدند که رضاشاه مورد تنفر عميق عموم جامعه است و ملت ايران از روسيه و انگليس هم تنفر شديد دارد. بنابراين به اين نتيجه رسيدند اگر آنها بخواهند همچنان دوران اشغال کشور را نيز با همدستي رضاشاه سپري کنند، اين همدستي با حکومت منفور، باعث واکنش ملت بر ضد آنها شده و روحية تنفر مردم ايران از روسيه و انگليس و آلمان‌گرايي آنها که مورد اذعان مدعي نيز هست،4 مي‌تواند بر ضد متفقين و به نفع آلمان فعال شده و روند ارسال اسلحه و تدارکات به روسيه را، که سرنوشت جنگ در گرو آن بود، در مخاطره ‌اندازد. از اين رو براي جلوگيري از اين خطر، از خير رضاشاه گذشتند و با کنار گذاشتن او خيال خود را راحت کردند.
به هر حال، به‌رغم همة ادعاهاي گزاف و بي‌پايه پهلوي‌ستايان و رضاشاه‌پردازان دربارة استقلال و بيگانه‌ستيزي و کارآمدي حکومت او، حقايق روشن تاريخي ثابت مي‌کند هنگامي که رضاشاه از سوي قدرت‌هاي خارجي برکنار و از کشور اخراج شد، همة اقشار و اصناف ملت از شدت شادماني،‌ اندوه مشقت‌هاي زمان جنگ و اشغال کشور از سوي بيگانه را کمتر احساس کردند. حتي رجال سياسي موافق و بهره‌مند از حکومت رضاشاه نيز در آن شادماني ملت شرکت کردند.
در اينجا اين پرسش نيز پيش مي‌آيد که رژيمي که بنا به ادعاي مدافعانش اقدامات او به گونه‌اي بوده که: «اگر ‌کسي ‌سوم‌ اسفند‌ سال 1299 از‌ ايران‌ خارج ‌مي‌شد‌ و ‌در ‌شهريور ‌سال 1320 به ‌ايران‌ بازمي‌گشت،‌ باورش‌ نمي‌شد ‌که ‌اين ‌سرزمين ‌همان ‌ايران ‌است. رضاشاه ‌در ‌تمام ‌ابعاد ‌ايران ‌را‌ متحول‌کرد؛ ‌بنابراين‌ هيچ‌ ترديدي ‌وجود ‌ندارد ‌که ‌رضاشاه ‌در ‌حوزة‌ توسعة‌ اقتصادي ‌بي‌بديل‌ عمل‌ کرد»،5 پس چگونه است که مردم عصر وي که اقدامات او را مي‌ديدند، هيچ احساس مثبتي نسبت به او نداشتند؟
پانوشت‌ها:
1- صادق زيباکلام. رضاشاه. صص 27-26.
2- همان. ص 291.
3- سر كلارمونت اسكراين، مأمور انگليسي که رضاشاه را به جزيرة موريس برد، ضمن خاطرات مأموريت خود، اظهارات رضاشاه را در اين باره نقل کرده و مي‌گويد: «مهم‌ترين مسئلة مورد توجه شاه، در اطراف حوادثي دور مي‌زد كه منجر به كناره‌گيري او از سلطنت شده بود. او دائماً از قصور دولت انگليس در ابراز عدم اعتماد و بي‌خبر
نگه داشتنش از مسير حوادث گله مي‌كرد و به من مي‌گفت: آخر چرا انگليسي‌ها نگفتند كه به كمك من احتياج دارند؟ اگر نخست‌وزير شما اهميت سوق‌الجيشي مملكت من را براي متفقين و لزوم استفاده از آن را برايم توضيح مي‌داد، من فرصت خوبي براي مساعدت به شما داشتم. شما انگليسي‌ها مي‌گوييد كه من عوامل آلماني‌ها را در مملكت پناه دادم - اين گفته سراپا بي‌معنا است. درست است كه در ايران عده‌اي آلماني بودند، ولي پليس مخفي دائماً از نزديك مراقب آنها بود، تا مبادا با انجام عملياتي به بي‌طرفي ما خدشه‌وارد كنند. شما مي‌گوييد كه به ايران به عنوان يك كانال ارتباطي جهت حمل تجهيزات جنگي مثل‌تانك و توپ به شوروي احتياج داشتيد- بسيار خوب، ولي اگر به جاي انجام اين عمليات اسف‌بار در مملكت، قبلاً مرا از موضوع مطلع مي‌كرديد، من مي‌توانستم تمام راه‌آهن سراسري ايران را در اختيارتان بگذارم. ولي شما به جاي در ميان نهادن خواسته‌هاي خود، نه‌تنها كشور مرا به جنگ كشانديد، بلكه در هجوم به آن با بدترين و مخوف‌ترين دشمنان ما- يعني روسيه- شريك شديد. در حالي كه هيچ احتياجي به چنين حمله نبود، پس چرا به آن مبادرت نموديد؟» سر ريدر بولارد و سر كلارمونت اسكراين. شترها بايد بروند. ترجمه حسين ابوترابيان. تهران: نشر نو، 1363. ص 162.
4- صادق زيباکلام. رضاشاه. ص 291.
5- صادق زيباکلام. رضاشاه. صص 15 و 265؛ روزنامه شرق. پيشين.