آدرس غلط مدعیان در توجیه جاسوسی و حجابستیزی رضاشاه
۱۴۰۰/۱۲/۲۲
دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
يکي از مواردي که با تمسک به رويکرد عوامانه بهگونهاي تحريف شده مطرح ميشود تا از نفي و نقض آن نتيجة مطلوب حاصل شود، بحث جاسوسي رضاخان است. مسئلة جاسوسي رضاخان مربوط به زندگي او در دورة قبل از کودتا است.
يکي از موارد آن، هنگامي است که هيأت نظامي دولت انگليس به رياست ژنرال ديکسون براي اجراي بخش نظامي قرارداد 1919 وارد ايران شده بود. کالدول، وزيرمختار آمريکا، در گزارشي به وزارت خارجة دولت خود اطلاع داده بود که رضاخان براي رئيس هيأت نظامي انگليس جاسوسي ميکند.1
طبيعي بود که در سالهاي بعد وقتي رضاخان به سلطنت رسيد ضمن طرح مسئلة وابستگي او به انگليس، پيشينة جاسوسي او نيز در جامعه مطرح بشود.
اکنون برخي دانسته يا ندانسته اين مسئله را بهگونهاي مطرح ميکنند که گويا ملت ايران و نخبگان آن معتقد بودند که رضاشاه، وقتي به سلطنت رسيد، در مقام شاه کشور مثل يک کارمند اينتليجنت سرويس انگلستان، روزانه به سفارت انگليس مراجعه ميکرد و گزارش اقدامات خود را ميداد و دستور کارهاي بعدي را هم ميگرفت. آنگاه بر اساس اين روايت برساختة پهلوانپنبهاي!، براي کوبيدن طرف مقابل، که هرگز اينگونه ادعا نکرده است، ميگويند که اگر رضاشاه جاسوس بود چرا اين امر در اسناد سفارت انگلستان در تهران يا گزارشهاي اطلاعاتي آنها منعکس نشده؟ چرا رضاشاه افسران انگليسي را در ارتش به کار نگرفت؟ چرا آنها را برکنار کرد؟ اگر جاسوس انگليس بود چرا همة اقدامات او بر ضد انگليس و در جهت توسعة ايران بود؟2 و... در حاليکه اين موارد به جاسوسي رضاخان در «قبل از کودتا» ربطي ندارد و با وابستگي راهبردي رضاخان به غرب و انگليس و نقشي که او براي حفظ ايران در مدار بلوک غرب در برابر شوروي بايد ايفا ميکرد نيز منافاتي ندارد.
مغلطه در مسئلة حجاب
يکي ديگر از موضوعات مطرح دربارة رضاشاه، مسئلة حجابستيزي و عفافزدايي است. مدعي در اينجا نيز با همان شگرد استفاده از برداشت عاميانه از مسائل براي پيشبرد منظور خود، وانمود ميکند که گويا ملت ايران بر آن بود که حجابستيزي طي نامهاي رسمي و به دستور ويژه و مستقيم انگليسيها به رضاشاه صورت گرفت.
آنگاه براي نقض اين پندار برساخته، شبهات عوامانهاي مطرح ميکند از قبيل اينکه: خانمها چادر و روسري سر کنند يا نکنند چه نفعي براي انگلستان دارد؟ چرا انگلستان در بقية کشورهاي وابسته به خودش چنين نکرد؟ چرا در خود انگلستان با زنان محجبه برخورد
نميشود؟3 و... حجاب يک شاخصة فرهنگ سنتي ايراني و بيحجابي يک شاخصة فرهنگ مدرن غربي است. وقتي حکومتي در ذهن جامعه وابسته به انگليس شناخته ميشود و با خشونت در صدد برانداختن حجاب برميآيد و احساسات و افکار عمومي را جريحهدار ميکند، طبيعي است که افکار عمومي که آن حکومت را ساختة دست انگليس ميداند، اين کار را نيز نتيجة همراستايي و هماهنگي با انگليس «ارزيابي و تلقي» ميکند. آنچه مورخان آگاه در اين باره گفتهاند گزارش همين ارزيابي و تلقي مردم در آن زمان است و هيچکس ادعا نکرده که دولت انگلستان در يک بخشنامة سري به رضاشاه دستور داد چادر از سر زنان ايران بردارد. فهم اين نکته که چادر يا بيچادر بودن زنان چه نفع يا ضرري براي انگليس داشت، يا چرا انگليس در بقية کشورهاي وابسته به خودش چنين نکرد، بدون اشراف علمي و فهم درست وضعيت جهان و ساختار و جايگاه هرکدام از کشورهاي مختلف در آن مقطع تاريخي و در آن نظام جهاني ميسر نميشود. بايد به اين واقعيت مهم توجه داشت که جهان پس از جنگ جهاني اول در حال عبور از شيوة سنتي استعمار مستقيم بود.
در آرايش بينالمللي و نظام سلطة جديد، منافع کلان انگلستان در ايجاد کشورهايي همراستا و همگن با خود در همة مناطق جهان، از جمله در آسيا به مثابة سپر ايمني در برابر شوروي و بلوک شرق بود. سنن و آداب آن جوامع و حتي مدرنيزاسيون آن جوامع، مسئله و موضوع سياست انگليس نبود. او نه به رهبران کشورهاي غرب آسيا دستور ميداد که در حجاب زنان بکوشند و نه به امثال حکومت ايران دستور ميداد در بيحجابي بکوشد. انگليس در مرحلة نخست، در برابر رقيب جهاني، کشوري وابسته و همسو ميخواست. در مرتبة بعد نيز برايش مطلوب بود که حاکمان بتوانند کشور خود را به لحاظ ساختاري و فرهنگي با بلوک غرب همگن سازند. بسياري از حاکمان حکومتهاي وابسته به انگليس ضرورتي براي درگيري چالشزا با ارزشهاي مسلط جامعة خود نميديدند يا اقتدار و ابزار ديکتاتوري لازم براي اين کار را نداشتند و ميکوشيدند هم راستايي مورد نظر را با حداقل هزينة تغيير در وضع موجود جامعة خود تحقق ببخشند.
اما در برخي ديگر از حکومتهاي وابسته، از قبيل ايران و افغانستان و ترکيه اين همراستايي به شيوههاي ديگري و همراه با تلاش توأم با خشونت براي همگنسازي با بلوک غرب پيگرفته شد.
سياستهاي فرهنگي حکومت رضاشاه تراوش گفتمان اقليتي محدود و معدود بود که نسخهشان «از فرق سر تا نوک پا غربيشدن» بود. انديشهاي که نه با اصول ليبراليسم غرب و آزاديهاي شخصي و نه با هويت ايراني و اعتقادات مذهبي مردم سازگار بود و ميپنداشتند اگر به عامل اجراي آن لقب «ديکتاتوري منور» بدهند ميتوانند از غيرعقلاني و نادرست بودن آن بکاهند و زمينة پذيرش براي آن فراهم کنند.
بنابراين، در ايران نياز نبود که انگليس دستور ويژه براي اجراي کشف حجاب صادر کند؛ زيرا با کودتا جرياني را حاکم کرده بود که ارزشهاي غالب جامعه را مانع اهداف خود ميديدند و معتقد بودند ايران براي همراستايي و همگني با غرب، فراتر از بيحجابي، بايد از فرق سر تا نوک پا غربيشود. اين همان چيزي بود که مطلوب انگليس و غرب بود. اقدام ضد هويتي و خشونتبار و حتي مجرمانة رژيم پهلوي و جريان غربگرا در قضية براندازي حجاب، بهويژه در سالهاي 1314-1320 شمسي، مشقتها و مصيبتهاي بسياري براي جامعه به بار آورد. مدعيان روشنفکري بهجاي آنکه از آزادي و حقوق بشر 4 دفاع کنند، و به تبيين علمي اين مسئله بپردازند که توسعة کشور در هيچ زمينهاي متوقف بر نوع پوشش مردان و زنان نبوده است؛ و روشنگري کنند که اصولاً حضور اجتماعي مفيد و سالم زنان ربطي به داشتن يا نداشتن حجاب ندارد و اين امر در گرو زمينهها و زيرساختهاي مناسب فرهنگي و اجتماعي است؛ و حکومت رضاشاه را براي آن اقدام ناسنجيده و خشونتبار و جريحهدارکنندة روح و جسم آحاد جامعه، اعم از زن و مرد، به نقد بکشند، به توجيه همدلانه و مشمئزکنندة آن جنايت ميپردازند.
پانوشتها:
1- سيروس غني. پيشين. صص 190 و 207.
2- روزنامه شرق. پيشين.
3- صادق زيباکلام. رضاشاه. ص 24؛ روزنامه شرق. پيشين.
4- اين روشنفکران هميشه دم از آزادي و حقوق بشر ميزنند ولي آنگاه که پاي رضاشاه و محمدرضاشاه به ميان ميآيد اين دو مقوله را فراموش ميکنند!