واقعیات تاریخ سیاسی معاصر ایران
۱۴۰۱/۰۱/۱۹
دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
پيش از ورود به ديگر مباحث، اشارهاي گذرا به برخي از واقعيات تاريخ سياسي معاصر ايران که سيروس غني هم به آنها اذعان داشته و در کتاب خود آورده است، ضروري است.
در پي شكستهاي ايران از روسيه در دورة فتحعلي شاه قاجار، ايران به تدريج در دهههاي بعد عرصة نفوذ فزايندة دو كشور روسيه و انگليس بر اساس راهبرد بازي بزرگ شد.
در سالهاي پاياني سلطنت ناصرالدين شاه و سالهاي سلطنت مظفرالدين شاه، ظهور آلمان به عنوان يک قدرت رقيب مهم اروپايي، ماية تهديد روس و انگليس گرديد و باعث شد تا آن دو كشور سياست همگرايي پيشه كنند. شكست روسيه از ژاپن در 1905 ميلادي، شتاب اين همگرايي را شدت بخشيد و سرانجام در 1907، يعني يک سال پس از پيروزي نهضت مشروطيت، قراردادي براي تفاهم بر سر مسائل آسيايي ميان آن دو كشور بسته شد كه بر پاية آن ايران به سه منطقه تقسيم شد. شمال کشور حوزة نفوذ روس و جنوب آن حوزة نفوذ انگليس و منطقهاي بيطرف هم در ميانه قرار
داشت. لرد گري، وزير خارجة وقت بريتانيا، در اين باره گفته است: «ايران همواره كوشيده بود قدرتي را عليه قدرت ديگر به بازي گيرد و بدينجهت ميان دو قدرت امپراطوري بزرگ تنش ايجاد ميكرد. فقط تفاهمي دوستانه از وخيمتر شدن وضع جلو ميگرفت.»1
اين تفاهم دوستانه، راهبرد حاكم بر سياست خارجي روسيه و انگليس از انقلاب مشروطه تا انقلاب روسية شوروي در 1917 ميلادي بود.
رفتار آنها در برخورد با همة حوادث ريز و درشت
ايران از تحولات دروني انقلاب مشروطه گرفته تا عزل و نصب دولتها و مقامهاي دولتي در ايالات ايران، در چارچوب همين راهبرد انجام ميگرفت.2
اما رويدادهاي مهمي چون جنگ جهاني اول، انقلاب بلشويکي در روسيه و شکلگيري تدريجي بلوک شرق، متلاشي شدن امپراتوري عثماني، ظهور منطقة موسوم به خاورميانه به مثابة يکي از کانونها و آوردگاههاي قدرتهاي جهاني و نقشآفريني فزايندة ايالات متحدة آمريکا در امور بينالمللي، آرايش سياسي جهان را دگرگون ساخت. در اين ميان، روسيه از يک رقيب سياسي- اقتصادي انگليس به خصم اعتقادي او و جهان سرمايهداري تبديل شد و در نتيجه، روابط دو قدرت همسايه با ايران نيز تغيير کرد.
نويسندة كتاب، وضعيت ايران و موقعيت بريتانيا در دورة پس از انقلاب روسيه را اين گونه توصيف
ميكند: «سفارت انگليس نفوذ مفرطي بر هر يك از گروههاي سياسي داشت... روسها نيز، پيش از انقلاب 1917، شبكة مشابهي داشتند، ولي انگليسيها اكنون ارباب شرق بودند... حضور نظاميان بريتانيا تقريباً در تمام قسمتهاي كشور نيز سلطة سياسي و اقتصادي بريتانيا را در ايران تقويت ميكرد. روسيه كه از 1907ميلادي به اين طرف قدرت برتر در ايران بود، حالا كاملاً بيرون گود بود. آلمانها و تركها هم ديگر اهميتي
نداشتند... در سال 1297 شمسي بريتانيا قدرت بلامنازع در ايران بود... با از ميان رفتن همة رقيبان از طريق جنگ يا انقلاب، توجه انگلستان از آن پس يكسره معطوف به اين امر شد كه چگونه موقعيت انحصاري خود را [در ايران]
حفظ كند. از قرار معلوم بريتانيا مدتي كوتاه حتي به اين فكر افتاد كه سادهترين راهحل آن است كه از كنفرانس صلح بخواهد قيمومیت ايران را به انگلستان
واگذارد. اين فكر هراندازه هم كه جدي ميبود ظاهراً در اواخر 1297 كنار نهاده شد... پس انگليسيها به تقلا درآمدند و معاهدهاي تهيه ديدند كه به موجب آن ايران اختيار امور مالي و نظامي و خارجي خود را به بريتانيا تفويض ميكرد.»3
نويسنده در ادامة همين مباحث مينويسد:
«اتكاي كامل نيروي دريايي بريتانيا بر نفت ايران در جنگ جهاني اول و نيز مسئلة دائمي دفاع از هند، دولت انگليس را ناچار ساخت در اواخر 1917 يك كميتة ايران درست
كند. منظور از تشكيل كميته آن بود كه قضية ايران يك بار براي هميشه حل شود يعني انگلستان سلطة خود را بر سراسر كشور گسترش دهد... مشغلة ذهني كرزن در تمامي عمر حفظ هندوستان و از ميان بردن قطعي هرگونه تهديد آتي بود.
تجاوزگر بالقوه- چه مطابق معمول روسيه باشد چه آلمان در حين جنگ اخير- براي او تفاوتي نميكرد. بهترين راه اين كار ايجاد زنجيرهاي از دولتهاي دستنشانده از مرزهاي غربي هند تا درياي مديترانه بود.
در اين زنجيرة حائل، ايران موقعيت كليدي داشت.»4
براي برآوردن اين هدف، كاكس [سفير وقت بريتانيا در ايران] در ابتدا با جديت تمام در انديشة نوعي قيمومیت بود... اين فكر به جايي نرسيد... ولي در گفتوگوهاي وثوق و فيروز و كاكس، ساختار قرارداد 1919 ميان انگليس و ايران رفتهرفته شكل گرفت. كاكس فوري دريافت قراردادي كه زمام امور مالي و نظامي ايران را به دست بريتانيا دهد در حكم واگذاري اختيار تمامي امور داخلي و خارجي ايران به آن كشور
است.5
اما با همة حسابگريها، حسابهاي كرزن و كاكس درست از آب در نيامد... همه ظاهراً احساسات ملي را دستكم گرفته بودند.
مگر ممكن بود به انگلستان- يكي از دو امضاكنندة معاهدة 1907 و معاهدة 1915- كسي به چشم رأفت نگاه كند؟ كشوري كه مناطق نفوذ را پيش كشيد و ايران را قطعهقطعه كرد حالا از ايرانيان ميخواست بپذيرند كه خيال دارد از روي انگيزههاي انساني همان مملكت را از ورشكستگي نجات بدهد.6
فشار افكار عمومي بدان انجاميد که احمدشاه در 24 خرداد 1299 به نرمن اظهار دارد كه كنارهگيري وثوق، عاقد قرار داد، «به صلاح همه است چون نارضايي عمومي ممكن است به زودي متوجه خود او و نيز متوجه تاج و تخت گردد».7
در فرداي آن روز نرمن به كرزن گزارش داد:
«وثوق ديگر نميتواند سودي برساند و سياست دولت بريتانيا با آمدن دولت جديدي بر سر كار مجال موفقيت بيشتري دارد... ما نيازمند نخستوزيري هستيم كه بتواند دل اينها [مخالفان صديق قرارداد] را به دست
آورد.»8
پانوشتها:
1- سيروس غني. پيشين. ص 25.
2- براي آگاهي بيشتر، رک: سيد مصطفي تقوي.
فراز و فرود مشروطه. تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384.
3- سيروس غني. پيشين. صص 40-41.
4- همان. صص 46-47.
5- همان. ص 48.
6- همان. ص 68.
7- همان. ص 92.
8- همان. ص 92.