قدح و مدح مَيلي
۱۴۰۱/۰۱/۲۳
دکتر سید مصطفی تقوی مقدم
پيش از بررسي ادعاهاي غني دربارة سيد ضياء و رضاخان، اشارهاي کوتاه به برخي اشتباهات تاريخي غيرقابل توجيهي که در كتاب او ديده ميشود ضروري است. مثلاً در صفحة 202 دربارة دستگيرشدگان پس از كودتاي 1299، نوشته شده است: «نخستوزيران پيشين دستگيرشده عبارت بودند از سپهسالار تنكابني، سعدالدوله و...» اين درست است و نويسنده آن را از جلد اول تاريخ 20 ساله، نوشته حسين مکي، نقل کرده است. اما در صفحه 226 در همين باره نوشته شده است: «محمدوليخان تنكابني (سپهسالار)، كه گروهي شبهنظامي محافظتش ميكردند، از خطر رست.» اين نادرست است و نويسنده به هيچ منبع و مأخذي هم ارجاع نداده است. اشتباه مهم و شگفت ديگر، كه نويسندة كتاب بر آن اصرار نيز دارد، دربارة بيانية معروف سيدضياءالدين طباطبايي پس از كودتا است. نويسنده در اين باره تأکيد دارد:
«سيدضياء در نخستين روز كودتا، حتي پيش از ديدن شاه و گرفتن حكم نخستوزيرياش، اعلاميهاي صادر كرده بود. اظهارات او با رؤساي دولتهاي پيشين تفاوتهاي اساسي داشت. هيچگونه تمجيد يا تملق از شاه يا ذكري از ادارة امور مملكت تحت هدايت اعلي حضرت در آن ديده نميشد.»1
اينكه لحن اين بيانيه با اظهارات رئيس دولتهاي پيشين تفاوتهايي داشته باشد، امري طبيعي است. زيرا طراحان اصلي كودتا با توجه به مجموع وضعيت ايران، براي توجيه اين اقدام خود به شدت نياز داشتند كه كودتا را به عنوان طرحي نو و نويدبخش تغييراتي بنيادين معرفي كنند. اما نويسنده در اين پاراگراف بر دو نكته تأكيد ميورزد. يكي اينكه سيدضياء «در نخستين روز كودتا و پيش از ديدن شاه و گرفتن حكم نخستوزيرياش» اين بيانيه را صادر كرد. در اين باره لازم به توضيح است كه از بديهيات و مسلمات تاريخ است كه كودتا در سوم اسفند رخ داد و احمدشاه پس از گفتوگوهايي و با اشارة انگليس، در چهارم اسفند حكم نخستوزيري سيدضياء را صادر كرد.2 از سوي ديگر، تاريخ اولين بيانية سيدضياء در ابتدا و انتهاي آن بيانيه آورده شده و 8 حوت (اسفند)، يعني چهار روز پس از دريافت حکم نخستوزيري او و پنج روز پس از كودتا، قيد شده است. بدينترتيب، تأكيد نويسنده بر صدور بيانيه در نخستين روز كودتا و پيش از ديدار شاه و گرفتن حكم نخستوزيري ماية شگفتي است. نكتة دومي كه نويسنده بر آن اصرار دارد اين است كه «هيچگونه تمجيد يا تملق از شاه يا ذكري از ادارة امور مملكت تحت هدايت اعليحضرت» در آن بيانيه ديده نميشود. حال آنكه در همان بيانيه دستكم 6 بار از شاه ياد شده است، آن هم با چنين تعبيراتي:
«در اين روز تاريخي و هولناك است كه ارادة نيرومند اعليحضرت اقدس شاهنشاه زمام امور را در دست من جاي ميدهد، مرا روي كار ميآورد... من اطاعت امر تاجدار ارجمند و اين پيشآمد را وظيفة مقدسه وطنپرستي و... من امر خسرو متبوع معظم خويش را اطاعت و اين بار را قبول ميكنم نه از آن جهت كه به لياقت شخصي خود اعتماد ميكنم، بلكه اعتمادم اول به خداي متعال... دوم به شاهنشاه ايران كه پرتو علاقة وي بر سعادت وطن مانند خورشيدي درخشان و قلبش از فرسودگي و ضعف ملت و مملكتش خونين است... هموطنان به نام شاهنشاه جوانبخت ما كه از اعليحضرت وي جميع احكام ساطع است... پس از تفضلات سبحاني و تأييدات اولياي اسلام به توجهات قاهرانة شهريار ارجمند مستظهر و به نيات پاك متكي هستم.»3
اين همان بيانيهاي است که نويسنده مدعي است «هيچگونه تمجيد يا تملق از شاه يا ذكري از ادارة امور مملكت تحت هدايت اعليحضرت در آن ديده نميشد.» ما اين عبارات را از متن بيانية سيدضياء، از كتاب تاريخ 20 سالة ايران نوشتة حسين مكي، که نويسندة كتاب هم ادعاهاي خود مربوط به بيانيه را به همين منبع ارجاع داده است، نقل کرديم.
شايد، همانگونه که سير مباحث و محتواي کتاب نشان ميدهد، نويسنده چنين «دادههاي [روشن و تفسيرناپذير] تاريخي را ناگزير بر حسب گرايش خويش [اينگونه شگفتانگيز] تفسير ميكند»!4 وگرنه هيچ توجيه تاريخي و منطقي ديگري به نظر نميرسد. هنگامي كه نويسندهاي ايراني، به خود اجازه ميدهد که محتواي روايتي متواتر را اينگونه تحليل و در واقع تحريف كند، چگونه ميتوان براي ديگر تحليل و تفسيرهاي او از اسناد خارجي، كه پيچيدگي و غرض سياسي فراوان در آنها نهفته است و در دسترس خواننده هم نيست، اعتبار قائل شد؟
نويسنده در چند سطر پيش از اين تفسير اغراقآميز و تحريفآگين بيانية سيدضياء، دربارة خود او نيز چنين مينويسد:
«كودتا نهتنها تكاندهندهترين رويداد چندين نسل اخير بود، بلكه پيدايش سيدضياء عنصري تازه در سياست ايران پديد آورد. سر و كار ما حالا با مردي خودساخته است كه به هيچ حزب سياسي، اشرافيت زميندار يا دربار سلطنتي بستگي ندارد.»5
اما در چند صفحه بعد، هنگامي كه ستارة بخت سيدضياء رو به افول ميرود، براي توجيه حذف او از عرصة قدرت، مينويسد:
«برنامههاي بلندبالاي سيدضياء هم به اشكال برخورده بود. تجديد سازمان عدليه در عمل به جايي نرسيد... تجديد سازمان وزارت ماليه هم به جايي نرسيد... براي بهبود تجارت طرح درستي در دست نبود... يكي از وعدههاي ديگر الغاي سيستم منفور كاپيتولاسيون... بود. از اين هم خبري نشد. نقشة غيرواقع بينانة تقسيم اراضي بين دهقانان نيز صورت نگرفت. طرح سيدضياء براي زيباسازي پايتخت هم كاري از پيش نبرد6... سيدضياء
علاوه بر اين مدير بيكفايتي هم بود. نكات عمدة برنامة خود را سرسري برگزيد و برنامهاي ناممكن و بلندپروازانه... پيش رو نهاد كه هيچكدام به نتيجه نرسيد.»7
سازگار ساختن آنچنان مدحي با اينچنين قدحي دشوار به نظر ميرسد. جز اينكه گفته شود شايد از نظر نويسندة كتاب، سيدضياء و برنامهاش، آنگاه كه نمايندة كودتا و همراه رضاخان به حساب ميآمدند، شايستة آن مدح بودند و همين كه از كودتا اخراج شدند، و به بيان روشنتر، از رضاخان جدا شدند، مستحق اين قدح شدند. وگرنه، صرفنظر از ماهيت سيدضياء و ماهيت كودتا، اعلان آرمانها و ايدهآلها در آغاز هر حركتي، امري طبيعي است و هيچ عاقلي نميگويد که ميبايست آن همه تغييرات عميق و گستردة ساختاري در امور اداري، قضايي، اقتصادي، عمراني و فرهنگي در صدارت سهماهة سيدضياء تحقق مييافت و از اين جهت او را سرزنش نميکند. اين مدت براي ارزيابي «کفايت» يک مدير در سطح نخستوزير، کفايت نميکند. بنابراين، در سلسلة علل بركناري و اخراج سيدضياء، جايي براي بيکفايتي او و عدم موفقيتش در اجراي آن برنامة بلندبالا وجود ندارد و بايد «ميان واقعيت و خيال تمايز نهاد»8 و در پي کشف علل واقعي حذف او بود.
پانوشتها:
1- سيروس غني. پيشين. ص 223.
2- حسين مكي. تاريخ 20 ساله ايران. تهران: نشر ناشر، 1363. ج 1، صص 229-233.
3- همان. صص 244-250.
4- اشاره به ادعاي غني در صفحه 15 كتاب خود.
5- سيروس غني. پيشين. ص 222.
6- همان. ص 228.
7- همان. ص 234.
8- اشاره به ادعاي غني در صفحه 15 كتاب خود.