۱۴۲ - حسین منزوی : حضور ناب ۱۴۰۲/۰۸/۲۴
حضور ناب
۱۴۰۲/۰۸/۲۴
حضور ناب
صبح سحر که پر نگشوده است، آفتاب
میآیی و سمند تو را، عشق در رکاب
روشن به توست چشمم و در پیشواز تو
کوچکترین ستاره چشمانم آفتاب
بشکُف که چتر باز کنی بر سر جهان
ای باغ نرگس! ای همه چون غنچه در نقاب
ای چشمه زلال که با آرزوی تو
از صد سراب رد شدهام در هوای آب
ساقی! خمار میکشدم گر نیاوری
از آن میهزار و دو صد سالهام شراب
با کاهلی به پرده پندار ماندهاند
ناباوران وصل تو، جمعی ز شیخ و شاب
بیدار اگر به مژده وصلت نمیشوند
با بیم تیغ تیز برانگیزشان ز خواب
آری وجود حاضر و غایب شنیدهام
ای آن که غیبت تو پُر است از حضور ناب
با شوق وصل دست ز عالم فشاندهایم
جز تو به شوق ما، چه کسی میدهد جواب؟
حسین منزوی