به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 6,207
بازدید هفته: 19,892
بازدید ماه: 40,862
بازدید کل: 23,702,683
افراد آنلاین: 4
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱٤۰۳
Tuesday , 30 April 2024
الثلاثاء ، ۲۱ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۳۹۴- روایت دقیق فرمانده اطلاعاتی سپاه قدس از روزهای اول بحران سوریه/ ۱۴۰۲/۱۰/۲۳

روایت دقیق فرمانده اطلاعاتی سپاه قدس از روزهای اول بحران سوریه/

از دفتر حاج قاسم تماس گرفتند و گفتند باید بروی سوریه

  ۱۴۰۲/۱۰/۲۳

از دفتر حاج قاسم تماس گرفتند و گفتند باید بروی سوریه

 

ابتدا سوری‌ها خیلی کاری نداشتند و می‌گفتند خودمان مسائل را حل می‌کنیم. ما هم بیشتر در حوزه آموزش فعال بودیم.

 

 

به گزارش جهان نيوز به نقل از تسنیم، «حاج یونس» از جمله اولین فرماندهان نیروی قدس بود که از آغاز تا پایان بحران سوریه به همراه شهید سلیمانی در این کشور حضور داشت.

روایت دست اول و دقیق او از روزهای ابتدایی فتنه شام را در ادامه خواهید خواند:


* چطور شد که به نیروی قدس رفتید؟
بعد از جنگ، سپاه ساختار خودش را یک سازماندهی مجدد کرد و 5 نیرو تشکیل داد که شامل نیروی زمینی، هوایی، دریایی، نیروی مقاومت و نیروی قدس می‌شد. من خودم آن زمان خیلی دوست داشتم به نیروی قدس بروم، ولی نشد و در نیروی زمینی ماندم.

سال 64 بحث لبنان داغ شده بود و تعدادی از نیروها به آنجا می‌رفتند. من هم داوطلب شدم و اعزام شدم. علاقه به این حوزه هم از چند سال قبل در ما ایجاد شده بود. یعنی از سال 58 یا 59  این علاقه نسبت به مسئله فلسطین و لبنان در ما ایجاد شد.

یادم هست آن زمان، 20-30 نفر از بچه‌های مدرسه با لباس نظامی در یک اردوی یک ماه و نیمه شرکت کردیم. من سنم خیلی کم بود برای همین بجای اسلحه به من یک سرنیزه داده بودند. یک شب که سر پست بودم، در همان عالم بچگی، پیش خودم فکر کردم که ای کاش من هم یک روز به اینجا (جولان) بروم.

خلاصه سال 64،  موقعیتی برایم فراهم شد تا اعزام شوم. در آن زمان، در تیپ المهدی(عج) بودم.
آن زمان آقای اسدی (سردار محمدجعفر اسدی) فرمانده تیپ المهدی بود. به ایشان گفتم می‌خواهم برای یک ماموریت 4 ماهه به لبنان بروم. آقای اسدی گفت اینجا و لبنان فرقی ندارد. من می‌ترسیدم ایشان قبول نکند ولی قبول کرد و من هم از اهواز مستقیم به تهران آمدم و دیگر خانه هم نرفتم.

* دیگر در لبنان ماندید؟
نه چون در آستانه اجرای عملیات والفجر8  بود، پس از چندماه برگشتم.

** حاج قاسم نیروی قدس را متحول کرد

* مسئله بحران سوریه از اواخر دهه 80 یکی از مهمترین حوزه‌های مسئولیتی نیروی قدس در سالهای اخیر بود. شاید خیلی‌ها این سوال را بپرسند که اصلاً‌ موضوع سوریه چه ارتباطی به ما داشت و چرا ما باید آنجا حضور پیدا می‌کردیم؟ این حضور چطور شکل گرفت؟
برای پرداختن به این موضوع باید کمی به عقب‌ برگردیم. یکی از شعارها و آرمان‌های اصلی انقلاب اسلامی ایران، کمک به مظلومان و آزادی فلسطین و قدس بود و سفارت اسرائیل هم بلافاصله در همان سال 57 بسته شد.

مدت کوتاهی بعد از پیروزی انقلاب، مسئله اشغال لبنان هم پیش آمد و شیعیان هم دیگر یک حامی بزرگ پیدا کرده بودند. خیلی از لبنانی‌‌ها می‌گفتند ما بچه بودیم وقتی گفتند انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، پدران و مادران ما در روستا بیرون ریختند و هلهله کردند.

کم کم گرایش مردم منطقه به انقلاب اسلامی ایران بیشتر شد. ولی آمریکا و اروپا و کشورهای مرتجع منطقه هم بیکار ننشستند و شروع کردند به مقابله با انقلاب اسلامی و خط مشی آن که مبارزه با اسرائیل بود.

سال 61 بود که یگانی از سپاه به فرماندهی حاج احمد متوسلیان به لبنان رفت که آن اتفاق‌ها افتاد و منجر شد به آن پیام حضرت امام(ره) که فرمودند «راه قدس از کربلا می گذرد». این جمله یک جمله ساده نبود، یک استراتژی بود که الان تاثیرات آن را می‌فهمیم.

تا اینکه حزب‌الله با تفکر انقلابی و مبارزه با رژیم اشغالگر قدس و پیروی از ولایت فقیه (امام خمینی) تشکیل شد و خود حزب‌الله اساس کار در لبنان قرار گرفت و ایران دیگر یک نقش مستشاری  را ایفا می‌کرد.

نتیجه این فرایند به اخراج اسرائیل از جنوب لبنان منتهی شد و این روند تا ماجراهای سوریه ادامه پیدا کرد.

من معتقدم همه‌ی اتفاقاتی که برای ما می‌افتد، از قبل تعیین شده است و حضور حاج قاسم در نیروی قدس هم یکی از همین اتفاقات بود که این نیرو را کاملاً متحول کرد چرا که خود حاجی هم یک روحیه جهادی و انقلابی داشت. حاجی ملاحظات و برخوردهای خاص خودش را داشت و این تلاش و تفکر  استراتژیک  خود او بود که یک ائتلاف چند ملیتی را در سوریه ایجاد کرد. و دیدیم که رزمندگانی از چند کشور، آنجا کنار هم زندگی کردند و جنگیدند؛ در حالی که هر کدام از آنها روحیات و فرهنگ خاص خودشان را داشتند.

نگاه حاج قاسم این بود که اگر می‌خواهیم امنیت در جمهوری اسلامی برقرار باشد، کشورهای همسایه هم باید امن باشند و به همین دلیل کمک می‌کرد تا آنها خودشان امنیت کشورشان را تامین کنند. اینکه ایشان می‌گوید جمهوری اسلامی حرم است، واقعاً به این سخنان ایمان داشت.

گسترش و ارتقای نیروی قدس با حضور حاج قاسم سرعت زیادی گرفت و اکنون به درخت تناوری تبدیل شده که هیچکس توان از بین بردن آن را ندارد.

** از دفتر حاج قاسم تماس گرفتند و گفتند باید بروی سوریه

* خود شما چطور به سوریه رفتید؟ حاج قاسم با شما صحبتی کرده بود؟
یک روز در زمستان سال 89 که تازه بحران در سوریه شروع شده بود، در دفترم بودم که مسئول دفتر ایشان تماس گرفت و گفت آماده باش حاجی گفته باید بروی سوریه.

* نگفتند دقیقاً برای چه کاری؟
 می‌دانستم برای امور مستشاری است. فردای روزی که به دمشق رسیدم، با سردار همدانی ملاقات کردم. ایشان را اولین بار بود که از نزدیک می‌دیدیم. خودم را معرفی کردم و ایشان هم گفتند که سر صبحانه صحبت می‌کنیم. من بودم و ایشان و یکی دو نفر دیگر از جمله شهید عزیز سید رضی [موسوی]. در ارتباط با چگونگی شروع کار صحبت کردیم و قرار شد که بدون فوت وقت شروع به کار کنم و بنده هم با توجه به آشنایی که داشتم بلافاصله شروع کردم.


* خودشان شما را انتخاب کرده بودند؟
ظاهراً برای این ماموریت چند نفر مد نظر حاج قاسم بودند و یکی از دوستان هم من را  معرفی می‌کنند. حاج قاسم هم شناخته بود و قبول کرده بود. یکی از خصوصیات حاج قاسم همین بود که وقتی به نتیجه می‌رسید، سریع اقدام می‌کرد.



** همه می‌گفتند دولت بشار اسد رفتنی است

* چه زمانی حاج قاسم را در سوریه دیدید؟
یک ماه بعد. البته هر هفته می‌آمد و سر می‌زد. یک شب آقای همدانی گفت حاضر باش برویم پیش حاجی. جلسه حین شام برگزار شد و دیگر کار را شروع کردیم.

ابتدا سوری‌ها خیلی کاری نداشتند و می‌گفتند خودمان مسائل را حل می‌کنیم. ما هم بیشتر در حوزه آموزش فعال بودیم.

درگیری در بعضی از شهرها مثل «جسر الشغور» شروع  شده بود. تعدادی از نیروهای ارتش هم کشته شده بودند. سوری‌ها سردرگم شده بودند. عدم ثبات سیاسی و اجتماعی بیشتر شده بود و جناح‌بندی‌ها داشت شدت می‌گرفت.

کشورهایی مثل قطر و عربستان و اردن و ترکیه و حتی گروه هایی مثل «مستقبل» به ریاست «سعد حریری»، «قوات لبنانی» به ریاست «سمیر جعجع» و اکثر گروهای مخالف با مقاومت در لبنان هم سوار موج شده بودند. اروپایی‌ها و کشورهای عربی سفرایشان را فراخوانده بودند و بر این باور بودند که دولت اسد ظرف یکی دو ماه ساقط می‌شود.

** رسانه‌های خارجی صحنه‌گردان بحران سوریه بودند

* در داخل ایران هم خیلی‌ها، حتی برخی از شخصیت‌های مهم سیاسی همین نظر را داشتند.
ما خودمان هم وقتی گسترش لحظه‌ای تحولات و از دست رفتن برخی شهرها را -که حتی گاهی بدون درگیری از کنترل دولت خارج می‌شد- می‌دیدیم، برآوردمان این بود که دولت بشار اسد نهایتاً تا 5 ماه آینده سقوط می‌کند.

من البته نقش رسانه را بسیار تاثیرگذار می‌دیدیم. اگر آن زمان در سوریه مثلاً یک هفته در خانه می‌ماندید و فقط رسانه‌ها و فضای مجازی را دنبال می‌کردید، بعد که می‌خواستید از خانه خارج شوید، حتماً نگران می‌شدید. از بس این فضای رسانه‌ای سنگین بود. خود دولت سوریه هم آن زمان فقط دوتا شبکه داشت که آنها هم آنالوگ بودند.

در عرض 6 ماه تا یک سال بین 250 تا 400 گروه اعلام حرکت مسلحانه کردند و تعداد زیادی از ارتش و پلیس هم جدا شدند و تمامی آنها با انتشار ویدئو در فیس بوک اعلام می‌کردند. همین موضوعات، عدم اطمینان شدیدی را نسبت به ارتش ایجاد کرده بود. از طرف دیگر، اختلافات قومی و مذهبی هم شدید شده بود.

تعامل ما بیشتر به سمت موضوعات رسانه‌ای رفت. یک سیستمی راه انداختیم و افرادی را دعوت کردیم تا بتوانیم با فضاسازی‌های فیس‌بوک و شبکه‌های مجازی که اخبار دروغ منتشر می‌کردند مقابله کنیم. همزمان نیز کمک کردیم تا تلویزیون سوریه هم تقویت شود.

من بنا بر مسئولیتم شروع به کار و بر قراری ارتباط کردم. سرعت تحولات به قدری زیاد بود که اگر شما صبح به جایی می‌رفتید، مطمئن نبودید که عصر بتوانید به همانجا برگردید.

یکبار که حلب رفته بود، اطراف قلعه حلب را گشتم، کافه رفتم و می‌دیدم که اوضاع شهر عادی است و حتی خود مردم حلب می‌گفتند که اینجا سقوط نخواهد کرد. اما 2 روز بعد، بخش‌های زیادی از شهر به اشغال مسلحین درآمد! کم کم شهرهای بزرگ هم سقوط می‌کردند و از کنترل دولت خارج می‌شدند. در خود دمشق، فقط بخشی از مرکز شهر دست دولت مانده بود.

** تعداد مستشاران ایرانی در سوریه 10 نفر نمی‌شد

* حتی می‌گفتند مسلحین تا کاخ ریاست جمهوری هم رسیدند.
نه به کاخ نرسیده بودند. یک محله‌ای هست به نام «شیخ محی‌الدین» که نزدیک کاخ ریاست‌جمهوری است. مسلحین تا آنجا آمده بودند. جاده فرودگاه هم در حال قطع شدن بود. یعنی مسلحین بخشی از جاده را در اشغال داشتند؛ لذا تحولات سریع بود و دولت‌های عربی هم با پول در حال تاثیرگذاری بر روی شخصیت‌های مهم بودند که یکی از آنها «ریاض حجاب» نخست‌وزیر وقت سوریه بود. همانطور که می‌دانید او فرار کرد و یک وضعیت بسیار بدی پیش آمد. مسلحین، شورای امن وطنی را منفجر کردند و «آصف شوکت» رئیس ستاد ارتش کشته شد؛ من از قبل آقای آصف شوکت را می‌شناختم. وزیر کشور هم در این ماجرا زخمی شد و چند نفر دیگر هم کشته شدند و بالاخره وضعیت بسیار نابسامانی ایجاد شد. در همین دمشق یک ماشین را به سختی در شهر می‌دیدید. ماشین‌های موجود یا نظامی بود یا دولتی. شهر کاملاً تعطیل شده بود.

مردم زیادی از شهر خارج می شدند و یک ترافیک 10-15 کیلومتری تا مرز لبنان شکل گرفته بود. آن زمان حاج قاسم داخل سویه بود. تعداد ما هم کم بود. در حد 5 تا 10 نفر بودیم که کارهای مستشاری می‌کردیم.

حاج قاسم مدام سرکشی می‌کرد و جلسه‌ می‌گذاشت؛  کلاً 5-6 نفر مستشار بودیم. برنامه کار و توصیه های ماموریتی را مطرح می‌کردند که مهم‌ترین آن‌ها این بود: نگذارید سوریه سقوط کند که اگر سقوط کند، مقاومت آسیب می‌بیند و بعد از آن معلوم نیست چه اتفاقی در منطقه خواهد افتاد. کار کنید و فعالیت کنید. تلاش کنید که سوریه بماند.

بعد از این بود که نیروهای دفاع وطنی تشکیل شد.



** حاج قاسم تا آخر امید خود را از دست نداد

* این بی‌اعتمادی و اینکه همه فکر می‌کردند کار دولت تمام است، در ایجاد تحولات خیلی باید موثر بوده باشد.

سرعت سقوط‌ها و تحولات را به شما گفتم. من اعتقاد دارم که حتی رئیس دولت (ریاض حجاب) هم به این باور رسیده بود که دولت سقوط می‌کند، پس لابد پیش خودش می‌گفت که من خودم را نجات بدهم. عرض کردم که خود ما هم بعضی وقت‌ها فکر می‌کردیم کار تمام است.

خیلی از فرماندهان ارتش سوریه هم چنین اعتقادی داشتند. حتی خیلی از دولتی‌ها هم با این برآورد که دولت به زودی سقوط می‌کند، فرار کردند. حاج قاسم ولی تا روز آخر اعتمادش را از دست نداد و برای حفظ سوریه تلاش کرد.

** تشکیل دفاع وطنی اولین تدبیر مهم بود

* پس می‌شود گفت دفاع وطنی هم به همین خاطر شکل گرفت که این خلاها را پُر کند.
حاج قاسم وقتی این بی‌ثباتی را در برخی از  ساختار دید، با الگوگیری از بسیج خودمان، دفاع وطنی را درست کرد و آن را  تحت نظر مطمئن‌ترین  شخص مورد اعتماد رئیس‌جمهور قرار داد. در عرض چند ماه، هزاران نفر از کسانی که صددرصد قابل اعتماد بودند، در این دفاع وطنی سازماندهی شدند.

قبل از آن، در شهر های شیعه نشین هم گروههایی مثل بسیج برای محافظت از آن شهرها درست کرد.

دفاع وطنی که درست شد، حاج قاسم آن را به دولت وصل کرد و ما هم به عنوان مشاور و مستشار در زمینه آموزش کمک می‌کردیم. مهمترین کارکرد دفاع وطنی در آن مقطع این بود که جلوی سرعت بالای سقوط مناطق را گرفت. این ذکاوت شخص حاج قاسم بود که وقتی دید باید از مردم هم برای مقابله با مسلحین استفاده کند، دفاع وطنی را تشکیل داد و اداره  کار را هم به خود ارتش سپرد و اصرار داشت فرماندهی و مدیریت با خود آنها باشد.

جالب است که برخی از مقامات سوری‌ در ابتدا با این دفاع وطنی موافق نبودند ولی وقتی تشکیل شد، گروههای دیگری  مشابه این هم بوجود آمد مثل «قوات صقور صحرا» یا «قوات عمید سهیل» و….

خیلی اسم عمید سهیل را شنیدیم. خود شما با او برخورد داشتید؟ ارزیابی شما راجع به ایشان چطور بود؟
سهیل حسن یک افسر نیروی هوایی بود که توانست داوطلبان زیادی را دور خودش جمع کند. خودش هم آدم شجاعی بود و برای همین هم خیلی‌ها او را دوست داشتند و جمعیت زیادی را جذب کرد.

** فقط 20 درصد حلب دست دولت مانده بود
به هر حال با این ابتکار حاجی، یک ارتش مردمی هم در کنار ارتش سوریه بوجود آمد. بعد از آن، حاج قاسم یک کار مهم دیگر هم انجام داد و آن تشکیل دو قرارگاه اصلی، یکی در جنوب (دمشق) به نام حضرت زینب(س) و دیگری در شمال (حلب) به نام حضرت رقیه(س) بود.

اولویت اول، امنیت شهر دمشق و اولویت دوم امنیت شهر حلب بود که پایتخت اقتصادی سوریه محسوب می‌شود. این درحالیست که از شهر حلب تنها 20 درصد در دست دولت باقی مانده بود و اگر سقوط می‌کرد، به یک جایی شبیه ماجرای ادلب تبدیل می‌شد.

حالا شما ذهن حاجی را ببینید که چه تدبیری کرد. این بخاطر خلوص و عرفان او بود که البته خدا هم کمکش می‌کرد. وقتی دفاع وطنی تشکیل شد و امتحان خودش را پس داد، آمد عملیات فرودگاه حلب را طراحی کرد. من خودم در جریان طراحی این عملیات بودم. چند جلسه گذاشتیم و به این نتیجه رسیدیم که تمرکز روی جاده «اثریا» به «السُفیره» باشد. در آن مقطع السفیره هنوز در اشغال بود.
این عملیات توسط دفاع وطنی طراحی و اجرا شد و ظرف 10 روز به نقطه اصلی یعنی السفیره رسیدیم که یک راه تنفس را برای حلب باز کرد.

این یعنی حاج قاسم، اول دفاع وطنی را تشکیل داد و سپس با عملیات، آن را زنده و پویا کرد. بعد از آن، به موازات در دمشق هم کار با پاکسازی جاده فرودگاه که تنها راه تنفس بود آغاز شد. طی 30 روز، یک کمربند امنیتی دور شهر ایجاد شد تا جلوی مسلحین گرفته شود.

با این کار، یک دفاع خوبی برای شهر دمشق ایجاد شد و راه ورود مسلحین به مناطقی که اشغال کرده بودند، گرفته شد. دمشق و حلب دو نقطه‌ استراتژیک بودند که اگر سقوط می‌کردند، اوضاع خیلی بدتر می‌شد و در آینده برای کار اجلاس آستانه هم چیزی در دستمان نبود. این هوشمندی حاجی بود.
بعد از عملیات حلب، آزادسازی دیگر شهرها آغاز شد. یک نکته مهمتر بگویم. تا الان همه تمرکز روی افراد غیر سنی بود یعنی شیعیان، علوی‌ها و کمی هم مسیحی‌ها. یعنی جبهه‌بندی سنی و غیرسنی وجود داشت. البته ملی‌گراها هم بودند ولی خیلی کم. این مسئله در حلب شکست.

درست است که کار را با دفاع وطنی آغاز کردیم ولی یکی از تاکیدات حاج قاسم این بود که به مردم کمک شود تا خودشان از محل زندگی‌شان دفاع کنند. برای همین به هر شهر و روستایی می‌رفتیم، همین کار را می‌کردیم. با اینکه عمدتاً‌ اهل سنت بودند.

در حلب نزدیک 5 هزار نفر در گروههای مختلف برای مقابله با مسلحین سازماندهی شدند و همین ورق را برگرداند.

حاجی بعد از این، یک کار بزرگ دیگر کرد که این کار در راستای تشکیل ارتش جهانی بود و آن هم مشارکت دادن شیعیان و افراد غیر ایرانی در جریان سوریه بود؛ فاطمیون افغانستان، حیدریون عراق، زینبیون پاکستان و هر کسی که علاقمند به اهل بیت(ع) بود را مشارکت داد.

اینها در روزهای اول تعداد معدودی بودند. مثلاً 10 نفر یا 5 نفر ولی بعداً ‌گسترش پیدا کردند. این هم از تدابیر حکیمانه حاجی بود که با کمک و یاری خدا شکل گرفت. این خدا بود که بخاطر خلوص حاج قاسم، این مسائل را به ذهن این مرد می‌انداخت.