به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 287
بازدید دیروز: 6,207
بازدید هفته: 20,141
بازدید ماه: 41,111
بازدید کل: 23,702,932
افراد آنلاین: 3
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۱۱ اردیبهشت ۱٤۰۳
Tuesday , 30 April 2024
الثلاثاء ، ۲۱ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۳۹۷- روایتی از عشق و اشک و آتش در دیار سردار دل‌ها ۱۴۰۲/۱۰/۳۰
گزارش خبرنگار کیهان از سالگرد حاج قاسم در کرمان
روایتی از عشق و اشک و آتش در دیار سردار دل‌ها 
  ۱۴۰۲/۱۰/۳۰

گزارش| ایران اسلامی در سوگ سردار دل ها/ قلب مردم هنوز از فراق حاج قاسم می  سوزد / روایت داغی که هرگز سرد نمی شود+ فیلم - تسنیمخشم و انزجار مردم هرمزگان از مسببان نا آرامي هاي اخير - ایرنا

 سید محمد مشکوهًْ الممالک
 سفر به دیار سرباز ولایت 
وقتی عشق وصال یار در سر و سودای عاشقانه و بی‌سروسامانی، حقیقت جان و دل در گرو یار باشد، باید رفت. تا دید و چشید، دیدار معشوق و طعم خوش وصال را...
به عشق سردار دل‌ها راهی کرمان شدیم. سه‌شنبه شب به اتفاق خانواده سوار قطار می‌شویم و قلب‌مان می‌تپد تا روز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی، بر سر مزارش باشیم. سرداری که نماد مقاومت، ایثار و سرباز ولایت بود. قطار از پیچ‌و‌خم کویر ایران عبور می‌کند. خدا می‌داند این کویر چه خاطرات و حقایقی را در قلب خود پنهان کرده است. ۱۳ دی به کرمان می‌رسیم و مستقیم به مهمانسرای می‌رویم. مهمانسرایی که بنیاد شهید کرمان که قبل از سفر، آقای احمد علی آزادوار معاونت فرهنگی و پژوهشی بنیاد شهید و امور ایثارگران محبت کردند و تدارک دیده بودند.
آری طلیعه کار به عشق کوی یار و مصادف بودن با روز میلاد بانوی دو عالم حضرت زهرا(س)، به سمت بیت الزهرا(س) کرمان، حرکت می‌کنیم. حسینیه‌ای که هر ساله در آن‌جا مراسم‌ اهل‌بیت(ع) برگزار می‌شود.
حسینیه بیت‌الزهرا(س) 
حسینیه‌ای که یادگار سرباز ولایت حاج قاسم است. منزلی که ابتدا خانه و بعدها آن را به نیت حضرت زهرا(س) وقف نمود و آن‌جا را حسینیه‌ کرد تا میلادها و شهادت‌های اهل‌بیت(ع) را در آن‌جا برگزار کنند.
هنوز هم بعد از گذشت چهار سال از شهادت سردار دل‌ها، ایام محرم، صفر و فاطمیه در بیت‌الزهر(س) مراسم‌ مذهبی برگزار می‌شود. جایی که مزین به نام مادرمان حضرت زهرا(س) است. چه یادگار زیبایی از آن سردار دل‌ها بر جای مانده است.
می‌گویند اعمال انسان به دو دسته تقسیم می‌شوند: اعمال متقدم و اعمال متاخر؛ صدقات جاریه‌ای که در زمان حیات خودمان وقف یا خیرات می‌کنیم؛ خیرات برای درگذشتگان، نتایجی دارند که در سرای آخرت از آن‌ها برخوردار می‌شویم. علمای دینی معتقدند این خیرات از پیش فرستاده، متقدم هستند؛ یعنی خودمان در قید حیات، برای سرای آخرت‌مان روزی می‌فرستیم چرا که این دنیا سرای کشت و کار، و آخرت، سرای برداشت است. اگر در این دنیا کوله‌بار اعمال نیک‌مان سنگین‌تر باشد، در سرای آخرت جایگاه بهتری خواهیم داشت.
چه نیکو گفتند:«دنیا سرای گذر است،» یعنی جایی برای ماندن نیست، بلکه دیاری برای اندوختن است. این‌که تاجر خوبی باشیم و تا می‌توانیم باقیات صالحات برای آخرت‌مان اندوخته کنیم. چه اندکند مردمانی که این باور را پذیرفته‌اند، دنیا سرایی برای ماندن نیست و سرای حقیقی، آخرت است.
سرای جاودان 
آنان که مرتب به دنبال ثروت، ماشین و ویلاهای اعیانی هستند نمی‌دانند در این مسافرخانه اندک مدتی مهمانند و باید از این سرا گذر کرده و به سرای جاودان بروند. افسوس که آن‌جا دست‌شان تهی است و اندوخته‌ای ندارند؛ و آنان که به فکر خانه اخروی خود هستند مایحتاج آن دیار را می‌اندوزند. 
روایت است در سرای آخرت افرادی هستند که سال‌های طولانی است به آن دیار سفر نمودند. حتی فرزندان و نوادگان‌شان نیز پس از عمر طبیعی به سرای آخرت رفتند اما مرتب خیرات و مبرات برایشان می‌آید. این خیرات و مبرات مانند حقوق ماهیانه‌ای است که کارمندان بعد از بازنشستگی دریافت می‌کنند.
افراد می‌پرسند:«این‌ها را چه کسی برای‌مان فرستاده است؟» پاسخ می‌آید«این نتیجه متاخر بعضی از اعمال‌تان است». کسی که خانه‌ای را وقف مسجد یا مدرسه کرده است یا به اندازه یک آجر در ساخت بنای مدرسه، مسجد و حسینیه سهیم بوده‌، تا زمانی که در آن مسجد نماز برپا می‌شود؛ یا در حسینیه ذکر اهل بیت(ع) می‌شود، یا در آن مدرسه نام خدا آورده و احکام الهی آموزش داده می‌شود خیرات و مبرات برای صاحب احسان نازل می‌شود.
باقیات صالحات سردار سلیمانی 
حاج قاسم سلیمانی نیز نه تنها در این دنیا با شجاعت و مردانگی و اخلاق نیک خود، عاشقان بسیاری پرورش داد؛ بلکه باقیات صالحات فراوانی برای خود اندوخته بود. یکی از همین باقیات صالحات، حسینیه بیت‌الزهرا(س) است که تمام اعیاد و عزاداری‌های اهل‌بیت(ع) با شکوه فراوان در آن برگزار شده و چه بسیارند انسان‌هایی که در همین حسینیه حاجت روا شده‌ و به حاجات قلبی خود به لطف و عنایت خداوند و اهل‌بیت(ع) دست یافتند.
بیت‌الزهرا(س) یادگار معنوی آن سردار بزرگ است از همین متأخرها که سالیان دراز در آن ذکر مصیبت اهل‌بیت(ع) شده و انوار نورانی‌اش رزق و روزی بانی‌اش می‌شود. 
حاج قاسم به مقام شهدا واقف بود
وارد بیت‌الزهرا(س) می‌شویم. حسینیه مملو از کاروان‌هایی است که به شوق دیدن حسینیه حاج قاسم آمده‌اند. با وجود جمعیت فراوان حاضر در حسینیه، آرامش خاصی در چهره مردم و کودکان موج می‌زند. تعداد زیادی از مردم که از جای‌جای کشورمان در حسینیه جمع شده‌اند، انگار که در خانه پدری خود هستند. چه مکانی بهتر از این‌جا!
بعد از خواندن نماز ظهر و عصر و نشستن در مقابل حاج سید حسن اسدی که سال‌ها امام جماعت این مکان مقدس است، برای‌مان از شخصیت سردار دل‌ها می‌گوید، این‌که حاج قاسم سلیمانی خودش به مقام شهدا واقف بود، اما می‌خواست به ما بفهماند شهدا چقدر ارج، قرب و عزت دارند.
دیدار با مادر شهید طالبی‌زاده
سه ماه پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی یک روز برای روضه‌خوانی به خانه شهید طالبی‌زاده از بچه‌های تخریب لشکر ثارالله که اوایل جنگ به شهادت رسیده بود، رفتم. در آن‌جا عکسی را دیدم که مادر شهید با حاج قاسم انداخته بود.
سؤال کردم:«مادر جان! این عکس را کی با حاج قاسم انداخته‌اید؟» مادر شهید پاسخ داد:«حدود 7، 8 ماه قبل از شهادت سردار.» پرسیدم‌:«حاج قاسم به منزل شما آمدند؟» گفت:«بله، حاجی تا زمانی که کرمان بود و فرماندهی سپاه ثارالله را بر عهده داشت مرتب به ما سر می‌زد. از زمانی که به تهران رفتند و فرماندهی نیروی قدس را برعهده گرفتند، به دلیل بُعد مسافت و مشغله کاری زیاد، توقعی نداشتیم. اما یک روز صبح پسرم به دیدن من آمد. وقتی می‌خواست برود تلفن پسرم زنگ خورد. جواب داد، بعد از من پرسید‌: «مادر جان خانه هستی؟» گفتم:«بله» گفت:«برادرش محمود (یکی دیگر از پسرانم) گفته اگر مادر خانه است بروم به ایشان سر بزنم؛» گفتم:«بگو بیا من خانه‌ام جایی نمی‌روم».
پسرم وقتی می‌خواست برود(مادر شهید به دلیل بیماری دیابت چشمانش کم سو شده بود)، گفتم: «در خانه را باز بگذار که محمود بیاید، با این حالم مجبور نشوم بروم در را باز کنم.» پسرم چشمی گفت و رفت.
وقتی پسرم رفت، دیدم یک نفر چند بار در می‌زند، دو سه بار گفتم محمود جان در باز است بیا داخل ولی دیدم خبری نشد. مجبور شدم با این حالم جلوی در بروم. نزدیکای در رسیدم گفتم محمود جان در باز است. چرا داخل نمی‌آیی؟ یک‌دفعه گفت: «من محمود نیستم.» گفتم:«پس چه کسی هستی؟» گفت: «من قاسمم.» پرسیدم: «کدام قاسم؟» جواب داد: «قاسم سلیمانی» شوک به من وارد شد. باورم نمی‌شد حاج قاسم به خانه ما تشریف آورده. گفتم:«مادر جان نگفتی تو را می‌کشند و ترور می‌کنند؟» خنده‌ای کرد و گفت:«نه مادر جان کسی با من کاری ندارد». حاج قاسم با یار باوفایش محمدحسین پورجعفری آمدند، دو نفری نیم ساعت نشستند احوالی از من پرسیدند مشکلات من را شنیدند، زمانی که می‌خواست برود ۱۳ مرتبه از روی روسری و چادر سر من را بوسید گفت: «شما خانواده شهدا پیش خدا آبرو دارید، کار ما گره دارد، دعا کنید و از خدا بخواهید گره کارمان باز شود». حاج قاسم شخصی جدا از همه نبود، فردی معمولی که بین همه ما زندگی می‌کرد اما چه شد که به حاج قاسم تبدیل شد مهم است. چه شد که برخی از دوستان می‌گویند حتی ساعت ۲ نصف شب هم که می‌رویم قبر ایشان زائر دارد.
تقوا و خدمت به مردم
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید:«شیعیان و محبین، با چهار چیز ما را یاری کنید؛ یکی از این چهار چیز تقوا بود».
امیرالمؤمنین(ع) فرمود:«تقوا داشته باشید.» حاج قاسم اهل تقوا بود. در بیمارستان فاطمه زهرا خیابان پروین اعتصامی پزشک جراحی به نام دکتر سعیدی که از دوستان و همرزمان حاج قاسم بود گفت:«بعد از شهادت خواب دیدم حاجی روی ویلچر است. جلو رفتم، سلام کردم گفتم حاجی به آرزویت که شهادت بود رسیدی؟ دوستانت را دیدی؟» حاج قاسم گفت:«بله همه را دیدم.» پرسیدم:«حاجی ما چیکار کنیم که به شما و به مقام بالا برسیم؟» حاج قاسم فرمودند دو کار را باید انجام بدهید:«یک؛ تقوا داشته باشید. دوم این‌که...» حاج قاسم سه مرتبه فرمودند:«خدمت به مردم، خدمت به مردم، خدمت به مردم». 
حاج قاسم این دو ویژگی را دارا بود. ابتدا مانند یک خادم ساعت‌ها سرپا می‌ایستاد و به عزاداران مادر سادات خوش آمد می‌گفت و سپس مردمی که صف می‌کشیدند هرکدام، نامه، درخواست و یا مشکلی داشتند ارائه می‌دادند یا بعضی‌ها می‌خواستند خود حاجی را ببینند. حاج قاسم می‌ایستاد و به مشکلات مردم رسیدگی می‌کرد.
حاج ابراهیم شهریاری یکی از دوستان حاج قاسم می‌گفت: «یک شب بعد از اینکه حاجی به مردم پاسخ دادند. حدودا ساعت یک شب بود» حاجی گفت:«درب بیت‌الزهرا را ببندید.» به من گفت‌:«شیلنگ با مقداری مواد شوینده بیاورید.» گفتم:«حاجی برای چه می‌خواهی؟» خندید و گفت: «به تو ربطی ندارد.» رفتم شیلنگ و مواد شوینده را آوردم دیدم حاجی به سمت سرویس‌های بهداشتی رفت. حاجی گفت کسی پایین نیاید. حاجی رفت و سرویس‌ها را تمیز کرد. برای حاج قاسم خدمت به مردم مهم بود. کسی که نه تنها مردم بلکه دشمنانش هم آرزوی دیدنش را داشتند. رئیس‌جمهور وقت آمریکا باراک اوباما می‌گفت: «آرزویش این است ۱۰ دقیقه حاج قاسم را ببیند».
احترام به پدر و مادر
حاج ابراهیم شهریاری ادامه داد، حاج قاسم کارش که تمام شد آمد بالا دم در نشست، چای که آوردم خورد و نفسی کشید و گفت: «حاجی نمی‌دانی چقدر خدمت به عزاداران حضرت زهرا(س) و خدمت به مردم لذتبخش است».
یکی از رموز موفقیت حاجی احترام ویژه‌ای بود که به پدر و مادر داشت. دوستانی که با سردار بودند به زادگاه حاج قاسم می‌رفتند می‌گفتند:«سردار وقتی نزد پدر و مادر می‌رفت دست و پای آن‌ها را می‌بوسید و به کارهای آن‌ها رسیدگی می‌کرد و تمام کارهای شخصی پدر و مادرشان را انجام می‌داد.
زمانی که مادرش بیمار شد و در بیمارستان بستری بود عزیزی می‌گفت: «وقتی رفتم حاجی را از فرودگاه بیاورم دیدم حاجی خیلی خسته است. آن زمان درگیر جنگ با داعش بود، گفتم:«حاجی شما خسته‌اید می‌خواهید اول به منزل ما برویم یکی دو ساعت استراحت کنید بعد به بیمارستان برویم؟».
حاجی گفت: « نه مستقیم به بیمارستان برویم.» وقتی به آنجا رسیدیم ابتدا مادرش را بوسید و احوالپرسی کرد. چند نفر از اقوام آن‌جا‌ پرستار مادر بودند. حاجی گفت: «شما به منزل بروید می‌خواهم امشب خودم از مادر پرستاری کنم.» آنها می‌گفتند:«شما خسته هستید به منزل بروید استراحت کنید.» حاج قاسم قبول نکرد می‌گفت:«نه حالا که کرمان هستم می‌خواهم خودم از مادر‌پرستاری کنم». آنها به خانه رفتند و حاج قاسم با مادرش تنها ماند، ما هم که حفاظت جان حاجی را بر عهده داشتیم داخل راهرو نشستیم. ساعت از دو نیمه شب گذشته بود، یکی از دوستان‌مان حس کنجکاویش گل کرده بود گفت: «من به داخل اتاق نگاهی بیندازم ببینم حاجی خواب است یا بیدار و چیزی نیاز ندارد!؟».
در را که بازکرد گفت دیدم حاجی صورتش را کف پای مادرش گذاشته و مثل ابر بهار‌گریه می‌کند. مادر حاجی قبل از پدرشان فوت کرد. وقتی پدرش از دنیا رفت در همان روستای قنات ملک، حاجی برای تشییع و تدفین رفته بود. پس از این‌که مراسم تمام شد، حاج ابراهیم شریفی تعریف کردند ما نشستیم داخل ماشین، حاجی خیلی خسته بود خوابش برد.
حیف است بمیری، باید شهید شوی!
از روستا قنات ملک تا کرمان ۱۷۰ کیلومتر حدودا فاصله است؛ ما چیزی نگفتیم تا حاجی استراحت کند نزدیک کرمان رسیدیم. دمنوشی داخل ماشین داشتم برای حاجی ریختم که بخورد. دیدم حاجی آهی کشید، گفتم:«حاجی آه شما به‌خاطر از دست دادن پدرتان بود؟» گفت:«بله هم به‌خاطر از دست دادن پدرم، هم اینکه غفلتی نسبت به پدرم انجام دادم، پرسیدم چه غفلتی شما و غفلت!؟»گفت:«بله، تا زمانی که مادرم زنده بود چندین مرتبه از او پرسیدم از من راضی هستی؟» گفت:«بله.» اما یادم رفت از پدرم بپرسم و از او حلالیت بگیرم. حاج ابراهیم تا پدر و مادرتان در قید حیات هستند این کار را حتما انجام دهید. در حالی که همه ما می‌دانیم پدرشان از حاج قاسم رضایت کامل داشت. برادر بزرگوار سردار، آقای سهراب سلیمانی به بنده می‌گفت پدرم بارها به حاج قاسم گفته:«که بابا جان تو حیف است بمیری باید شهید شوی».
یکی از خدام حرم امام رضا(ع) گفت: «دیدم حاجی تشت آب به دست گرفته و در صحن جامع رضوی می‌رود. (همان دستش که در زمان جنگ تحمیلی تیر خورده و معیوب بود.) گفتم:«حاجی بگذار من آب را بیاورم.» قبول نکرد گفت:«نه خودم باید آب را ببرم». کنجکاو شدم، رفتم ببینم حاجی آب را برای چه می‌خواهد! دیدم حاجی تشت آب را روی زمین گذاشت، کفش‌ها و جوراب‌های پیرمردی را که روی فرش نشسته بود بیرون آورد و پاهای پیرمرد را داخل تشت آب گذاشت و شروع به ماساژ دادن کرد. بعدها فهمیدم آن پیرمرد پدرش بود.
خداوند فرموده:«ان اشکرلی ولوالدی... اول مرا شکر کنید بعد پدر و مادرتان». دعای پدر و مادر بود که حاج قاسم را به این مقام و مرتبه رساند.
پس از سخنرانی حجت‌الاسلام سید حسن اسدی با سردار علیرضا حجتی یکی از یاران و همرزمان حاج قاسم آشنا شدم و با ایشان به گفت‌وگو نشستم.
ماجرای بمب‌گذاری در حسینیه
 سردار حجتی درباره حاج قاسم از دهه اول انقلاب، دفاع مقدس و سپس از حفاظت از مرزهای شرق کشور و دفاع از حرم گفت. هنوز ۱۲ دقیقه‌ای از مصاحبه‌ام با سردار نگذشته بود که خبر بمب‌گذاری اطراف مزار حاج قاسم در حسینیه پیچید. سردار حجتی که با وی در حال صحبت بودم، حالش منقلب شد، گفت:«باید به آن‌جا برویم.» همراه سردار حجتی راهی مزار سردار سلیمانی شدیم. به محل حادثه رسیدیم. انفجار نخست در 700 متری کنار موکب‌ها و انفجار دوم در یک کیلومتری در محدوده پارکینگ گلزار شهدای کرمان و مرقد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و خارج از گیت‌های بازرسی رخ داده است. آشوب و سر و صدا همه جا را فرا گرفته است. خون مردم بی‌گناه بر روی زمین ریخته شده. بسیاری از قربانیان این جنایت هولناک کودکان خردسال، زنان و دختران هستند.
خون‌های بی‌گناه 
جویی از خون در مسیرهای اطراف منتهی به مزار سردار جاری شده است. صدای‌گریه زن‌ها و ناله کودکان بلند است. آمبولانس مجروحان را به بیمارستان منتقل می‌کند. مردم همگی در حال تکاپو هستند. مجروحانی که غرق در خون هستند را با ماشین‌‌هایشان به بیمارستان‌ها می‌رسانند. کامیون بزرگی ایستاده و مردم مجروحان را داخل کامیون می‌برند تا به بیمارستان منتقل کنند.
بوی دود همه جا پیچیده است صدای شیون و‌گریه کودکان و مردان و زنان به گوش می‌رسد. مسیرهای منتهی به مزار سردار توسط نیروهای انتظامی بسته شده است. کسی اجازه رفتن به آن محدوده را ندارد. برادران همیشه در صحنه نیروی انتظامی اطراف مزار حاج قاسم را خالی می‌کنند. مردمی که برای زیارت رفته بودند را به مسیرهای دیگر هدایت می‌کنند. موکب‌های فراوانی در اطراف مزار سردار به چشم می‌خورد که چند تا از آن موکب‌ها هم بر اثر بمب‌گذاری تخریب شده است موکب‌داران مجروح شده‌اند.
سردار حجتی کارت مخصوص خود را به مسئولان نیروی انتظامی نشان می‌دهد و به سمت مزار حاج قاسم حرکت می‌کنیم. 
از ماشین پیاده شده و به زیارت مزار مطهر سردار می‌رویم. سر و صدای اطراف هنوز بلند است، صدای آژیر آمبولانس‌ها و ماشین‌های آتش‌نشانی همراه با سر و صدای مردمی که برای نجات مجروحین آمده‌اند، همه جا را فرا گرفته است. سر بر مزار مطهر حاج قاسم گذاشته و ناگهان اشک‌هایم جاری می‌شود.
 از زائرانت هم واهمه دارند
نخستین مطلبی که بر زبانم جاری می‌شود این است که‌‌:«چنان بزرگی که دشمنان از مزارت نیز واهمه دارند. نه تنها از مزارت بلکه از زائران کویت می‌هراسند. زائرانت که گناهی نداشتند‌! تنها به جرم عاشقی به شهادت رسیدند و خوش به سعادت‌شان که شما آن‌‌ها را گلچین نمودید. ما لایق شهادت نبودیم، که سر سپردن و سر دادن بر سر کوی سرداری چون شما، لیاقت می‌خواهد».
 توفیق شهادت 
برنامه‌ای که برای آن روز داشتم زیارت مزار مطهر سردار و سپس رفتن به حسینیه بیت‌الزهرا(س) بود. اما چون روز ورود ما به کرمان‌، روز میلاد بانوی دو عالم حضرت زهرا(س) بود، تصمیم گرفتم ابتدا مکانی که می‌روم بیت‌الزهرا(س) باشد، بعد به مزار سردار بیایم. نمی‌دانم چرا برای دومین بار توفیق شهادت از من گرفته شد.
 نخستین بار ۳۱ شهریور سال ۹7 در بلوار قدس اهواز محل رژه نیروهای مسلح رخ داد و عملیات تروریستی که انجام شد، بنده برای گرفتن مصاحبه آن‌جا بودم آن هنگام نیز توفیق شهادت نداشتم و این دومین مرتبه است که تا چند قدمی شهادت پیش آمدم اما لیاقت شهادت را نداشتم.
عاشقی درد عجیبی است خدا می‌داند       
حال ما منتظران را چه کسی می‌خواند
تو بیا ‌ای گل نرگس که چنین بنویسی        
عاشقی درد غریبی است خدا می‌داند 
اشک مولایمان امام زمان(عج)
 بر شهدای مظلوم کرمان 
اینک مولایمان آقا امام زمان(عج) در غربت این شهیدان مظلوم اشک می‌ریزند.‌ ای یوسف زهرا قدم بر دیده بگذار و تشریف‌فرما شو که ظلم، سرتاسر جهان را فرا گرفته است. کودکان، زنان، مردان، پیران و جوانان مظلومی که برای اظهار ارادت و زیارت مزار سردارشان حاج قاسم آمده بودند. سرداری که افتخارش غبار روبی مزار شهیدان بود.
 تمام عمر با برکتش را در مسیر اسلام و ایمان و در راه نجات مظلومان عالم سپری نمود؛ اما دشمنان اسلام حتی از زائران کوی خوبان واهمه دارند.
بِأَيِّ ذَنب قُتِلَت
براستی این خون‌های پاک و بی‌گناه، این کودکان، جوانان، مردان و زنانی که تنها به قصد زیارت سردار آمده بودند نه سلاح و نه قصد و نیت جنگ در دل داشتند، آن‌ها سلاح‌شان عشق بود و قلب‌هایشان مملو از عاشقی به حضرت دوست. اما دشمنان حتی از همین قلب‌های عاشق نیز می‌هراسند.
یوسف زهرا(س)! کودک‌کشی در غزه و لبنان، جنایات صهیونیست و داعش در سرزمین‌های اسلامی و شهادت هزاران جوان و کودک و پیر نشان از چه دارد؟ فرزند زهرا(س)! دنیا در انتظار توست ‌ای یوسف فاطمه(س)،‌ ای گل نرگس بیا و با دستان مبارکت تمام جهان را از کفر و کافران پاک‌ ساز.
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند/  گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را 
 انزجار مردم از دشمنان اسلام 
پس از زیارت مزار سرباز ولایت به خیابان‌های منتهی به گلزار رفته و با مردم صحبت می‌کنم. خشم و انزجار مردم از دشمنان در چهره‌هایشان نمایان است. با شخصی گفت‌و‌گو می‌کنم فقط یک جمله می‌گوید: «دشمنان اسلام به خیال خام خود گمان می‌کنند با کشتن و شهادت ما می‌توانند پیش بروند؛ اما هر قدر بیشتر از ما  بکشند و شهید و مجروح کنند، شهد شهادت بیشتر در جان‌مان نشسته و سیل عظیم عاشقان به میدان راهی می‌شوند. آنان باید بدانند ما از شهادت نه تنها نمی‌ترسیم بلکه همانند سردارمان حاج قاسم عزیز که سال‌ها در جبهه و میدان‌های نبرد به دنبال شهادت می‌گشت، ما نیز با آغوش باز شهادت را می‌پذیریم.
 یک روز انتقام خواهیم گرفت
با خانمی صحبت می‌کنم در حالی که با دیدن شهدا و مجروحین صورتش خیس اشک است می‌گوید:«دشمنان، سردار سلیمانی را شهید کردند. اما هزاران کودک و جوان، زن و مرد عاشقانه راهش را ادامه دادند حالا از زائران مزار سردار نیز می‌ترسند. بدانند هرکدام از ما، فرزند سردار سلیمانی است. یک روز انتقام تمام این جنایات را از آن‌ها خواهیم گرفت. امام زمان(عج) در جلو حرکت کرده و ما همگی در پشت سر ایشان قدم برمی‌داریم و استکبار جهانی را به خاک و خون می‌کشیم».
 هرکدام از ما یک حاج قاسم هستیم
با نوجوانی صحبت می‌کنم. می‌گوید:«هرکدام از ما یک حاج قاسمیم، یک سردار سلیمانی. ما همگی سلیمانی‌هایی هستیم که به میدان می‌رویم و به دشمنان می‌گوییم بیایید و ما را به شهادت برسانید که از هر قطره خون ما هزاران هزار سردار رشد می‌کند. 
روز سختی بود، به عشق زیارت مزار حاج قاسم آمده بودیم و شاهد زائران به خون غلطیده مزارش شدیم. آن شب با روحی خسته به محل اسکانم برگشتم. صبح روز بعد همراه با خانواده دوباره به مزار حاج قاسم رفتیم. موکب‌ها، فعالیت‌شان را دوباره از سر گرفته بودند.
موکب‌های باصفا 
در هر موکب تعدادی موکب‌دار با مهربانی از مردم پذیرایی می‌کردند. چای داغ، شیر گرم، عدسی، شیر و کیک، شربت و... پخش می‌کردند. یاد پیاده‌روی اربعین و موکب‌هایی که با فاصله کم از یکدیگر قرار گرفته و پذیرای زائران ابا‌عبدالله(ع) بودند، افتادم. اینک در دیار سردار سلیمانی، در کرمان غیور و سربلند، مهمان همشهری‌های مهمان‌نواز حاج قاسم بودیم. سرداری که سال‌ها در جبهه‌های ایران و عراق و سوریه عاشقانه در راه حق جنگید و در راه پاک اعتقاداتش به فیض عظیم شهادت نائل گشت. اطراف مزار سردار سلیمانی آن‌قدر زیبا و عارفانه بود که همه از پیر و جوان گرفته تا کودک و نوزاد با آرامش آن‌جا نفس می‌کشیدند گویا حیات معنوی در آن عرصه به پاکی وجود حاج قاسم و خاک مزارش و وجود شهدای مقدسی که در اطراف ایشان مدفون بودند جریان داشت. خانواده‌ام سرگرم زیارت مزار شهدا و حاج قاسم شدند، ولی من برای گرفتن مصاحبه به راه افتادم.
 ما را بکشید تا زنده‌تر شویم 
خانم محرابی مسئول کانون خواهران شهدای جهان اسلام که در سفرنامه خواهران خورشید به پابوسی آقا امام رضا(ع) نیز از ایشان یاد کردیم، را دیدم. خانم محرابی به همراه تعدادی دیگر از خواهران و برادران در موکبی مشغول خدمت بودند. موکبی که عکس‌های شهدا و دفترچه‌هایی که روی جلد آنها عکس شهید سردار حاج قاسم سلیمانی را دارد، به کودکان و نوجوانان هدیه می‌دهند.
خانم محرابی با ناراحتی از جریان انفجار صحبت می‌کند: «من همراه ۴۰۰ تن از خواهران شهدا در سالروز شهادت حاج قاسم سلیمانی به کرمان آمدیم تا قبر مطهر شهدا را زیارت کنیم و به تمام مردم بگوییم ما همه جا، پای کار انقلاب‌مان هستیم و از هیچ چیز نمی‌ترسیم و نمی‌هراسیم. آمده‌ایم تا خواهرانه در کنار شهدایمان باشیم. آن روز در کرمان در کنار مزار حاج قاسم موکب زده و همایش داشتیم روز آخر که در موکب بودیم نزدیک عصر یک خبرنگاری آمد تا مصاحبه بگیرد.
گرفتن مصاحبه طول کشید. وسایل موکب را جمع کردیم و آماده حرکت بودیم که مصاحبه شروع شد هنوز دقایقی از مصاحبه نگذشته بود که در چند قدمی ما پایین‌تر از موکب ما انفجاری رخ داد. دود سفید رنگی بلند شد و همه جا را فرا گرفت. در مقابل چشمان‌مان تعداد زیادی از زنان و مردان و کودکانی که احتمالا آمده بودند و از ما دفترچه‌های مزین به عکس حاج قاسم را گرفته بودند به شهادت رسیدند.
شهادت به آسانی روزی‌شان شد
بسیاری از ما می‌دویم تا به شهادت برسیم ولی آنها خیلی راحت شهادت روزی‌شان شد. مردم همگی به سمت محل انفجار می‌دویدند، انگار هیچ کس از شهادت واهمه‌ای نداشت. انگار همه غسل شهادت کرده بودند. با صدای مهیب انفجار، تعدادی خونین، روی زمین افتاده بودند؛ اما مردم بدون هیچ ترسی به محل انفجار می‌دویدند تا به بقیه مجروحین کمک کنند. دشمن باید بداند هرچه بیشتر ما را بکشد ما بیدارتر می‌شویم.
کرمان پایتخت مقاومت 
اینجا کرمان است پایتخت مقاومت. به نظر من مسئولان باید از سال بعد در سالروز شهادت حاج قاسم موکب‌های بیشتری بگذارند. من به مسئولان کرمان که در اطراف مزار حاج قاسم بودند پیشنهاد دادم کوه‌هایی که پشت مزار سردار است را تراشیده و تندیس بزرگی از سردار سلیمانی درست کنند تا نمادی از مقاومت اسلام و ایران باشد.
از خانم محرابی جدا می‌شوم و به سمت جوانی که خط‌های زیادی را نوشته است و بین مردم پخش می‌کند می‌روم.
 صلوات‌هایی که دستگیری می‌کند 
تصاویری از نقش خوش خطوطش در اطراف این جوان می‌بینم. با او مصاحبه می‌کنم. نامش اکبر احمدی مدرس زبان انگلیسی و مدیر آژانس هواپیمایی است. کار خطاطی در حقیقت یک کار قلبی و دلی است که در کنار سایر فعالیت‌هایش انجام می‌دهد. می‌گوید: امسال دومین سالی است که در سالروز شهادت حاج قاسم بر سر مزار سردار آمده و خطوط زیبایش را به مردم و زائران کوی یار تقدیم می‌کند.
عده‌ای بابت این هدیه‌های با ارزش که دریافت می‌کنند صلوات می‌فرستند. این دوست عزیز به ما می‌گوید همین صلوات‌ها در روز قیامت دستگیری‌اش خواهند کرد.
خاک کوی تو را به تبرک می‌برند 
با زائر دیگر صحبت می‌کنم؛ می‌گوید: یکی از دوستانش هر سال در سالروز شهادت سردار از کشور ترکیه برای زیارت قبر مبارک حاج قاسم می‌آید، یک بار زمان برگشت دید که کف دستش گِلی است پرسید: این گِل چیست؟ گفت: این گِل را از کف پای زائران مزار حاج قاسم برداشته‌ام و برای تبرک به کشورم می‌برم.
انگار نه انگار که دیروز در این‌جا خبری بود 
مردم در کمال آرامش در کنار مزار حرکت می‌کنند. هر کس سرگرم کار خود است، گویا این‌جا امن‌ترین جای دنیا است. موکب‌داران به موکب‌داریشان پرداخته و زائران در کمال آرامش به زیارت قبور شهدا می‌پردازند.
قبر سردار حاج قاسم سلیمانی و شهدای والا مقامی که در کنار ایشان هستند. به قول خانم محرابی مردم سرزمین ما عاشقانه و با آغوش باز شهادت را می‌پذیرند، انگار نه انگار که دیروز در همین مکان بمب‌گذاری شده است.
مصاحبه‌هایم تا ساعت چهار بعدازظهر طول کشید. وقتی دوباره به سر مزار حاج قاسم برگشتم تا با خانواده راهی محل اسکان شویم با کمال تعجب دیدم، دختران دو ساله و ۱۰ ساله‌ام بدون هیچ‌گونه خستگی در حال بازی هستند. این هم از معجزات سردار شهید و شهدای همجوارشان است که در طول مدت صبح تا عصر مادر بزرگوارم، همسر و فرزندان کوچکم در هوای سرد و زمستانی کرمان سر سوزنی احساس ناراحتی و مشکل نکردند... به محل اسکان برگشته و آخرین ساعات شب آماده حرکت به سمت تهران می‌شویم.
امضای سردار بر روی کفن 
همسر و فرزندانم به نماز خانه راه آهن رفته تا استراحت‌کنند. همان‌جا با حاجیه خانمی مازندرانی آشنا می‌شوند که در دوران حیات با برکت حاج قاسم ایشان را زیارت کرده و کفنش را به حاج قاسم داده تا امضا کند و حاج قاسم در کمال مهربانی این کار را انجام می‌دهد. امضای حاج قاسم بر روی کفن را به یُمن تبرک می‌بوسم و به سمت قطار حرکت می‌کنم. قطار راه می‌افتد.از بیابان‌های اطراف کرمان عبور می‌کنیم.
زائری که شربت شهادت نوشید
چند دانشجوی تربیت معلم را می‌بینم.که بغض پنهانی در وجود تمام آن‌ها است. با آن‌ها گفت‌وگو می‌کنم. ماجرای سفرشان را می‌گویند که از دانشگاه تربیت معلم تهران برای خادمی در مراسم سردار سلیمانی راهی کرمان می‌شوند. هرکدام از این دانشجویان در کاروان خود مسئولیت ویژه‌ای دارند. اتوبوس‌شان با چند ساعت تاخیر از تهران حرکت کرده و راهی کرمان می‌شوند. به دلیل اینکه تاخیر داشتند بدون هیچ وقفه و استراحتی، راهی مزار سردار می‌شوند. از دوست شهیدشان خانم فائزه رحیمی می‌گویند. با یکی از آن‌ها صحبت می‌کنم؛ همگی دانشجوی دانشگاه تربیت معلم هستیم که افتخار خادمی در مراسم سالگرد حاج قاسم سلیمانی را داشتیم. فائزه یکی از دوستان خوب و مهربانم که مسئولیت پشتیبانی کاروان دانشجویان را بر عهده داشت، باید آخر کاروان حرکت می‌کرد تا مراقب بچه‌ها باشد که کسی مسیر را اشتباه نرود و دوستان خود را گم نکند.
به موکبی رسیدیم که شربت پخش می‌کردند، همگی شربت خوردیم مستقیم عازم کوی یار شدیم. می‌خواستیم زودتر به مزار حاج قاسم برسیم.کاروان نیز با ما حرکت کرد، فائزه پشت سر بچه‌ها حرکت می‌کرد که یک مرتبه وسط کاروان‌مان بمبی منفجر شد. انفجار ما را به سمت دیگری پرتاب کرد و هرکس به گوشه‌ای افتاد. کمی که حال‌مان بهتر شد بلند شدیم و به دنبال دوستان و هم کاروانیان‌مان گشتیم. همدیگر را پیدا کردیم اما از فائزه خبری نبود. کسی از فائزه خبر نداشت. هرچه به تلفن همراهش زنگ می‌زدیم جواب نمی‌داد. تا اینکه متوجه شدیم درانفجار به فیض عظیم شهادت رسیده است.
فائزه دختر پاک و مؤمنه‌ای که در مسیر تهران به کرمان مسئولیتش مراقبت از اهل کاروان بود، این وظیفه را به خوبی انجام می‌داد. نمی‌دانم شاید می‌خواست از بانوی بزرگ عالم خانم زینب(س) تأسی کند. می‌خواست کاروان را به سلامت به مقصد برساند نمی‌دانم مسیری که می‌آمد چه عهد و نیتی کرده بود که خیلی زود فیض عظیم شهادت روزی‌اش شد. از خانواده فائزه شنیده بودم که فائزه ارادت خاصی به حضرت آقای خامنه‌ای(مد‌ظله‌العالی) و حاج قاسم سلیمانی داشت. می‌گفت باید عکس حاج قاسم و عکس رهبر در همه جای خانه باشد تا همه بدانند که عطر عشق این دو بزرگوار در وجود ما است. قطار به انتها می‌رسد و سفرنامه نیز پایان می‌گیرد. سفری به کوی یار، آن‌جا که تعداد زیادی از عاشقان دعوت حق را لبیک گفتند و به سوی یار شتافتند. آن‌ها عاشقانه به سمت یار رفتند و یار، در کوی خود آنان را در آغوش گرفت و به فیض عظیم شهادت نائل شدند. 
به امید روزی که ما نیز در کوی یار بال و پر بگشاییم و حضرت دوست، عاشقانه ما را در آغوش بگیرد. روزی که ما نیز از عاشقان سرسپرده سر کوی یار باشیم و او ما را قابل قربانی بر سر کویش بداند و فیض شهادت روزی‌مان شود. به امید اینکه چشمانمان به قامت رعنای یوسف زهرا حضرت آقا امام زمان(عج) روشن گشته و ایشان انتقام تمام ظلم‌های مظلومان عالم را بگیرد.
اللهم عجل لولیک الفرج. آمین.