120 - جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - حلقه تصمیمگیر درباره نحوه بیان موضوعات کنگره ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 120
حلقه تصمیمگیر درباره نحوه بیان موضوعات کنگره
۱۴۰۴/۰۲/۱۶
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
در سال 1953، لاسکی میتوانست ادعا کند این مطلب دیگر صحت ندارد. مجله او با عنوان Der Monat اکنون توسط بنیاد فورد حمایت میشد که اخیراً به او کمک مالی دیگری به مبلغ 275000 دلار نمود تا کتابهایی را تحت نظر Der Monat چاپ کند. اما هنوز هالهای از سوءظن در مورد لاسکی وجود داشت که برطرف کردن آن سخت بود. جوسلسون تمام تلاش خود را به کار گرفت و در پایان سال 1953، زمانی که کمک مالی اولیه بنیاد فورد به پایان رسید در مونات (Der Monat) را در جمع مجلات کنگره پذیرفت. به این ترتیب، جوسلسون توانست رابطه لاسکی با کنگره را مشروعیت بخشد. لاسکی به عنوان سردبیر یکی از مجلات کنگره، اکنون رسماً در مرکز دستگاه سیاستگذاری آن قرار گرفته بود.
به عنوان عضوی از «هیئت تحریریه مجلات سهگانه» که برای هماهنگ کردن سیاستهای ویراستاری مجلات
Encounter ،Der Monat و Preuves تشکیل شد، لاسکی اکنون بخشی از یک تیم کوچک بود که تصمیم میگرفت چگونه موضوعات کنگره بیان شوند. این هیئت به طور منظم در پاریس تشکیل جلسه میداد و جوسلسون، ناباکف و دو روژمون، در آن شرکت میکردند. هیئت تحریریه، عملکرد مجلات را تجزیه و تحلیل نموده و درباره موضوعات مورد بحث در شمارههای آتی به توافق میرسید.
لاسکی به طور مداوم بر تعهد بیشتر به موضوعات آمریکایی تاکید داشت. (یودورا ولتی باید برای نوشتن مقالهای درباره «ادغام نژادها» دعوت میشد؛ کسی باید درباره «رونق بزرگ آمریکا» مینوشت؛ جیان کارلو منوتی میتوانست مقالهای با موضوع «فرهنگ عالی و فرهنگ عامه» بنویسد) و همچنین بر افزایش تمرکز بر امور شوروی تاکید مینمود. یکی دیگر از سوژههای او ژان پل سارتر بود که پیوسته در مجلات کنگره هدف نوعی نفرت بیپایه قرار داشت. به گفته لاسکی جدایی سارتر از موریس مرلوپونتی در سال 1955 (پس از اعلام جدایی مرلوپونتی از کمونیسم) باید تحت عنوان «سارتر مرده است» اعلام میشد. سارتر به طور مکرر در صفحات Encounter و Preuves بهعنوان نوکر کمونیسم، فردی بیارزش که نوشتههای سیاسی و خلاقانهاش توهم کمونیستی را تداوم میبخشید و فردی که از خشونت لذت میبرد، مورد انتقاد قرار میگرفت. میزان تأثیر لاسکی بر این سه مجله در گزارشی به تاریخآوریل 1956 با عنوان یادداشتهایی درباره Preuves ،Encounter و Der Monat آشکار میشود جایی که او دستاوردهای آنها را خلاصه کرده و برنامه خود را برای آینده آنها بیان میکند. او مینویسد که این مجلات «به عنوان بخشی از جامعه و بخشی از محیط زندگی مردم تثبیت شده و جایگاه نهادینه خود را پیدا کردهاند. آنها به نمادهایی در زندگی فرهنگی دو ملت باستانی تبدیل شدهاند که مبادلات بینالمللی (و فراآتلانتیک) آزاد، انسانی و دموکراتیک را سرلوحه کار خود قرار دادهاند.»
اما او به سردبیران همکار خود هشدار داد که «در مطالب مربوط به آمریکا اصرار نداشته باشند که ایالات متحده همیشه به طور مثبت نشان داده شود به طوری که همه کلیشههای ضدآمریکایی به سرعت از بین بروند.» اگرچه او پذیرفت که برخی «متنهای ضدآمریکایی» که در مجلات ظاهر شده بودند «مایه تاسف بوده و باید در آینده از آنها اجتناب میشد».
لاسکی معتقد بود که کیفیت درک فراآتلانتیکی نباید کاهش یابد. او میگفت: «بیایید در مجلات همیشه موضوعات را اجباری نکنیم. (و- ما امروز چه کردهایم تا مردم دیگر ما را بربر نپندارند؟) ما هم- مانند همه- مشکلات بسیار زیادی (از جمله ماتریالیسم (مادیگرایی)، بدبینی، فساد، خشونت) داریم که پیوسته درگیر آنها هستیم. همین مشکلات موجب میشوند که تا ابد به فرهنگ آمریکایی آفرین بگوییم و از آن استقبال کنیم. بگذارید نویسندگان اروپایی غر بزنند. بیایید خودمان هم کمی غر بزنیم (شاید مسخره به نظر بیاید، اما یکی از همدلانهترین صداهای ما انسانها، صدای غُرغُر است).
در واقع، لاسکی پذیرفت که منتقدان مجلات کنگره که نسبت به طرفداری جانبدارانه از آمریکا شکایت داشتند، اساساً درست میگفتند. به ویژه مجله اینکانتر (Encounter)، که اکنون باید به این اتهام پاسخ میداد چرا به یک «اسب تروآ» برای منافع آمریکایی تبدیل شده است. نقطه ابهامآمیز پیرامون این مجله این بود که تقریباً هرگز مقالات انتقادی درباره آمریکا نمینوشت. گویی انتقاد از آمریکا خط قرمز مجله بود.»
در اولین سالهای کار خود مجله اینکانتر، بدون شک تلاش زیادی میکرد تا هرگونه ضدیت نسبت به آمریکا و نهادهای آمریکایی را از بین ببرد. ضدیت با آمریکا در اروپا به شکلهای مختلفی ظاهر شده بود. به گفته فیدلر (Fiedler) ضدیت با آمریکا «یک ضرورت روانی برای بسیاری از اروپاییها بود زیرا این ضدیت به مثابه دستگاهی بود که به ایشان امکان میداد به طور همزمان در احساس نفرت (از آمریکا به عنوان «تجسمی اسطورهای از همه چیزهایی که از آن متنفرند») و حس «خودبرتربینی» غرق شوند. ادوارد شیلز ضدیت با آمریکا را راهی برای افزایش رضایتی میدانست که روشنفکران بریتانیایی از تأمل در جایگاه ملی خود به دست میآوردند.