125 - جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - پخت و پز شوالیههای فرهنگی آمریکا بـرای جـذب مخـاطب ۱۴۰۴/۰۲/۳۰
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 125
پخت و پز شوالیههای فرهنگی آمریکا بـرای جـذب مخـاطب
۱۴۰۴/۰۲/۳۰
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
شورای برنامهریزی روانی (Psychological Strategy Board) که در سال ۱۹۵۳ از جانی فلایشمن دعوت کرده بود تا مذاکرات مربوط به این تور را انجام دهد، با جکسون موافق بود و مبلغی معادل ۷۵۰٬۰۰۰ دلار برای تأمین مالی آن جمعآوری کرد. به نظر میرسد بیشتر این مبلغ از سوی سازمان سیا تأمین گردید. اگرچه سی.دی. قبول داشت که این «مبلغ بسیار زیادی برای تأثیر گذاری تبلیغات فرهنگی» است، اما از آلن دالس خواست تا دستاوردهای بالقوه آن را دست کم نگیرد و افزود: «این تأثیر در پایتختهای اروپای غربی، از جمله برلین، قطعاً فوقالعاده خواهد بود.»
جانکی (فلایشمن) نیز با این سخن موافق بود و توجیهی ماهرانه و فرصتطلبانه برای این تور ارائه داد:
«ما در ایالات متحده مانند یک بوته ذوب هستیم1 و در عمل نشان دادهایم که مردم میتوانند فارغ از نژاد، رنگ یا عقیده در کنار هم زندگی کنند. با استفاده از عبارت «بوته ذوب» یا هر استعاره جذاب دیگری، میتوانیم از اپرای متروپولیتن به عنوان نمونهای استفاده کنیم که نشان میدهد اروپاییها چگونه میتوانند در ایالات متحده در کنار هم زندگی کنند و بنابراین، ایجاد نوعی فدراسیون اروپایی کاملاً عملی است.»
بدین ترتیب، شوالیههای فرهنگی آمریکا تارهای پیچیدهای بافتند که در میان آن تارها، میتوانستند از اپرای متروپولیتن برای گردآوری مخاطبان، حول مفهوم فدرالیسم جهان آزاد، استفاده کنند. در همان زمان که سی.دی. روی نظریه شورای برنامهریزی روانی برای تور اپرای متروپولیتن کار کرد، با جنبه بحثبرانگیزتری از برنامههای این شرکت نیز دست و پنجه نرم نمود. در مارس ۱۹۵۳، او متوجه شد که رودولف بینگ، مدیرکل اپرای متروپولیتن، میخواهد ویلهلم فورتونگلر را به عنوان رهبر مهمان برای فصل ۵۴-۱۹۵۳ استخدام کند. وقتی از او پرسیده شد آیا فکر میکند وزارت امور خارجه ممکن است با این انتصاب مخالفت کند، سی.دی. گزارش داد که هیچ «ابراز نگرانی از سوی وزارتخانه در مورد موضوع آقای فورتونگلر» وجود نخواهد داشت. او هشدار داد که ممکن است از نظر اپرای متروپولیتن «مشکلی در روابط عمومی» پیش بیاید، اما در نهایت با این جملههای تشویقآمیز نتیجهگیری کرد: «نظر شخصی من این است تا زمانی که او به اینجا برسد، دیگر کسی با حضور وی مشکلی نخواهد داشت حتی اگر او در گذشته هیولای بلزن بوده باشد.».2
کمیته آمریکایی آزادی فرهنگی، اگرچه ظاهراً همین احساس را داشت، اما آن را با ظرافت بیشتری بیان کرد. هنگامی که در فوریه ۱۹۵۵ گروهی یهودی به نام بتار (Betar) علیه حضور هربرت فون کارایان در اجرای ارکستر فیلارمونیک برلین در نیویورک اعتراض نمود- با شعار«دوستان موسیقی، امشب به کنسرت خونین نروید!»- این کمیته لابی کرد تا فدراسیون موسیقیدانان آمریکا با چنین اعتراضاتی مخالفت کند. در تلگرافی که توسط جیمز تی. فارل به نمایندگی از «سیصد نفر از رهبران جامعه فرهنگی آمریکا» امضا شد، این کمیته اعتراض گروه بتار را به اتهام «تجاوز به آزادی فرهنگی» محکوم کرد.
جالب اینجاست که این کمیته در هیچجا به ادعای بتار مبنی بر عضویت فون کارایان در حزب نازی اشاره نکرد. برعکس، آن را واقعیتی «تأسفبار» دانست. اما این اتهام را «بیربط به ماهیت غیرسیاسی حضور ارکستر در اینجا» عنوان کرد و اضافه نمود ارکستر فیلارمونیک برلین «خدمات برجستهای به فرهنگ آزاد در اروپا کرده و نماد مقاومت شجاعانه مردم برلین در برابر توتالیتاریسم کمونیستی است که این سرزمین دورافتاده و جدا از بلوک کمونیستی را در احاطه خود دارد.» این تلگراف با این پیشنهاد به پایان رسید که بخشی از سود حاصل از تور این ارکستر به قربانیان اقدامات نازیها اهدا شود.کمیته آمریکایی ظاهراً از انحراف خود نسبت به «بیانیه اصول» سال ۱۹۵۳ خویش بیخبر بود، یعنی جایی که اعلام کرده بود «به مسائل سیاسی که بر شرایط آزادی فرهنگی و خلاقیت فرهنگی تأثیر میگذارند، به شدت اهمیت میدهد. در نتیجه، به طور قاطع با هرگونه توتالیتاریسم مخالف است، زیرا توتالیتاریسم نفی همین شرایط است.»
همین بیانیه «این واقعیت آشکار و شرمآور» را محکوم کرد که «حتی امروز، به کمونیستها و همدستان کمونیستها در محافل فکری و فرهنگی احترامی گذاشته میشود که هرگز حاضر نخواهیم شد برای یک فرد نازی یا نئوفاشیست چنین احترامی قائل شویم.»
پانوشتها:
1- بوته ذوب یا دیگ ذوب یا ملتینگ پات (به انگلیسی: Melting pot ) اصطلاحی فرهنگی و سیاسی- اجتماعی در مورد جامعهای ناهمگون از لحاظ فرهنگی است که به مرور همگون میگردد. یعنی عناصر متفاوت فرهنگی با یک فرهنگ غالب عمومی ترکیب شده و همگی در کنار یکدیگر قرار میگیرند.
2- هیولای بلزن فردی به نام جوزف کرامر بود که در اردوگاه کار اجباری بلزن، مسئول مرگ تعداد زیادی از مخالفان حزب نازی بود.