1341 - خبرِ ، اسلام ستیزان ضد بشر و جنایتکار و .... ۱۴۰۴/۰۳/۲۱
خبرِ ، اسلام ستیزان ضد بشر و جنایتکار و ....
۱۴۰۴/۰۳/۲۱
تایمز اسرائیل: گروسی ادعای اطلاعاتی ایران را تأیید کرد
مدیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی در اولین اظهارات خارجی مرتبط با نفوذ اطلاعاتی ایران در رژیم صهیونیستی گفت به نظر میآید اطلاعاتی که اطلاعات ایران از برنامه هستهای اسرائیل به دست آورده مربوط به مرکز پژوهش هستهای سورک است.
به گزارش روزنامه تایمز اسرائیل، «گروسی» در اولین تأیید خارجی ادعای تهران راجع به دستیابی به انبوه اطلاعات محرمانه اسرائیل، گفت به نظر میآید اسناد مربوط به تأسیسات پژوهش هستهای سورک باشد. اما دفتر نخستوزیری اسرائيل هنوز به اظهارات رافائل ماریانو گروسی، دبیرکل IAEA در کنفرانس خبری وین پاسخ نداده است.
تایمز اسرائیل میافزاید: سرقت مزبور در دورهای از تجدید تنش بر سر برنامه هستهای ایران، که به نظر میآید آماده رد طرح ایالاتمتحده پیرامون قرارداد احتمالی در رابطه با برنامه اتمی باشد مطرح شد. ایران اورانیوم را در سطحی غنی میکند که با درجه تسلیحاتی گامی کوتاه و فنی فاصله دارد گروسی به خبرنگاران گفت «برخی گزارشها در مطبوعات دیدهایم. در اینباره هیچ ارتباط رسمی نداشتهایم. در هر حال، به نظر میآید موضوع مربوط به سورک باشد، تأسیسات پژوهشی، که البته تحت بازرسی ما نیز هست. ما دیگر بخشهای استراتژیک این برنامه را بازرسی نمیکنیم، اما این بخش از برنامه را بارزسی میکنیم.»
سورک که در ۲۰ کیلومتری (۱۲ مایل) جنوب تلآویو واقع است، یک لابراتوار برای علوم هستهای است که اسرائیل در ۱۹۵۸ ایجاد کرده و در زمینههای علوم هستهای، و ایمنی پرتوی و فیزیک کاربردی فعالیت میکند.
اندیشکده آمریکایی: ایران هرگز غنیسازی را تعطیل نمیکند
اتخاذ موضع سرسختانه از سوی آمریکا درباره «تعطیلی غنیسازی»، هیچ شانسی برای موفقیت ندارد و موجب میشود ایران مذاکره را متوقف کند.
این تحلیل را وبسایت ریسپانسیل استیت کرافت وابسته به اندیشکده آمریکایی کوئینسی منتشر کرد و نوشت: خط قرمز «غنیسازی صفر» که ویتکاف فرستاده ویژه رئیسجمهور آمریکا مطرح کرده، هیچ بختی برای موفقیت ندارد؛ زیرا ایران هرگز توقف غنیسازی را حتی به صورت موقت نمیپذیرد و این موضع سختگیرانه آمریکا باعث میشود که پنجره توافق از دست برود.
نئوکانها و متحدانشان در واشنگتن، اسرائیل و فراتر از آن، خواستههای غیرواقعبینانهای درباره نتایج گفتوگوهای آمریکا با ایران برای محدودسازی برنامهی هستهای این کشور مطرح میکنند. اما دونالد ترامپ هیچ دلیلی ندارد که به این خواستهها گوش دهد و نباید آنها را جدی بگیرد.
کارزار مخالفت با توافق هستهای با ایران، هفته گذشته وارد مرحلهای تهاجمی شد؛ زمانی که جمهوریخواهان کنگره طی نامهای به کاخسفید از ترامپ خواستند که با هیچ توافقی که شامل «برچیدن کامل برنامه هستهای ایران» نباشد، موافقت نکند.
مطالبه غنیسازی صفر، محدودیتهای دائمی، و برچیدن کامل زیرساختهای هستهای ایران- آنهم پس از اینکه آمریکا توافق سال ۲۰۱۵ را زیر پا گذاشته- اصلاً یک موضع مذاکراتی محسوب نمیشود.
ائتلاف مذکور، هیچ پایگاه مردمیای خارج از واشنگتن و اسرائیل ندارد و ترامپ در صورت نادیده گرفتن آنها، هزینه سیاسی چندانی پرداخت نخواهد کرد.
به عنوان نمونه، در یک نظرسنجی که توسط مؤسسه SSRS و «برنامه مسائل حیاتی دانشگاه مریلند» انجام شده، اکثریت قابلتوجهی از مردم آمریکا -۶۹ درصد- از «توافقی مذاکره شده برای محدود کردن برنامه هستهای ایران به اهداف صلحآمیز همراه با نظارت شدید» حمایت کردهاند و آن را به اقدام نظامی ترجیح دادهاند.
نماینده کنگره، مارجوری تیلورگرین که در میان پایگاه ترامپ نفوذ زیادی دارد، اخیراً بهشدت علیه جنگ با ایران موضع گرفته است. او اوایل این ماه گفت: «هیچ شکافی میان پایگاه رأیدهندگان و رئیسجمهور ترامپ وجود ندارد؛ شکاف واقعی میان کنگره و جمهوریخواهان سنتیِ حامی وضع موجود است که در حال تضعیف برنامههای رئیسجمهور هستند.»
تاکر کارلسون، چهره سرشناس رسانهای محافظهکار به طور مشابه نئوکانها را به باد انتقاد گرفته و گفت: «در صورت وقوع درگیری نظامی، هزاران آمریکایی کشته خواهند شد. ما جنگی که پس از آن رخ خواهد داد را خواهیم باخت. هیچ چیز برای کشور ما ویرانگرتر از این نخواهد بود. هرکسی که خواهان درگیری با ایران است، نه متحد ایالاتمتحده، بلکه دشمن آن است».
کِلسی داونپورت از انجمن کنترل تسلیحات اخیراً نوشت: «نهتنها اتخاذ موضع سرسختانه «بدون غنیسازی»، ایران را به طور کامل از میز مذاکره خارج میکند، بلکه اصلاً برای رسیدن به یک توافق مؤثر ضروری نیست و خطر اشاعه هستهای را به طور کامل از میان نمیبرد. برچیدن زیرساختها، دانش فنیای را که ایران درباره غنیسازی اورانیوم به دست آورده، از بین نمیبرد.
نیویورکتایمز: ترامپ با هرجومرج و آشفتگی حکومت میکند
ماسک با در اختیار داشتن پلتفرم X و ۲۲۰میلیون دنبالکننده، قادر است صدای خود را حتی بلندتر از ترامپ در «Truth Social»، شبکه اجتماعی که چندان گسترده نیست و مخاطبان زیادی ندارد، به گوش دیگران برساند.
روزنامه نیویورکتایمز در یادداشتی نوشت: دونالد ترامپ، پس از ورود دوباره به کاخسفید با مخالفت معناداری از سوی نهادهای سیاسی یا رسانهای روبهرو نشده بود تا اینکه ایلان ماسک بهعنوان رقیبی بیسابقه و نیرومند در برابر او ظاهر شد؛ کسی که همسطح یا حتی فراتر از رئیسجمهور در فضای رسانهای قدرت دارد.
ماسک با در اختیار داشتن پلتفرم X و ۲۲۰میلیون دنبالکننده، قادر است صدای خود را حتی بلندتر از ترامپ در «Truth Social»، شبکه اجتماعی که چندان گسترده نیست و مخاطبان زیادی ندارد، به گوش دیگران برساند. او مانند دونالد ترامپ به حمله مستقیم و بازی بیقاعده میل دارد. از اینرو میتوان تشابهات روانیای را میان این دو چهره یافت.
این در انتخابات متحد هم شدند و ماسک با تمام توان و قوای خود به حمایت از ترامپ وارد میدان شد. بعد از تشکیل دولت نیز او یکی از افراد کلیدی دولت ترامپ شد و وزارت تازهتاسیس بهرهوری را برعهده گرفت. هدف او اصلاح ساختار سیاسی دولت آمریکا و بازگرداندن منابع به هدر رفته و جلوگیری از ضایعشدن منابع بود. اما این همراهی زیاد دوام نیاورد. ماسک با انتقادهای داخلی در درون دولت آمریکا مواجه شد و رفتهرفته به حاشیه رانده شد. تا آنجا که مجبور شد استعفا دهد و کاملاً از دولت کنارهگیری کند.
در ابتدا انتظار میرفت که این فاصله گرفتن صرفاً جدایی سیاسی بدون رویارویی باشد. اما مدتی است که این دو وارد فاز تقابل و رویارویی شدهاند.
ترامپ تهدید کرده است که قراردادهای ناسا با اسپیسایکس را لغو میکند. در مقابل ماسک نیز به توقف یکی از کپسولهای فضائی تأمین ایستگاه فضائی بینالمللی تهدید کرده است، هرچند بعداً از این تهدید خود عقبنشینی
کرد.
ترامپ ماسک را به طمعورزی و تلاش برای کسب سوبسید از دولت متهم کرده، و ماسک نیز ضمن طرح موضوع ارتباط ترامپ با پرونده جفری اپستین (کسی که به سوءاستفاده جنسی از دختران نوجوان متهم شده)، خواهان استیضاح رئیسجمهوری شده است.
متحدان ترامپ، از جمله استیو بنن، خواهان اخراج ماسک از آمریکا شدهاند. در مقابل، طرفداران ماسک حتی در پلتفرم خود ترامپ نیز به او حمله کردهاند و از رفتارهای او نسبت به ماسک انتقاد کردهاند و او را به ناجوانمردی متهم کردهاند و گفتهاند که اگر ماسک نبود او رئیسجمهور نمیشد. استادانی چون ویلیام هاول معتقدند که این درگیری، توهمات درباره نظم احتمالی در دور دوم ریاستجمهوری ترامپ را از بین میبرد و نشان میدهد که او همچنان با هرجومرج و آشفتگی حکومت میکند.
جمهوریخواهان کنگره تلاش دارند در این نزاع طرف هیچکدام را نگیرند و با حفظ تعادل، از تهدیدهای ترامپ و خشم ماسک در امان بمانند؛ مانند کودکانی که در طلاق والدین، باید بین پدر و مادر یکی را انتخاب کنند. حالا باید دید دامنه این اختلافات به کجا میانجامد و عواقب آنچه خواهد بود. آیا صحنه سیاسی آمریکا از این دعوای درونحزبی جان سالم به در خواهد برد یا متأثر از آن خواهد شد؟
ترامپ معترضان را مشتی حیوان خطاب کرد
سرایت شورش به سرتاسر آمریکا نظامیان: سوگند خوردهایم به مردم خدمت کنیم نه به ترامپ
با تداوم اعتراضها و گسترش آشوبها و شورشها به سرتاسر آمریکا، گزارشها از بروز اولین نافرمانی در بین نظامیان اعزامی به لسآنجلس حکایت دارد. برخی از آنها با پیوستن به صفوف معترضان گفته اند: «ما سوگند خوردهایم به مردم خدمت کنیم نه ترامپ...»
اعتراضها به سیاستهای مهاجرتی ترامپ، لحظهبهلحظه در حال گسترش است. تصاویر و گزارشها بهخوبی نشان میدهد، شورشی که ابتدا در لسآنجلس آغاز شد در حال سرایت به همه شهرها و ایالتهای آمریکاست. تاکنون تمامی تمهیدات ترامپ برای سرکوب معترضان-حتی دو برابر کردن تعداد نیروهای گارد ملی و گسیل داشتن تفنگداران دریایی- نتیجه عکس داده است. حتی گزارش شده که، شماری از چهرههای سرشناس هالیوود نیز به معترضان پیوستهاند.
بوستون، سانفرانسیسکو، دالاس، شیکاگو، آتلانتا، تپما، نیویورک، سیاتل، ماساچوست و شهرهای مختلف تگزاس در روز پنجم اعتراضات شاهد حضور گسترده مردم و درگیریهای شدید بین پلیس و نیروهای گارد ملی با معترضان بود. مردم در سیاتل مجددًا پرچم آمریکا را به آتش کشیدند و بار دیگر شبکههای اجتماعی پُر بود از تصاویر شعلههای آتش زبانه کشیده از اتومبیلها و غارت گسترده مغازهها و تخریب اموال عمومی. تصاویر و فیلمهای زیادی نیز منتشر شده است که صاحبان مغازهها در حال افزایش تمهیدات حفاظتی و امنیتی برای جلوگیری از غارت مغازههای خود هستند.
لسآنجلس، شهر جنگی
رسانهها و مقامات ایالتی کالیفرنیا هشدار دادهاند که اقدامات ترامپ در گسیل هزاران نیروی گارد ملی و تفگندار دریایی، تنها به گسترش آشوبها و تشدید فضای تخریب و تبدیل لسآنجلس به منطقه جنگزده کمک کرده است. اما گوش ترامپ به این حرفها بدهکار نیست و او تنها نمایش قدرت عریان را دوست دارد. «گوین نیوسام» فرماندار کالیفرنیا سهشنبه ضمن هشدار جدی درباره «شرایط سیاسی و اجتماعی کشور»، اعلام کرد آنچه اکنون در کالیفرنیا رخ میدهد فراتر از اعتراضات محلی است و موجی است که بهزودی ایالتهای دیگر آمریکا را نیز در برخواهد گرفت. «نیوسام» تأکید کرد که مسئله فقط اعتراضات در لسآنجلس نیست، بلکه زمانی که ترامپ دستور بسیج کامل گارد ملی را صادر کرد، این دستور شامل تمام ایالتهای کشور شد. او این اقدام را «سوءاستفاده گستاخانه از قدرت» توصیف کرد که وضعیت بحرانی موجود را شعلهورتر کرده است. فرماندار کالیفرنیا این را هم گفت که «این موضوع درباره همه ماست، درباره شماست. کالیفرنیا ممکن است اولین باشد، اما قطعاً آخرین نخواهد بود. ایالتهای دیگر هم در راه هستند و دموکراسی در خطر است.»
اعلام حکومت نظامی و استقرار تکتیراندازها
با تشدید اعتراضها، در برخی مناطق ایالت کالیفرنیا از شامگاه سهشنبه مقررات منع رفتوآمد برقرار شد. به گزارش ایسنا، «کارن بس» شهردار لسآنجلس در یک نشست خبری اعلام کرده بود که این شهر برای مهار اعتراضاتی که وارد پنجمین شب خود شدهاند، در مرکز شهر منع رفتوآمد اعمال خواهد کرد. این منع رفتوآمد از ساعت ۸ شب به وقت محلی آغاز شده و تا ۶ صبح ادامه خواهد داشت. شهردار لسآنجلس اعلام کرد که پلیس هرکسی را که این دستور را نادیده بگیرد، بازداشت خواهد کرد. انتظار میرود این منع رفتوآمد برای چند روز ادامه داشته باشد. همزمان شبکه خبری «سیانان» در گزارشی از این شهر اعلام کرد: «مقررات منع رفتوآمد در لسآنجلس کمتر از ۱۰۰ هزار نفر از ساکنان را تحت تأثیر قرار میدهد.» یک منبع آگاه به «سیانان» گفت: «مقاماتی که مقررات منع رفتوآمد را در بخشهایی از مرکز شهر لسآنجلس وضع کردهاند، ارزیابی میکنند که کمتر از ۱۰۰ هزار نفر از نزدیک به ۴ میلیون نفر ساکن شهر لسآنجلس در منطقه برقراری منع رفتوآمد زندگی میکنند. برخی گزارشها جدای از اعلام حکومت نظامی از استقرار تکتیراندازها بر فراز ساختمانها در لسآنجلس برای مهار اعتراضها و جلوگیری از حمله معترضان به ساختمانهای دولتی حکایت دارد.
نظامیان در لسآنجلس
بیش از نظامیان در سوریه و عراق
به دنبال سرایت اعتراضات به چندین شهر آمریکا، «ایبیسینیوز» ضمن انتقاد از مواضع دولت ترامپ، لسآنجلس را با شهرهای جنگزده و اشغالشده مقایسه کرد. این شبکه آمریکایی، به اعزام بالای نیروهای نظامی شامل گارد ملی و تفنگداران آمریکایی برای سرکوب اعتراضات اشاره کرد و نوشت: «تعداد نظامیان آمریکایی مستقر در شهر لسآنجلس در حال حاضر از تعداد نیروهای این کشور در عراق و سوریه بیشتر است... ۴۸۰۰ نفر از پرسنل گارد و تفنگداران دریایی فعال در لسآنجلس وجود دارد، در حالی که این تعداد در عراق ۲۵۰۰ و در سوریه ۱۵۰۰ نفر است.»
فرماندار کالیفرنیا نیز با انتقاد از اعزام گسترده نیروهای گارد ملی به لسآنجلس گفت که ترامپ گارد ملی را بدون آب، غذا، سوخت و جای خوابیدن به لسآنجلس فرستاده است. از سوی دیگر برخی گزارشها از بروز اولین نافرمانیها در بین نیروهای اعزامی گارد ملی به لسآنجلس حکایت دارد. به گزارش ایسنا در ویدئویی که در رسانهها و شبکههای اجتماعی منتشر شده است یک عضو ارتش آمریکا در اعتراض به سیاستهای مهاجرتی ترامپ و سرکوب معترضان توسط نیروهای گارد ملی به معترضان میپیوندد. وی سپس میگوید: «ما گروگان برنامههای ترامپ نیستیم. ما سوگند خوردهایم که به مردم آمریکا و قانون اساسی خدمت کنیم... ما مهرههای شطرنج در خدمت اهداف دونالد ترامپ نیستیم. چرا حالا؟ ما در سوگند خود متعهد به خدمت هستیم. ما در خدمت مردم ایالاتمتحده و قانون اساسی هستیم. این حقوق قانون اساسی در حال سلب شدن و انکار شدن هستند.» وی با دعوت سایر سربازان گارد ملی به نافرمانی میگوید: «ارتش نباید مهرهای برای این کار باشد. پس من وجدان سربازان فعلی و سابق را خطاب قرار میدهم. ما وجدان داریم، ما فکر داریم، و ما وظیفهای اخلاقی داریم: بگوییم نه و در برابر شر مقاومت کنیم.»
معترضان حیوانند و پول گرفتهاند
جدیدترین اظهارات ترامپ درباره آشوبهای روزهای اخیر نیز بهخوبی نشان میدهد که وی قصد کوتاه آمدن ندارد. ترامپ بامداد دیروز طی سخنرانی خود در پایگاه نظامی «فورت لیبرتی» در کارولینای شمالی به مناسبت 250 سالگی ارتش آمریکا با اشاره به تصمیم خود برای اعزام نیروهای گارد ملی و نیروهای ویژه به لسآنجلس گفت: «گارد ملی را برای سرکوب عدهای خلافکار و چپگرای رادیکال اعزام کردم. اگر این اقدام را انجام نمیدادم، لسآنجلس در آتش میسوخت. در کالیفرنیا شاهد حمله تمامعیار به تمامیت ارضی کشور توسط افراد خارجی هستیم که با هدف تجاوز به کشورمان صورت میگیرد. اجازه این اقدام را نخواهیم داد.»
به گزارش ایسنا او ادعا کرد: «نیروهای انتظامی ایالتی به قدر کافی سرسخت نبودند. سربازان ما در مقابله با معترضین سرسخت هستند. این افراد حیوان هستند. با افتخار پرچم دیگر کشورها را حمل میکنند. این افراد پول گرفتهاند. در دولت ترامپ این هرجومرج ادامه پیدا نخواهد کرد. اجازه نخواهیم داد آمریکا توسط دشمنان خارجی فتح شود.» پیش از این، رئیسجمهور ایالاتمتحده در پیامی در شبکه اجتماعی «تروث سوشال» با دفاع از اقدام اخیر خود در اعزام نیروهای نظامی به لسآنجلس، اعلام کرده بود که اگر «طی سه شب گذشته نیرو اعزام نمیکردم، این شهر که زمانی زیبا و بزرگ بود، اکنون به طور کامل در حال سوختن بود.» رئیسجمهور آمریکا در ادامه ادعا کرد: «در حال دفاع از جمهوری آمریکا هستیم. این سربازان قهرمان درحال مقابله با تجاوز خارجی هستند. لسآنجلس را آزاد خواهیم کرد.»
دونالد ترامپ همچنین روز سهشنبه در کنفرانسی مطبوعاتی با تهدید به تداوم سرکوب معترضان به سیاستهای او و با اشاره به تظاهرات برنامهریزیشده روز شنبه در اطراف رژه نظامی مطلوب خودش در واشنگتندیسی بیان داشت: «کسانی که میخواهند اعتراض کنند با نیروی بسیار بزرگی مواجه خواهند شد.» کاخسفید و مقامهای مسئول و مجری قانون در واشنگتندیسی در حال تدارک برای برگزاری رژه بزرگ روز شنبه ترتیب داده شده توسط ترامپ به مناسبت دویستوپنجاهمین سالگرد تأسیس ارتش و هفتادونهمین سالروز تولد ترامپ هستند. روز سهشنبه صفی از تانکها به طول یک مایل وارد واشنگتندیسی به منظور شرکت در این رژه شد و در اطراف مجتمع کاخسفید موانع بزرگی مستقر شده است.
افزایش بازداشتیها
علیرغم اعلام منع آمدوشد گزارشها از گسترش اعتراضها حکایت دارد. «جیم مکدانل» رئیس پلیس لسآنجلس در کنفرانسی خبری که به صورت زنده از شبکههای تلویزیونی آمریکا پخش شد، گفت: «دستگیریهای معترضان به طور قابل توجهی افزایش یافته است.» به گفته وی روز شنبه ۲۷ نفر بازداشت شدند؛ روز یکشنبه ۴۰ نفر و روز دوشنبه ۱۱۴ نفر. رئیسپلیس لسآنجلس گفت که مقامات روز سهشنبه نیز ۱۹۷ نفر را بازداشت کردند. گزارشها حاکی است تنها در لسآنجلس تاکنون بیش از 300 تن بازداشت شدهاند. مکدانل تصریح کرد: «پس از چندین روز متوالی ناآرامیهای فزاینده در سراسر شهر از روز شنبه، شاهد تشدید نگرانکننده و رفتارهای غیرقانونی و خطرناک بودهایم.» گزارشها از بازداشت دهها نفر در سایر شهرهای آمریکا حکایت دارد. تاکنون آمار دقیقی از میزان کل بازداشتیهای روزهای اخیر منتشر نشده است.
حقیقتی که آشـکار شد انگلیس در مرکز «جنگ نیابتی» غزه قرار دارد
اشاره: با شروع جنگ غزه و نسلکشی ملت فلسطین دولتهای غربی به خصوص انگلیس در این جنگ نقش بسیار فعالی در حمایت سیاسی، نظامی و امنیتی از رژیم اسرائیل تاکنون ایفا کردهاند، نقشی که به طور فزایندهای دولت انگلیس را تبدیل به همدست رژیم صهیونیستی در نسلکشی غزه کرده است. «جاناتان کوک» نویسنده و روزنامهنگار سرشناس انگلیسی در مقالهای که وبسایت «میدلایستآی» آن را منتشر کرده است تاکید میکند علیرغم فشارهای داخلی و بینالمللی، دولتهای محافظهکار و کارگر در بریتانیا به ارسال سلاحها و تجهیزات نظامی به رژیم اسرائیل ادامه دادهاند، در حالی که حملات گسترده اسرائیل به نوار غزه باعث کشته و زخمی شدن دهها هزار غیرنظامی از جمله کودکان و زنان شده است. به گفته وی انگلیس جدای از فروش سلاح، پایگاه هوائی «آکروتیری» در قبرس را برای انجام پروازهای شناسایی و کمک به رژیم اسرائیل در کشتار ملت فلسطین در اختیار این رژیم قرار داده است. این اقدامها، با ادعای حمایت از عملیات نجات گروگانها، در واقع کمک به عملیات نظامی اسرائیل بوده که بسیاری آن را جنگی علیه غیرنظامیان میدانند. دولتهای بریتانیا همچنین از صدور مجوز سفر شهروندان بریتانیایی برای سفر به فلسطین اشغالی برای پیوستن به نیروهای نظامی در حملات به غزه چشمپوشی کردهاند، موضوعی که به مشارکت مستقیم در جنایات جنگی اسرائیل در غزه منجر شده است. افزون بر این، بریتانیا از حمایت قضائی از شکایتهای بینالمللی علیه اسرائیل خودداری کرده و حتی از تشکیل مناطق پرواز ممنوع در غزه که میتوانست مانع از ادامه بمبارانهای گسترده شود، حمایت نکرده است. به گفته «کوک» اظهارات برخی مقامات ارشد بریتانیا مانند «کمی بادنوک» رهبر جدید حزب محافظهکار این کشور که به طور علنی اذعان کردهاند «اسرائیل در غزه جنگ نیابتی به نفع بریتانیا انجام میدهد»، عمق همدستی و همسویی سیاسی این کشور با رژیم اسرائیل را آشکار ساخته است. این موضعگیریها نشان میدهد که منافع استراتژیک و ژئوپلیتیکی بریتانیا در منطقه، بهویژه حفظ نفوذ در خاورمیانه و مقابله با رقبای منطقهای مانند ایران، اولویت بالاتری نسبت به حفظ حقوق بشر و جلوگیری از نسلکشی دارد.در نتیجه، حمایت مادی، سیاسی و اطلاعاتی دولت بریتانیا از اسرائیل باعث تشدید بحران انسانی در غزه و استمرار نسلکشی سیستماتیک فلسطینیان شده است. این سیاستها نه تنها اعتبار اخلاقی بریتانیا را زیر سؤال برده بلکه موجب افزایش نفرت و خشونت در منطقه شدهاند، وضعیتی که نیازمند بازنگری فوری و پاسخگویی کامل مقامات این کشور است. وی تاکید میکند از دیدگاه بریتانیا، جنگ رژیم اسرائیل در غزه اساساً مربوط به ریشهکن کردن حماس یا «بازگرداندن اسرای صهیونیست نیست بلکه در واقع، مسئله این است که غربیها رژیم اسرائیل را مسلح میکنند تا قدرت دولتهایی مثل ایران و متحدان منطقهایاش را که حاضر به تسلیم در برابر سلطه غرب بر خاورمیانه نیستند را تضعیف کنند. در ادامه ترجمه کامل این مقاله را با هم مرور میکنیم.
نقش انگلیس در جنگ غزه
اگر طی 20ماه گذشته از خود میپرسیدید چرا رهبران بریتانیا، چه از جناح چپ و چه راست، حتی در حالی که اسرائیل بیش از 2 میلیون نفر از مردم غزه را قتلعام میکند یا به آنها گرسنگی میدهد که نابود شوند، بهندرت از آن انتقاد کردهاند، هفته گذشته بالاخره پاسخش را گرفتید. «کمی بادنوک»، رهبر حزب محافظهکار، آنچه را معمولاً پنهان نگاه میدارند، بیپرده بر زبان آورد. او به شبکه اسکای گفت: «اسرائیل در [غزه] در حال جنگی نیابتی از طرف بریتانیاست.»
بهگفته بادنوک، بریتانیا- و احتمالاً از نظر او، سایر قدرتهای غربی- فقط حامی اسرائیل در مقابله با حماس نیستند، بلکه خود، خواهان این جنگ هستند و در هدایت آن نقش دارند. آنها این نبرد را برای منافع ملی خود حیاتی میدانند.
این ارزیابی کاملاً با آنچه در طول بیش از یک سال و نیم گذشته در غزه شاهد بودهایم همخوانی دارد. هم دولت فعلی کارگر به رهبری «کر استارمر» و هم دولت محافظهکار پیشین به رهبری «ریشی سوناک»، با قاطعیت از ارسال تسلیحات بریتانیایی به اسرائیل حمایت کردهاند، در حالی که همزمان در انتقال سلاح از آمریکا و آلمان برای کمک به این کشتار نیز نقش داشتهاند.
هر دو دولت از پایگاه نیروی هوائی سلطنتی بریتانیا در «آکروتایری» قبرس برای انجام پروازهای شناسایی به منظور کمک به اسرائیل در یافتن اهداف در غزه استفاده کردهاند. دولت بریتانیا در پاسخ به پرسشها درباره این پروازها، بارها اصرار ورزیده که این عملیاتها در راستای «نجات گروگانها» صورت میگیرد. و هر دو دولت اجازه دادند شهروندان بریتانیایی برای شرکت بهعنوان سرباز در نسلکشی غزه به اسرائیل سفر کنند.
هیچیک از این دو دولت به پرونده آفریقای جنوبی در دیوان بینالمللی دادگستری نپیوستند، پروندهای که بیش از یک سال پیش اعلام کرد اقدامات اسرائیل میتواند «بهطور معقول» مصداق نسلکشی تلقی شود.
همچنین هیچیک از این دو دولت، برخلاف آنچه در برخی «جنگهای» اخیر شاهد بودهایم، پیشنهاد ایجاد منطقه پرواز ممنوع ندادند یا تلاشی برای تحمیل آن- به همراه سایر دولتهای غربی- انجام ندادند تا حمله مرگبار اسرائیل به غزه را متوقف کنند. آنها همچنین هیچ ابتکاری برای شکستن محاصره اسرائیل و رساندن کمکهای انسانی به این باریکه از خود نشان ندادند.
به عبارت دیگر، هر دو دولت محافظهکار و کارگر به طور پایدار حمایت مادی خود از اسرائیل را حفظ کردند؛ حتی اگر استارمر اخیراً در پی انتشار تصاویر نوزادان و کودکان گرسنه غزه، که یادآور کودکان یهودی در اردوگاههای مرگ نازیها مانند «آشویتس» بود و جهان را تکان داد، از شدت حمایتهای لفظی خود کاسته باشد. اگر ادعای «بادنوک» درست باشد که بریتانیا در غزه مشغول جنگی نیابتی است، این بدان معناست که هر دو دولت بریتانیا مستقیماً مسئول تلفات عظیم غیرنظامیان فلسطینی هستند؛ تلفاتی که در نتیجه بمبارانهای بیوقفه و محاصره کامل غزه از سوی اسرائیل به دهها هزار و احتمالاً صدها هزار نفر میرسد. این موضوع همچنین بهروشنی نشان میدهد که بریتانیا در قحطی گستردهای که هماکنون بیش از دو میلیون نفر را در غزه گرفتار کرده، شریک و همدست است؛ و در واقع، این همان چیزی است که بادنوک در قالب زبان رمزآلود و غیرمستقیم سیاسی به آن اشاره کرد.
در واکنش به انتقاد اخیر و بسیار دیرهنگام استارمر از سیاست اسرائیل در به قحطی کشاندن تمام جمعیت غزه، بادنوک گفت: «آنچه من میخواهم ببینم این است که کر استارمر مطمئن شود که در سمت درست منافع ملی بریتانیاست.» به گفته بادنوک، تهدید ضمنی استارمر- که تاکنون هیچگاه به مرحله عمل نرسیده- مبنی بر محدود کردن همدستی فعال بریتانیا در قحطی نسلکُشانه مردم غزه، میتواند به منافع ملی بریتانیا آسیب بزند. اما دقیقاً چگونه؟ اظهارات او باید مجری اسکای، «تِرِوُر فیلیپس»، را دستکم شوکه یا سردرگم میکرد. اما این سخنان بدون هیچ واکنشی از سوی او گذشت.
اظهارنظر بادنوک درباره «جنگ نیابتی» نیز تا حد زیادی از سوی سایر رسانههای اصلی بریتانیا نادیده گرفته شد. نشریات جناح راست البته به آن پرداختند، اما بهنظر میرسید آنچه آنها را نگران کرده، نه اشاره او به جنگ نیابتی در غزه، بلکه مقایسه آن با جنگ نیابتی غرب در اوکراین بود. یا بهقول رهبر اپوزیسیون: «اسرائیل از طرف بریتانیا در حال جنگ نیابتی در غزه است درست همانطور که اوکراین از طرف اروپای غربی علیه روسیه در حال جنگ است.»
نشریه «اسپکتِیتور»، که در حکم ارگان غیررسمی حزب محافظهکار است، از بهکار بردن اصطلاح «جنگ نیابتی» درباره اوکراین انتقاد کرد، اما بهنظر میرسید استفاده بادنوک از این اصطلاح در مورد غزه را بدیهی و پذیرفتهشده تلقی کرده است. جیمز هیل، معاون سردبیر سیاسی اسپکتیتور، نوشت: «بادنوک با تکرار ناخواسته موضع روسیه در مورد اوکراین، ابزار تازهای به دست مخالفانش داد تا او را بکوبند.» تلگراف، دیگر روزنامه متمایل به محافظهکاران، مقالهای با عنوان مشابه منتشر کرد: «کرملین از اظهارات بادنوک درباره جنگ نیابتی در اوکراین بهرهبرداری میکند»
از غزه تا اوکراین
عدم واکنش به اظهارنظر بادنوک درباره «جنگ نیابتی» در غزه نشان میدهد که چنین برداشتی در واقع در بسیاری از محافل سیاست خارجی غرب ریشه دارد، حتی اگر او با بیان علنی آن، یک تابو را شکسته باشد.
برای درک اینکه چرا غزه بهعنوان یک جنگ نیابتی تلقی میشود- جنگی که بریتانیا همچنان عمیقاً در آن سرمایهگذاری کرده، حتی به بهای نسلکشی- باید فهمید که چرا اوکراین نیز از منظر مشابهی دیده میشود. این دو «جنگ» بیش از آنچه در ظاهر به نظر میرسد، به هم مرتبط هستند.
با وجود نگرانیهایی که نشریات «اسپکتِیتور» و «تلگراف» مطرح کردند، بادنوک نخستین رهبر بریتانیایی نیست که به این نکته اشاره میکند که غرب در اوکراین درگیر یک جنگ نیابتی است.
در ماه فوریه(بهمن 1403)، یکی از پیشینیان بادنوک، «بوریس جانسون» نیز درباره نقش غرب در جنگ سهساله میان روسیه و اوکراین چنین گفت: «بیایید واقعبین باشیم، ما داریم یک جنگ نیابتی را پیش میبریم. ما داریم یک جنگ نیابتی را هدایت میکنیم. اما به نیروهای نیابتیمان [اوکراین] ابزار لازم برای انجام کار را نمیدهیم»
اگر کسی باید حقیقت ماجرا را درباره اوکراین بداند، آن شخص بوریس جانسون است؛ چراکه در زمان حمله مسکو به همسایهاش در 24 فوریه ۲۰۲۲ (5 اسفند 1400) او نخستوزیر بریتانیا بود. او خیلی زود به دستور واشنگتن به کییف اعزام شد؛ جایی که بهنظر میرسد رئیسجمهور «ولودیمیر زلنسکی» را تحت فشار قرار داد تا از مذاکرات آتشبس که به مراحل پیشرفتهای رسیده بود و میتوانست به راهحلی برای پایان جنگ منجر شود، صرفنظر کند و جنگ با روسیه را ادامه دهد.
دلایل قانعکنندهای وجود دارد که چرا جانسون و بادنوک، اوکراین را یک جنگ نیابتی میدانند. همین آخر هفته گذشته، «کیث کلوگ»، فرستاده دونالد ترامپ به اوکراین، حرف آنها را تکرار کرد. او به فاکسنیوز گفت که رئیسجمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، بیراه نمیگوید اگر جنگ اوکراین را جنگی نیابتی بداند، و اینکه غرب با ارسال سلاح برای کیف، در واقع نقش متجاوز را بازی میکند.
برای سالها، غرب مرزهای تهاجمی ناتو را به سمت روسیه گسترش داد، آن هم با وجود هشدارهای صریح مسکو که چنین کاری از نظر آنها عبور از یک «خط قرمز» محسوب میشود. با تهدید غرب به اینکه میخواهد اوکراین، همسایه روسیه، را وارد ساختار نظامی ناتو کند، عملاً فقط دو پاسخ ممکن از سوی مسکو وجود داشت: یا پوتین عقبنشینی میکرد و روسیه خود را در تنگنای نظامی میدید، در حالی که موشکهای ناتو- با قابلیت حمل کلاهک هستهای- در چند دقیقهایِ مسکو مستقر میشدند؛ یا اینکه برای جلوگیری از عضویت اوکراین در ناتو، دست به واکنش پیشدستانه میزد و حمله میکرد.
غرب فکر میکرد چیزی برای از دست دادن ندارد. اگر روسیه حمله کند، ناتو بهانهای خواهد داشت تا از اوکراین بهعنوان صحنه نبردی برای تضعیف هم از نظر اقتصادی از طریق تحریمها و هم از نظر نظامی با پر کردن میدان جنگ از سلاحهای غربی مسکو استفاده کند. همانطور که اکنون میدانیم، مسکو گزینه حمله را انتخاب کرد. و اگرچه خودش بهشدت دچار آسیب شد اما نیروهای اوکراینی و اقتصادهای اروپایی حتی سریعتر و شدیدتر از پا افتادهاند.
مسئله، کمبود سلاح نیست- غرب بهاندازه کافی سلاح فرستاده- مشکل اینجاست که اوکراین دیگر نیروی سربازی ندارد که حاضر باشد به کام جنگ فرستاده شود. غرب البته قصد ندارد سربازان خودش را وارد میدان کند. جنگ نیابتی یعنی کسان دیگری- در اینجا اوکراینیها- بهجای شما بجنگند و بمیرند.
سه سال بعد از آغاز جنگ، شرایط برای آتشبس به طرز چشمگیری تغییر کرده است. روسیه که اینهمه از جان مردمش هزینه کرده، اکنون بسیار کمتر از گذشته حاضر به مصالحه است، بهویژه در مورد مناطق شرقیای که آنها را تصرف و ضمیمه خاک خود کرده است.
ما اکنون به نقطه بحرانی در جنگ اوکراین رسیدهایم- چنان بحرانی که حتی رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، نیز بهنظر میرسد آماده عقبنشینی باشد- و همه اینها دقیقاً به این خاطر است که ناتو، از طریق بوریس جانسون، اوکراین را به ادامه جنگی بیفرجام سوق داد؛ جنگی که اوکراین نمیتواند در آن پیروز شود.
با این حال،، منطق ژئوپولیتیکی خاصی پشت اقدامات غرب در اوکراین وجود داشت. تضعیف روسیه، که یک قدرت نظامی و اقتصادی است، با اولویتهای جنگطلبانه گروههای نئومحافظهکاری که امروزه در پایتختهای غربی قدرت را در دست دارند، همخوانی دارد؛ فارغ از اینکه کدام حزب در حکومت است. نومحافظهکاران ارزش زیادی برای «مجتمع نظامی- صنعتی» قائل هستند. آنها معتقدند که غرب برتری تمدنی نسبت به باقی جهان دارد و باید از این برتری تسلیحاتی برای شکست دادن، یا حداقل مهار کردن، هر کشوری که حاضر به تسلیم نشود، استفاده کرد. این نگرش، بازسازی مدرن مفهوم «وحشیها پشت دروازههای شهر» است، یا همانطور که نئوکانها دوست دارند آن را «برخورد تمدنها». بنامند. از نظر آنها سقوط غرب به معنای بازگشت به دوران تاریکی خواهد بود. به باور آنها، این یک مبارزه سرنوشتساز، مرگ یا زندگی است. در آمریکا، مرکز امپراتوری که ما آن را «غرب» مینامیم، این دیدگاه باعث توجیه سرمایهگذاری عظیم در صنایع جنگی شده است یا آنچه «دفاع» نامیده میشود، چون فروش آن به مردم داخلی که از ریاضتهای بیپایان برای حفظ برتری نظامی خسته شدهاند، آسانتر است.
پایتختهای غربی مدعیاند که نقش «پلیس جهانی» را ایفا میکنند، در حالی که بقیه جهان، غرب را بیشتر به چشم رئیس یک مافیای جامعهستیز میبینند. هر طور که آن را تعبیر کنیم، پنتاگون رسماً در حال پیگیری دکترین «تسلط تمامعیار جهانی» آمریکاست. شما باید تسلیم شوید- یعنی بگذارید ما کنترل منابع جهان را در دست بگیریم- یا هزینهاش را بپردازید.
در عمل، چنین «سیاست خارجی» ناگزیر جهان را به دو بخش تقسیم کرده است: کسانی که در اردوگاه «پدرخوانده» هستند و کسانی که خارج از آن قرار دارند. اگر روسیه با تبدیل اوکراین به پایگاه پیشرو ناتو در نزدیکی مسکو قابل مهار و خنثی شدن نبود، باید توسط غرب به یک جنگ نیابتی فرسایشی کشانده میشد تا توانایی روسیه در اتحاد با چین علیه هژمونی جهانی آمریکا از بین برود. این همان چیزی است که بادنوک و جانسون با عبارت «جنگ نیابتی در اوکراین» به خوبی منظور خود را بیان کردند.
چرا جنگ غزه جنگ نیابتی است؟
اما چگونه قتلعام وسیع غیرنظامیان فلسطینی توسط اسرائیل از طریق بمبارانهای گسترده و قحطی مهندسیشده، به شکلی مشابه یک جنگ نیابتی است و ظاهراً به نفع بریتانیا و غرب، همانطور که بادنوک مطرح میکند؟ جالب اینکه بادنوک دو دلیل درباره «جنگ» اسرائیل علیه غزه ارائه داد که چندان با هم سازگار نیستند.
او ابتدا به اسکای گفت: «اسرائیل در جنگی است که میخواهد ۵۸ گروگان را آزاد کند. همه ماجرا بر سر همین است... ما باید مطمئن شویم که در طرفی هستیم که میخواهد حماس را ریشهکن کند». اما حتی «ریشهکن کردن حماس» هم به سختی با اهداف سیاست خارجی بریتانیا همخوانی دارد. به هر حال، با وجود اینکه بریتانیا حماس را سازمان تروریستی اعلام کرده، حماس هرگز به بریتانیا حمله نکرده، اعلام کرده که قصد چنین کاری ندارد و به احتمال زیاد هرگز چنین موقعیتی را نخواهد داشت.
در عوض، بسیار محتملتر است که نابودی غزه توسط اسرائیل، با همکاری آشکار غرب، باعث شعلهور شدن افرادی خشمگین شود که دست به اعمال خشونتبار تصادفی یا نادرستی بزنند؛ اقداماتی که نمیتوان برای آنها آمادگی داشت یا آنها را متوقف کرد. این احتمالاً دلیل کافی است برای اینکه بریتانیا هر چه سریعتر باید خود را از اقدامات اسرائیل جدا کند، نه اینکه کاملاً پشت تلآویو بایستد.
بادنوک تنها وقتی که توسط «فیلیپس» مجری اسکاینیوز به پاسخگویی درباره موضعش وادار شد، مسیر صحبتش را تغییر داد. ظاهراً موضوع فقط گروگانها نبود. او اضافه کرد: «حماس را چه کسی تأمین مالی میکند؟ ایران، دشمن بریتانیا» وقتی در منطق خودش به بنبست رسید، به سرعت به یک کلیشه یا موضع آشنا و قابلپیشبینیِ نومحافظهکاران غربی پناه برد و از «جنگ نیابتی» سخن گفت.
نقطهنظر بادنوک از چشم «استیفن پولارد»، سردبیر پیشین روزنامه« جویش کرونیکل» چاپ لندن دور نماند. او در یک ستون درباره مصاحبه بادنوک با اسکای نیوز نوشت: «بادنوک رویکردی جسورانه نسبت به حقیقت دارد؛ حقیقت را همانطور که هست میگوید، حتی اگر این باعث نشود محبوب باشد.»
حقیقت «تلخ» بادنوک این است که اسرائیل به همان اندازه که بیش از یک قرن پیش برای نمایش قدرت غرب در خاورمیانه نفتخیز نقش حیاتی داشت اکنون نیز همچنان نقشی محوری خود را حفظ کرده است. از زمانی که بریتانیا فلسطین را بهعنوان «خانه ملی برای مردم یهودی» به جای جمعیت بومی فلسطینی انتخاب کرد تاکنون این نقش حفظ شده است.
از دیدگاه بریتانیا، همانطور که بادنوک نیز تصدیق میکند، جنگ اسرائیل در غزه اساساً مربوط به «ریشهکن کردن حماس» یا «بازگرداندن گروگانها» که در حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ گرفته شدند، نیست. در واقع، مسئله این است که اسرائیل را مسلح کنند تا قدرت دولتهایی مثل ایران و متحدان منطقهایاش را که حاضر به تسلیم در برابر سلطه غرب بر خاورمیانه نیستند تضعیف کنند یا در مورد فلسطینیها به تصرف خاک یا حذف آنها اقدام کنند
به این ترتیب، مسلح کردن اسرائیل از نظر ماهیت تفاوتی با مسلح کردن اوکراین برای کاهش نفوذ روسیه در اروپای شرقی ندارد. هدف، مهار رقبای ژئواستراتژیک غرب به همان شکلی است که اسرائیل فلسطینیان را در زندانها و اردوگاهها در غزه و کرانه باختری اشغالشده محصور کرده است. این استراتژی برای جلوگیری از هر خطری است که روزی روسیه، چین، ایران و دیگران بتوانند متحد شوند و آمریکا و متحدانش را از موقعیت استراتژیک محکمشان بیرون برانند. ائتلافهایی مانند بریکس به عنوان ابزاری بالقوه برای چنین تهاجمی علیه سلطه غرب دیده میشوند.
صرفنظر از شعارها و سخنرانیها، پایتختهای غربی عمدتاً نگران تهدیدهای نظامی یا «تمدنی» نیستند. آنها از این نمیترسند که توسط «دشمنان» خود اشغال یا شکست بخورند. در واقع، رفتارهای بیپروا و مخاطرهآمیزشان در مناطقی مانند اوکراین، احتمال وقوع یک درگیری هستهای فاجعهبار را افزایش میدهد.آنچه سیاست خارجی غرب را هدایت میکند، اشتیاق به حفظ برتری اقتصادی جهانی است. و ترساندن دیگر کشورها با برتری نظامی غرب تنها راهی است که آنها برای تضمین این برتری میبینند. اختلافات درون نهادهای غربی هرگز بر سر این نیست که آیا غرب باید «تسلط همهجانبه» خود را از طریق دولتهای وابستهای مانند اسرائیل و اوکراین اعمال کند یا نه. بلکه اختلافات عمدتاً بر سر این است که باید با کدام گروهها در این دولتهای وابسته رابطه نزدیکتری برقرار شود.
مسئله اتحادها در مورد اسرائیل بهویژه پیچیده است، جایی که جناحهای راستگرای افراطی و گروههای مذهبی تندرو در دولت، دیدگاهی تقریباً موعودگرا درباره جایگاه و نقش خود در خاورمیانه دارند. «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر اسرائیل و بسیاری از نزدیکان او دهههاست که در تلاشند تا آمریکا را به حمله به ایران به منظور حذف اصلیترین رقیب اسرائیل در خاورمیانه و تضمین همیشگی برتری منطقهای اسرائیل که مجهز به تسلیحات هستهای است؛ وادار کنند.
تا کنون، نتانیاهو موفق نشده در کاخ سفید حامی جدی برای این هدف پیدا کند. اما این موضوع او را از تلاش بازنداشته است. گزارشهای گستردهای وجود دارد که او به شدت در تلاش است تا ترامپ را قانع کند در حالی که مذاکرات بین واشنگتن و تهران در جریان است، به حمله به ایران بپیوندد. در طول سالها، به نظر میرسد که تندروهای بریتانیایی نقش خود را در این مانورها ایفا کردهاند. در سالهای اخیر، حداقل دو وزیر بلندپرواز دولت بریتانیا از جناح راست به دست داشتن در تلاشهایی برای نزدیکی به خصمانهترین عناصر نهادهای امنیتی اسرائیل متهم شدهاند.
در سال ۲۰۱۷، «پریتی پتل» مجبور شد از سمت وزیر توسعه بینالمللی کنارهگیری کند، پس از اینکه مشخص شد در جریان یک تعطیلات خانوادگی ظاهری، ۱۲ جلسه محرمانه با مقامات ارشد اسرائیلی، از جمله نتانیاهو، برگزار کرده است. او همچنین دیدارهای پنهانی دیگری با مقامات اسرائیلی در نیویورک و لندن داشت. 6 سال پیشتر، «لیام فاکس»، وزیر دفاع وقت، نیز پس از برگزاری چند جلسه مبهم با مقامات اسرائیلی مجبور به کنارهگیری شد. وزارت دفاع او همچنین به خاطر تدوین برنامههای دقیق برای کمکهای بریتانیا در صورت حمله نظامی آمریکا به ایران، از جمله اجازه استفاده آمریکا از دیهگو گارسیا، قلمرو بریتانیا در اقیانوس هند، شناخته شده بود.
مسئولان دولتی نامشخص به گاردین گفته بودند که فاکس سیاست «جایگزین» دولت را دنبال میکرده است. دیپلمات سابق بریتانیایی، کریگ موری، صریحتر بود و منابع داخل دولت به او گفته بودند که فاکس در حال توطئه با اسرائیل برای سیاست خارجی «خارج از کنترل» و در قبال ایران بوده که برخلاف اهداف رسمی بریتانیا است.
رفتارهای غرب بر پایه ایدئولوژی استوار است، نه عقلانیت یا اخلاق. حمایت وسواسگونه و خودویرانگر غرب از نسلکشی اسرائیل در غزه، تفاوتی با همین ماهیت خودویرانگر اقداماتش در اوکراین ندارد تنها این بار بسیار زشتتر و بارزتر است.
غرب نبرد با روسیه را باخته، اما حاضر نیست درس بگیرد یا خود را تغییر دهد و اکنون همان اندک مشروعیت اخلاقیای را که برایش باقی مانده بود، صرف حمایت از یک یک رژیم اشغالگر نظامی کرده که مصمم است میلیونها انسان را یا از گرسنگی بکشد، یا اگر بتواند، از راه پاکسازی قومی به مصر براند.
حمایت از کییف را در غرب حداقل میتوان به عنوان ایستادن در کنار طرف درست در یک نبرد تمدنی با روسیه وحشی جا زد اما حمایت از اسرائیل فقط ریاکاری غرب، پرستش قدرت به خاطر قدرت، و تمایلات روانپریشانه آن را آشکار میکند. حمایت از نسلکشی اسرائیل، ادعای برتری اخلاقی غرب را برای همه جز معدود طرفداران فریبخوردهاش بیاعتبار کرده است. متأسفانه، این طرفداران هنوز شامل بیشتر نهادهای سیاسی و رسانهای غرب میشوند که تنها توجیهشان، تبلیغ و ترویج نظام باورهایی است که خود بر آن حکم میرانند و آن را شایستهترین در تاریخ میدانند.
برخی، مانند «استارمر»، در تلاشند لحن خود را تعدیل کنند تا به هر قیمتی شده از این سیستم اخلاقاً ورشکسته که به آنها قدرت داده، دفاع کنند. دیگران، مانند «بادنوک»، هنوز آنقدر در پرستش غرب برتر غرق هستند که نمیبینند گفتههایشان برای هر کسی که دیگر شیفته غرب نیست چقدر مضحک به نظر میرسد. به جای فاصله گرفتن از جنایات اسرائیل، خوشحالند که خود و بریتانیا را در صحنه جرم قرار دهند. حالا دیگر پردهها از چشم مردم غرب کنار رفته است. وقت آن رسیده که رهبرانمان را کاملاً پاسخگو بدانیم.