133 - جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - مأموران فانتزی آمریکا ۱۴۰۴/۰۴/۰۸
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 133
مأموران فانتزی آمریکا
۱۴۰۴/۰۴/۰۸
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
پس از مصاحبه با جوسلسون در فوریه ۱۹۵۶، هانت به طور رسمی به دبیرخانه کنگره منصوب شد. فقط میتوان فرض کرد که رزومه و توصیهنامهها، بخشی از پوشش هانت بودند، تا در پروندهها موجود باشند و این تصور را ایجاد کنند که انتصاب او کاملاً [شفاف] و قانونی بوده است.
همانند ملویل1 که زمانی گفته بود «دریای من هاروارد و ییل من»، کنگره هم هاروارد و ییل هانت بود2. گرچه او نمیتوانست انتظار داشته باشد که به اقتدار و جایگاه جوسلسون، که حاصل سالها مدیریت سختکوشانه و دقیق دلارها و سلایق مختلف بود برسد، کنگره از تزریق خون جدید به رگهای خود بهرهمند میشد. ورود نیروهای تازهوارد مهیر، نشان داد که فصل جدیدی در روابط سازمان سیا و کنگره آغاز شده است. این اتفاق به خشکسالی افسران پرونده/مأموران عملیاتی مناسب خاتمه داد و به جوسلسون معاونانی داد که از نظر فکری با نیازهای کنگره سازگار بودند.
جوسلسون و مکاولی به خصوص روابط بسیار خوبی داشتند. آنها با هم به همراه همسرانشان به سفرهای موتوری3 میرفتند، گهگاهی هم هانت و همسرش به آنها ملحق میشدند. عکسها، آنها را برنزه و آرام نشان میدهد، مکاولی و هانت شبیه آمریکاییهای دهه۱۹۵۰ هستند، با موهایی زیبا که به شکل نظامیان کوتاه شده، شلوارهای چینو و عینکهای آفتابی سیاه. در محیط کاری، اتفاقاتی در سازمان میافتاد که دستمایه طنز و خنده آنها قرار میگرفت. هنگامی که مأمور تازهوارد سازمان سیا، اسکات چارلز فاش کرد که از ترس تعقیب شدن هر روز مسیر متفاوتی را به سمت دفتر طی میکند، جوسلسون و مکاولی و هانت از خنده رودهبر شده بودند.
«دایانا جوسلسون» که از سال ۱۹۴۱ با «رابی مَکاولی» دوست بود، میگوید: «رابی مثل آنها (سازمان سیا) فکر نمیکرد و مثل آنها رفتار نمیکرد. او نه بدبین بود و نه پررو. او فقط در یک مورد درباره مایکل اشتباه نمود؛ هنگامی که مایکل درباره موقعیتی با خشم توضیح میداد یا با خشم سؤالی میپرسید، رابی پاسخی نمیداد. مایکل بیشتر و بیشتر عصبانی میشد، فشار خونش بالا میرفت و حرفش را تکرار میکرد، اما رابی فقط ساکت مینشست و چیزی نمیگفت. یکبار به او گفتم که درست با مایکل برخورد نمیکند و باید چیزی بگوید و اجازه ندهد که مایکل اینگونه جوش بیاورد.»
تلاشهای مهیر در جذب نیروهای جدید نشاندهنده تعهد عمیق او به کنگره بود، اما کمکم ثابت شد که این موضوع یک چاقوی دولبه [برای کنگره] است. برای مثال، ورود وارن منشل در سال ۱۹۵۴ با واکنش منفی جوسلسون مواجه شد. جوسلسون احساس میکرد «نفوذ سازمان سیا در دستگاه کنگره» بیش از حد شده است.
دیانا جوسلسون در این باره میگوید:
«او از سوی سازمان سیا فرستاده شد تا در مورد کنگره گزارش دهد. به مایکل تحمیل شد و مایکل مجبور بود برایش پوششی پیدا کند. او بخشی از یک سری روابط متغیر خارج از حلقه اول کارکنان محسوب میشد و مایکل چارهای جز تحمل او نداشت.» همچنین او مجبور بود اسکات چارلز را تحمل کند که به عنوان حسابرس4 در دفتر پاریس گماشته بودند. دیانا میگوید: «من نسبتاً او را دوست داشتم. بعدها، پس از مرگ مایکل، کتاب راهنمای سفر به ژنو او را ویرایش کردم.»
پانوشتها:
1- پدر هرمَن ملویل، تاجری در نیویورک بود که با مرگ ناگهانی خود، بدهی سنگینی برای خانواده به جا گذاشت. ملویل در آن زمان تنها دوازده سال داشت، اما مجبور شد مدرسه را ترک و کار کردن را آغاز کند. پس از اشتغال در چندین شغل کمدرآمد (کارمند دفتری، کارگر و معلم مدرسه)، در سال ۱۸۴۱ به خدمه یک کشتی صید نهنگ پیوست که عازم دریای جنوب بود. او طی این سفرها که با چندین کشتی مختلف انجام میشد، سه سال دور از خانه بود. «ایشمیال»، راوی رمان «موبی دیک» (۱۸۵۱) اثر ملویل، قطعاً از زبان نویسنده نیز سخن میگوید وقتی میگوید: «کشتی صید نهنگ، دانشگاه ییل و هاروارد من بود.» ملویل نهتنها فنون دشوار و خطرناک صید نهنگ را آموخت، بلکه با فرهنگهای مختلف و غیرمعمول نیز آشنا شد. در مقطعی، او و یکی از همکارانش از کشتی فرار کرده و چند هفته با یک قبیله بومی زندگی کردند. پس از بازگشت به آمریکا، این تجربه را به رمان «تایپی» (۱۸۴۶) تبدیل نمود؛ داستان ماجراجویانه پرفروشی که او را به عنوان چهرهای ادبی مطرح ساخت.
2- همچنانی که دریا برای ملویل حکم دانشگاه ییل و هاروارد را داشت، کنگره نیز ییل و هاروارد هانت بود.
3- سفرهایی که با وسیله نقلیه موتوری انجام میشود. سفرهای جادهای
4- بازرس امور مالی