احتیاط در صرف وجوهات شرعی
۱۴۰۴/۰۵/۱۰
مرحوم آیتالله محمدی ریشهری
مراقبت هنگام رویارویی با نامحرم
آیتالله حقشناس خیلی مراقب بود تا جایی که امکان دارد، با خانمهای نامحرم مواجهه نداشته باشد؛ نه حضوری و نه تلفنی. البتّه اگر کسی مطلبی داشت، نامه مینوشت و ایشان جوابش را مکتوب میداد. بارها پیش آمد که من ایشان را در مسیر مسجد تا میدان قیام و بالعکس، همراهی
کردم.
وقتی که در پیادهرو میرفتیم، اگر خانمی از روبهرو میآمد، ایشان با آن سنوسال، تقریباً از فاصلۀ بیست سی متری، به خیابان میآمد و اگر در خیابان بودیم و خانمی از روبهرو میآمد، ایشان راهشان را به سمت پیادهرو کج میکرد. در کوچه هم همینطور، اگر خانمی این طرف جوی بود، ایشان میرفتند آن طرف.(1)
***
یکبار مادربزرگ خانمم که پیرزنی بود، آمد به آیتالله حقشناس که نزدیک نود سال سن داشت، التماس دعا بگوید. دیدم ایشان سرِ خود را بالا نیاورد و در آن سن و سال نیز مقیّد بود که به صورت هیچ نامحرمی حتّی اگر پیرزن باشد، نگاه نکند. (2)
پُرکاری
از ویژگیهای آیتالله حقشناس این بود که بسیار انسان فعّال و پُرکاری بود. ایشان با آن سنوسال بالا، مطالعه میکرد، درس میگفت، موعظه میکرد، کار مردم را راه میانداخت، امامت مسجد را برعهده داشت. نوعاً کسی که به این سنوسال میرسد، گوشهای مینشیند و استراحت میکند؛ ولی ایشان استراحت نداشت و میفرمود: «همیشه باید کار کنی، پنجشنبه و جمعه نداریم».
ایشان برای جوانها بسیار وقت میگذاشت. برای خواندن صیغۀ عقد ازدواج جوانها و گرفتن استخاره(3) زیاد مراجعهکننده داشت و همۀ این کارها را هم فقط برای خدا انجام میداد؛ چون آنها را مصداقی از احسان به خَلق میدانست. (4)
کمحرفی و تفکّر
آیتالله حقشناس خیلی به کمحرفی، تدبّر و تفکّر توصیه میکرد و میفرمود: «خودم هم در منزل، اگر حاج خانم کاری با من داشته باشد، پاسخگو هستم. در غیر این صورت، یا در حال مطالعهام، یا قرآن میخوانم و یا مشغول تفکّر هستم».
ایشان در صحبتهای خود، این حدیث را هم زیاد تکرار مینمود: «كانَ أكثَرُ عِبادَةِ أبی ذَرٍّ- خَصلَتَينِ: التَّفَكُّرَ وَ الاعتِبارَ؛ (5) بیشترین عبادت ابوذر- که رحمت خدا بر او باد- دو چیز بود: اندیشیدن و پند گرفتن». (6)
منظّم بودن
آیتالله حقشناس، بسیار منظّم بود. وقتی میگفت «مثلاً ساعت پنج بعد از ظهر بیا»، اگر دیرتر میرفتم، خیلی با ملایمت میفرمود: «داداش علی! دیر کردی!» و اگر زودتر میرفتم، تذکّر میداد و میفرمود: «داداش علی! ده دقیقه زود آمدی!». (7)
***
آیتالله حقشناس در خورد و خوراک و در خوابیدن، خیلی منظّم بود. به ما هم توصیه میکرد که ساعت نُه شب بخوابیم و ساعت چهار صبح برای نماز شب بیدار شویم. بعد از خواندن نماز صبح هم کمی بخوابیم و سپس به سر کار برویم.(8)
نصیحتپذیری
از ویژگیهای آیتالله حقشناس، نصیحتپذیر بودن ایشان بود. ایشان با آن مقام و جایگاه علمیای که داشت، اگر کسی به ایشان تذکّری میداد، بهراحتی میپذیرفت. برای نمونه، میفرمود: «برای خرید خانه، چهل روز زیارت عاشورا با همان روش مخصوص (9) خواندم و نصف پول خانه جور شد. سپس چلّه دوم را شروع کردم.
هنوز آن را به پایان نرسانده بودم که نصف دوم هم جور شد. مانده بودم که آن را ادامه بدهم یا ندهم که خانمم گفت: شما تا الآن [زیارت عاشورا را] برای خرید خانه میخواندی. از حالا به بعد، به خاطر خود آقا بخوان! من هم چلّه دوم را تمام کردم». (10)
عرفی بودن
آیتالله حقشناس سعی میکرد زندگی متعارفی داشته باشد. رفتار ایشان در امور زندگی، مانند یک انسان معمولی بود و اینطور نبود که مثلاً برای شفای بیماری، از مراجعه به پزشک و مصرف دارو خودداری کند.
حتّی بارها به ما میفرمود: «سعی کنید مریض نشوید؛ ولی اگر مریض شدید، معالجه واجب است.»(11)
زندگی مطابق شأن
آیتالله حقشناس، سادهزیست بود؛ امّا از نعمتهای خدا، خوبش را استفاده میکرد؛ یعنی اگر مثلاً چیزی میخواست بخرد، جنس خوبش را میخرید. این مسئله در تمام شئون زندگی ایشان جاری بود، چه در خورد و خوراک، چه در لباس و پوشاک و چه در سفر و سکونت. مثلاً در سفر وقتی میخواستیم منزلی تهیّه کنیم، تأکید داشت که باید جایی باشد که نه خیلی پایین باشد و نه خیلی بالا، بلکه متوسّط و در شأن یک مؤمن باشد.
میفرمود: «خدا به مؤمن کرامتی داده که باید حفظ شود».
حاجآقا این شئونات را به دیگران هم گوشزد میکرد. مثلاً اگر کسی لباس خیلی فاخری میپوشید که در شأنش نبود، به او تذکّر میداد و اگر کسی لباسی پایینتر از شأنش میپوشید نیز تذکّر میداد. (12)
***
زمانی، خرید لوازم و موادّ خوراکی منزل آیتالله حقشناس برعهده من بود. برای این کار، دستمالی را در اختیارم گذاشته بود تا وسایل خریداری شده را درون آن بپیچم و تأکید داشت که آنچه برای خانه ایشان تهیّه میکنم، در منظر مردم نباشد.
نزدیک ایّام عید نوروز، طبق مرسوم، وقتی میخواستم خوراکیهایی برای پذیرایی مهمانها تهیّه کنم، ایشان دو نوع سفارش میداد.
آنچه برای خودش سفارش میداد، خیلی مختصر بود؛ امّا برای خانواده دستور میداد که بهترینها را تهیّه کنم.
میفرمود: «شأن کسی مانند من، پذیرایی با یک استکان چای است؛ امّا خانواده من نباید احساس کند که چون همسر یک روحانی است، باید در تنگنا و فشار زندگی کند». (13)
آیتالله حقشناس در خرج کردن از سهم امام و سهم سادات، با احتیاط زیاد عمل میکرد.
برای همین، اگر کسی به ایشان مراجعه میکرد و به تشخیص ایشان، او مستحقّ دریافت از وجوهات نبود، از صدقات به او کمک میکرد تا ردّ سائل نکند؛ ولی هرگز از وجوهات به او نمیداد. در این میان، عدّهای ناراحت میشدند و گاهی به ایشان جسارت هم میکردند؛ امّا ایشان کوتاه نمیآمد. (14)
***
در دورهای که من همراه آیتالله حقشناس بودم، یکی از کارهای مهمّ ایشان، رفتن به منزل یا دفتر مراجع تقلید آن زمان و تحویل وجوهات به آنها بود. ایشان در پولهایی که مقلّدان مراجع تقلید به ایشان پرداخت میکردند، اصلاً تصرّف نمیکرد و با اینکه از طرف همه مراجع، اجازه تصرّف داشت، عین مبلغ را تحویل میداد. (15)
***
آیتالله حقشناس به دلیل احتیاط شدیدی که در مصرف وجوهات شرعی داشت، در مواردی، برخی تصرّفات را برعهده آیتالله سیّد محمّد وحیدی شبستری میگذارد و ایشان با اظهار شرمندگی و اینکه شما خود «مُجیز (اجازهدهنده)» هستید، قبول مسئولیت میکرد. (16)
اهتمام به تندرستی
آیتالله حقشناس در غذا تنوّعطلب نبود؛ امّا همان مقداری را که میخورد، از خوبش میخورد. مثلاً تابستان که مشهد میرفتیم، حاجخانم (همسر ایشان) شبها دوست داشت غذای ساده مانند شیربرنج، نانوماست یا ماست و خیار بخورد؛ امّا حاجآقا میفرمود: «داداشعلی! من ضعیفم. نصفشب میخواهم برای نماز بیدار شوم، ضعف میکنم. برای من، یک سیخ کباب بگیر تا بخورم و برای عبادت جان داشته باشم». (17)
***
آیتالله حقشناس، مدّتی به دستور پزشک از دمپایی پلاستیکی استفاده میکرد. میفرمود: «به من میگویند اینها در شأن شما نیست؛ ولی من برای رعایت سلامت خودم، اینها را
میپوشم». (18)
***
من برای درس کفایهًْالاُصول خدمت آیتالله حقشناس میرسیدم. روز یکشنبهای بود که حاجآقا به من نگاه کرد و فرمود: «شما باید بروی به خودت برسی و تا به خودت نرسیدی، درس تعطیل است!». من فکر کردم منظور ایشان رسیدن به لحاظ معنوی است و این که مثلاً نماز شب را طولانیتر بخوانم (اساتید اخلاق معمولاً چنین دستورهای معنویای میدهند)؛ امّا حاجآقا همان لحظه متوجّه شد که در ذهن من چه گذشت و فرمود: «داداشجون! غذای صبح و ظهر و شبت را مرتّب کن». من هم تا آخر هفته، غذاهای بهتری خوردم و وقتی هفته بعد خدمتشان رسیدم، فرمود: «حالا خوب شد! سرِحال آمدی». (19)
بهرهگیری از فرصتها
زمانی که من خدمت آیتالله حقشناس بودم، ایشان حدوداً هشتاد سال داشت. در آن سنوسال، بسیار مطالعه میکرد. همیشه یک کتاب همراهش بود و هر ساعت و هر جایی که فرصتی پیش میآمد، آن را مطالعه میکرد.
همیشه کاغذ و قلمی همراه داشت و از هر فرصتی برای نوشتن مطالب مهم و حکیمانه استفاده میکرد. حتّی وقتی که داخل ماشین بودیم، اگر پشت ماشینی، شعر یا مطلب حکیمانهای میدید، آن را یادداشت میکرد. (20)
***
آیتالله حقشناس معمولاً حدود یک ساعت مانده به اذان، وارد مسجد میشد و در کتابخانه آنجا مشغول مطالعه میشد. ایشان همیشه سفارش میکرد که: «وقتت را بیهوده نگذران. به مطالعه مشغول باش و از عمرت استفاده کن». این جمله هم از تکیهکلامهای ایشان بود که میفرمود: «نمیشود برای تتمّه عمر، قیمت گذاشت!» (21) (22)
***
زمانی که آیتالله حقشناس در حوالی میدان قیام سکونت داشت، کوچهای که خانه ایشان در آنجا بود، ماشینرو نبود. هنگامی که میخواستیم به مسجد برویم، ایشان آماده میشد و میآمد پشت درِ خانه، روی پلّهای که آنجا بود، مینشست. در فاصلهای که من برای کرایه کردن ماشین به سر کوچه میرفتم، ایشان از فرصت استفاده میکرد و کتابی را از بُقچهای که کتابهایش را در آن میگذاشت، برمیداشت و در آن سنّوسال، مشغول مطالعه میشد. (23)
***
یک روز، آیتالله حقشناس مریض شد و با هم به مطبّ دکتر ضرّابی رفتیم و در نوبت نشستیم. از آنجا که ایشان معمولاً پیش دکتر ضرّابی میرفت، مُنشی دکتر، ایشان را میشناخت.
برای همین، وقتی ما را دید، به دکتر اطّلاع داد و خواست ما را بدون نوبت داخل اتاق بفرستد؛ امّا حاجآقا نپذیرفت و فرمود: «الآن نوبت من نیست! مینشینم تا وقتی نوبتم شد، میروم داخل». مطب تقریباً شلوغ بود و باید حدود یکساعتی معطّل میشدیم. در این فرصت، حاجآقا بقچهاش را باز کرد و کتابی را خودش برداشت و کتاب ولایتفقیه امام خمینی را هم که تازه چاپ شده بود، به من داد و گفت: «مطالعه کن که عمرت تلف نشود». خلاصه، یک ساعت تمام، آنجا مطالعه کردیم! (24)
***
آیتالله شاهآبادی، از اساتید آیتالله حقشناس، برخی از درسهای خود را در مسیر فاصله مسجد تا منزل بیان مینموده است.(25)
در سالهایی که توفیق همراهی روزانه با استاد حقشناس را داشتم و فاصله منزل تا مسجد را پیاده میرفتیم، ایشان با یادآوری همین نکته، عمدتاً این مدّت را به بحثهای علمی و به طور خاص، تقریر مبانی استاد خویش اختصاص میداد؛ فرصت بینظیری که هیچگاه مشابه آن، تکرار نشد. (26)
پانوشتها:
1- به نقل از آقای مرتضی اخوان. 2- به نقل از آقای فرشاد. 3- ر.ک: ص ۹۶ (استخاره گرفتن برای دیگران). 4- به نقل از آقای سیّد محمّدصادق مدرّسی. 5- الخصال: ص ۴۲، ح ۳۳، از امام صادق ۷. 6- به نقل از آقای مرتضی اخوان. 7- به نقل از آقای علی قرهگوزلو. 8- به نقل از دکتر جواد محمّدی. 9- ر.ک: ص ۳۰۲، پانوشت ۴. 10- به نقل از حجّتالإسلام احمد قالیباف. 11- همان. 12- به نقل از آقای علی قرهگوزلو. 13- به نقل از آقای سیّد رضا همایونی. 14- به نقل از آقای علی قرهگوزلو. در اینباره، ر.ک: ص ۶۸ (گذشت از خطاهای دیگران، خاطره آخر). 15- به نقل از آقای سیّد رضا همایونی. 16- به نقل از حجّتالإسلام سیّد عبّاس قائممقامی. 17- به نقل از آقای علی قرهگوزلو. 18- به نقل از حجّتالإسلام عبدالرضا پورذهبی. 19- به نقل از حجّتالإسلام سیّد میرهاشم حسینی. 20- به نقل از آقای محمّدحسن میرشاهولد. 21- امیرمؤمنان ۷: «بَقيَّهًُْ عُمُرِ المَرءِ لاثَمَنَ لَها، يُدرِکُ بِها ما فاتَ وَ يُحيی بِها ما أماتَ؛ باقیمانده عمر شخص، قیمتناپذیر است. به وسیله آن، گذشته را جبران مىکند و آنچه را مُرده است، زنده مىگرداند» (تنبیه الخواطر: ج ۱، ص ۳۶). 22- به نقل از آقای سیّد محمّدصادق مدرّسی. 23- به نقل از حجّتالإسلام غلامحسن بخشی. 24- به نقل از حجّتالإسلام سیّد محمّد یوسفی. 25- ر.ک: ص ۴۵ (خاطره حجّتالإسلام بخشی). 26- به نقل از حجّتالإسلام سیّد عبّاس قائممقامی.