به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 3,070
بازدید دیروز: 10,631
بازدید هفته: 56,026
بازدید ماه: 312,743
بازدید کل: 26,910,569
افراد آنلاین: 39
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
پنج‌شنبه ، ۳۰ مرداد ۱٤۰٤
Thursday , 21 August 2025
الخميس ، ۲۷ صفر ۱٤٤۷
مرداد 1404
جپچسدیش
321
10987654
17161514131211
24232221201918
31302928272625
آخرین اخبار
۱۶ - یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس - هر‌چه علمدار بگوید، همان است ۱۴۰۴/۰۵/۲۶
آیت‌الله حق‌شناس گوش به فرمان ولی‌فقیه: 
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس - ۱۶
هر‌چه علمدار بگوید، همان است
۱۴۰۴/۰۵/۲۶

‫عبدالکریم حق‌شناس - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد‬‎

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- 

‌در مراسم ختم اخوی ما (شهید محسن کریمی)، آیت‌الله حق‏شناس حضور پیدا کرد. پیش از آنکه سخنران مجلس، حاج‌آقا موعظی، سخنرانی خود را شروع کند، حاج‌آقا مطلبی را به ایشان فرمود. ایشان در سخنرانی خود گفت: حضرت آقای حق‏شناس، اینجا حضور دارند و من قبل از اینکه به منبر بیایم، به من فرمودند که: «این طلبه‏ای که می‏خواهی در موردش صحبت کنی، از اولیای خدا بود».
بعد از مجلس وقتی حاج‌آقا می‏خواست سوار ماشین شود، خود را به ایشان رساندم و گفتم: «شما که به آقای موعظی این‌طوری گفتید، ما الآن احساس غبن می‏کنیم از اینکه او را نشناختیم و استفادۀ لازم را از ایشان نبردیم! البتّه ما می‏‏دانستیم که داداش‌مان یک ویژگی خاصّی دارد؛ ولی نمی‏دانستیم که جزو اولیای خداست». بعد هم از ایشان خواهش کردم که دعا کند خلأ شهید برای ما جبران شود. ایشان نگاهی کرد و فرمود: «من نمی‏دانم آقا‌محسن را چه‌طور توصیفش کنم!  ایشان تمام زندگی‏اش تهذیب نفس بود. اگرچه سن زیادی نداشت و فرصتی برای کسب مدارج علمی که باید طی کند نداشت، ولی در تهذیب نفس، هم‏رتبه آیت‌الله قاضی طباطبایی بود».1
حمایت از رهبری2
دو روز پیش از حوادث کوی دانشگاه در تهران،3 آیت‌الله حق‏شناس فرمود: «برای علمدار، خطر وجود دارد!» که منظورشان از علمدار، رهبر معظّم انقلاب بود.4
***‏
در آن عید فطری که بر سر رؤیت هلال ماه شوّال میان آقایان علما اختلاف شد، من همان روز خدمت آیت‌الله حق‏شناس رسیدم. بعضی از متدیّنان از ایشان سؤال کردند که: ما بالأخره چه کار کنیم؟ حضرت‌آقا فرموده امروز، روز عید است، بعضی از آقایان و علما هم در قم فرموده‏اند که امروز، عید نیست. آیت‌الله حق‏شناس با جدّیت فرمود: «مگر این سؤال دارد؟! هر‌چه علمدار بگوید، همان است».5
شرکت در انتخابات و راه‏پیمایی‏ها
آیت‌الله حق‏شناس مقیّد بود که در راه‏پیمایی‏ها و رأی‏گیری‏ها شرکت کند. روزهای انتخابات که می‏شد، با ایشان پای صندوق رأی حاضر می‏شدیم و رأی خودمان را می‏دادیم. معمولاً حاج‌آقا از قبل، کاندیدای خودشان را انتخاب می‏کرد و خیلی هم مراقبت می‏کرد که ما متوجّه نشویم به چه کسی رأی می‏دهد. ایشان در راه‏پیمایی‏ها نیز حضور پیدا می‏کرد و به اطرافیانش هم می‏فرمود: «حتّی اگر کسالتی هم دارید، به اندازه چند قدم بروید و در راهپیمایی شرکت کنید».6
***‏
آیت‌الله حق‏شناس اصرار داشت که: در انتخابات شرکت کنید. خود ایشان سال ۱۳۸۰، حال‌شان خیلی بد بود، به طوری که چند‌بار دکترها قطع‌امید کرده بودند و ما از آنها فقط توقّع داشتیم که کاری کنند که ایشان نفَس بکشد. در آن شرایط جسمی که بدن‌شان خشک شده بود و نمی‏توانست قلم در دست بگیرد، اصرار داشت که در انتخابات شرکت کند. روز انتخابات فرمود: «صندوق سیّار بیاورید اینجا تا رأی بدهم».7
ناراحتی از مشکلات مسلمانان
زمانی که آمریکا به عراق حمله کرده بود، ایّام عید نوروز بود. یک نفر آمد پیش آیت‌الله حق‏شناس و عید را تبریک گفت؛ امّا ایشان ناراحت شد و با عصبانیّت فرمود: «عراقی‏ها دارند کشته می‏شوند، شما آمدید عید را تبریک می‏گویید؟!».8
***‏
آیت‌الله حق‏شناس فرمود: «حالا شما ببینید که آیا در جامعه بین‌الملل، ذرّه‏ای عاطفه در کار است؟! امروز در دنیا کیست که از هر جهت، حرف و اقداماتش نافذ است؟ فرانسه و انگلیس و آمریکا هستند که رتق و فتق امور در دست‌شان است؛ امّا ببینید که در برابر جنایات اخیر صرب‏ها خفه شده‏اند و هیچ کاری نمی‏کنند. مدام می‏شنوید که صرب‏ها، مسلمانان را در بوسنی می‏کشند و اینها هیچ توجّهی ندارند. دلیل‌شان هم این است که در این کشتار، منافع ما در خطر نیست! امروز، چنین دنیایی است آقا!».9
۴. مهارت‏های ارتباطی
اثربخشی فراوان گفتار و رفتار آیت‌الله حق‏شناس در مخاطبان ایشان، به‌ویژه جوانان، نشان از به‌کارگیری مناسب‏ترین مهارت‏های ارتباطی از جانب ایشان در تعامل سازنده با شاگردان و نیز جذب آنان به مسائل اخلاقی و اعتقادی دارد. این مهارت‏ها را در قالب سیره تربیتی و روش ارشاد و سخنرانی این عالم مردم‏دوست گزارش می‏نماییم.
الف) در تربیت
به گفته شاگردان آیت‌الله حق‏شناس، سیره و روش ایشان در تربیت افراد، به‌‌گونه‏ای بوده است که هر‌کس کمی به ایشان نزدیک می‏شد، به‌سرعت تحت تأثیر قرار می‏گرفت. حجت‌الاسلام و‌المسلمین محمّدعلی جاودان در توصیف شاگردان بازاری ایشان می‏گوید: شاگردان بازاری آیت‌الله حق‏شناس، از افراد معمولی، کاسب، تاجر، کارگر- که با ایشان مأنوس بودند و با ایشان معاشرت داشتند-‌، الان اشخاص کاملاً مواظبی هستند. ما شاگردی از شاگردان ایشان را ندیدیم که مثلاً غیبت کند. هر‌که بود، اهل مواظبت بود. مواظب جهات مالی‏اش بود و بالخصوص، مواظب زبانش بود؛ چون ایشان شدیداً تأکید بر ترک معصیت داشت. آقای سیّد رضا همایونی نیز ویژگی غالب شاگردان و معاشران آیت‌الله حق‏شناس را اهتمام به نماز اوّل‌ وقت، رعایت شئونات اخلاقی و پرداخت وجوهات دینی می‏داند و می‏گوید: می‏توانم بگویم که تمام جوان‏هایی که با آیت‌الله حق‏شناس معاشرت داشتند، به نوعی متحوّل و خودساخته شدند. بیشتر آنان، یا به دروس حوزوی گرایش پیدا کردند یا اگر وارد حوزه علمیّه نشدند، نسبت به مسائل اخلاقی، خیلی مقیّد بار آمدند. حجت‌الاسلام والمسلمین عبد‌الرضا پورذهبی نیز می‏گوید: آیت‌الله حق‏شناس در تربیت افراد، به طور خاص، سه نکته را هدف قرار می‏داد: اوّل، اینکه دنیا در نظرشان کوچک شود. دوم، اینکه بتوانند بر هوای نفس‌شان غلبه پیدا کنند و سوم، اینکه دارای نورانیّت باطنی و معنوی شوند. ایشان با این سه هدف، افراد را طوری تربیت می‏کرد که بتوانند افراد مؤثّری باشند.
در اینجا بر پایه مصاحبه‏های شاگردان و دوستداران این مربّی بزرگ و شایستۀ اخلاق، بخشی از روش‏های تربیتی و نیز عوامل جذّابیت ایشان برای مخاطبان ارائه می‏گردد.
پیشگامی برای تربیت
آیت‌الله حق‏شناس، منتظر نمی‏ماند که کسی به او مراجعه کند؛ بلکه به محض اینکه احساس می‏کرد کسی زمینه تربیت دارد، خودش پیشقدم می‏شد 10 و به قول خودش، شکار یا تورش می‏کرد.11
***‏
وقتی همراه آیت‌الله حق‏شناس در بازار می‏رفتیم، ایشان جلوی بعضی مغازه‏ها‏ می‏ایستاد و با مغازه‏دارها صحبت‏های کوتاه می‏کرد. مثلاً به یکی می‏فرمود: «به آقازاده‏تان بگو فلان‌جا نرود!»، به دیگری می‏فرمود: «به پسرتان بگویید آن کار را انجام ندهد!»، به یکی دیگر می‏فرمود: «آن کاری را که قصد کردی، انجام بده!». خلاصه با هفت، ‌هشت‌ نفر به این صورت صحبت می‏کرد و آنها را از تحیّر بیرون می‏آورد.12
مباشرت در تربیت
آیت‌الله حق‏شناس، افراد مستعد برای تربیت شدن را رها نمی‏کرد. مثلاً جوانی بود که تازه با ایشان آشنا شده بود. او برای قضا نشدن نماز صبحش از حاج‌آقا راه‏کار خواسته بود و ایشان فرموده بود: «شماره تلفن‏ منزل‌تان را به من بده». بعداً از او پرسیدم: قضیّه این شماره گرفتن حاج‌آقا چه بود؟ گفت: حاج‌آقا هر روز صبح، زنگ می‏زد که مرا برای نماز صبح بیدار کند.13
ارتباط صمیمی با دیگران
رابطه آیت‌الله حق‏شناس با هر‌کسی که با ایشان معاشرت داشت، به‌گونه‏ای صمیمی بود که فکر می‏کرد ایشان فقط با او دوست است و دوست دیگری ندارد.14
***‏
آیت‌الله حق‏شناس با همه به‌گونه‏ای برخورد می‏کرد که هر‌کس فکر می‏کرد نزدیک‌ترین فرد به ایشان است. من فکر می‏کردم من به حاج‌آقا نزدیک‏تر هستم، آقای مطلّبی فکر می‏کرد او از همه نزدیک‏تر است، اخویِ بنده فکر می‏کرد او نزدیک‏تر است. آقای میرهاشم نیز همین تصوّر را داشت. این، به خاطر همان اخلاق و تواضعی است که ایشان داشت.15
***‏
آیت‌الله حق‏شناس، خیلی خودمانی بود. به همین علّت، هر‌کسی که به ایشان نزدیک می‏شد، فکر می‏کرد نزدیک‏ترین فرد به ایشان، خود اوست.16و17
***‏
به نظر من، دو ویژگی در آیت‌الله حق‏شناس خیلی برجسته بود: یکی، مهربانی ایشان با همه اطرافیان بود و این ویژگی در رفتار و حتّی کلمات ایشان موج می‏زد. برای مثال، ایشان به محض اینکه با کسی معاشر می‏شد، او را «داداش‌جون» صدا می‏کرد و این تعبیر از نظر عاطفی، خیلی تأثیرگذار بود. دوم، اینکه ایشان غمخوار مردم بود و غصّه‏های اطرافیان برایش خیلی مهم بود.18 به محض اینکه از مشکلات کسی باخبر می‏شد، به غصّه‏هایش توجّه می‏کرد. شاید یکی از علّت‏های اینکه بعضی افراد شیفته ایشان می‏شدند، همین توجّه ایشان به غصّه‏ها بود. حتّی اگر کسی پول می‏خواست، به او می‏داد و اگر نیاز به محبّت خاصّی داشت، انجام می‏داد.19
گرم‌گرفتن با جوان‏ها
یکی از ویژگی‏های آیت‌الله حق‏شناس این بود که جوان‏ها را خیلی تحویل می‏گرفت و به آنها اظهار علاقه می‏کرد. مثلاً می‏فرمود: «خیلی دوستت دارم، داداش‌جون!» یا «من دلم برای شما تنگ می‏شود!». این نوع برخورد و سخن گفتن حاج‌آقا، در جذب جوان‏ها خیلی مؤثّر بود. خود من وقتی که از جبهه برای ایشان نامه می‏نوشتم، جواب نامه‏ام را با تعابیری چون: «یوسفی جانم!» و «یوسفی عزیزم!» شروع می‏کرد. ما‌ هم که جوان بودیم، شیفته این محبّت‏های ایشان می‏شدیم.20
رفتار مناسب
سال‏ها قبل، پنج‌شش نفر از جوان‏های محلّه بودند که پشت مسجد امین‌الدوله معمولاً بساط قمار پهن می‏کردند و قاپ‏بازی می‏کردند. هر وقت آیت‌الله حق‏شناس از کنار آنها رد می‏شد، سریع بساط‌شان را جمع می‏کردند و به ایشان سلام می‏کردند؛ امّا جلوی ما به کارشان ادامه می‏دادند. من که خیلی از دست آنها ناراحت بودم، یک‌بار با دوچرخه از وسط بساط‌شان رد شدم و فرار کردم. وقتی حاج‌آقا این را فهمید، اعتراض کرد که: «چرا این کار را می‏کنی؟! اینها همین که به من احترام می‏گذارند، درست می‏شوند و خدا دستشان را می‏گیرد!». 
همان جوان‏ها یا چند نفر دیگر از لات‏های محل بودند که در سرمای زمستان کنار مسجد ایستاده بودند. من و حاج‌آقا وقتی خواستیم از کنارشان رد شویم، با زبان خودشان به حاج‌آقا سلام کردند و مثلاً گفتند: سام‌علیک حاجی! خیلی چاکریم، نوکریم.... حاج‌آقا با مهربانی، جواب آنها را داد و فرمود: «چرا اینجا توی سرما ایستاده‏اید؟! ما توی مسجد بخاری داریم، چای داریم، بیایید بخورید و گرم شوید!». آنها اوّل خجالت کشیدند؛ ولی کم‌کم آمدند داخل مسجد. حاج‌آقا با همین رفتار شایسته، آنها را به مسجد کشاند و کم‌‏کم همه آنها اهل مسجد و از مؤمن‏های مَشتی‏ محل شدند.21
***‏
آیت‌الله [رضا] استادی می‏فرمود: از آن زمانی که من یادم می‏آید، آیت‌الله حق‏شناس مبتلا به مریضی‏های مختلف بود. برای همین، زیاد به دکتر مراجعه می‏کرد. ایشان برای گرفتن دارو به داروخانه‏ای می‏رفت که صاحبش دکتری بود که ظاهر مذهبی نداشت و کروات می‏زد. این آقای دکتر به تدریج بر اثر رفت‌و‌آمد زیاد آقای حق‏شناس به آنجا و هم‏صحبتی با ایشان، متحوّل می‏شود و پس از مدّتی، تیپ و ظاهرش تغییر می‏کند.22
***‏
آیت‌الله حق‏شناس با اطرافیان بگو‌و‌بخند داشت و هیچ وقت نمی‏گذاشت محیط، خشک باشد. اگر میهمانی برای ایشان می‏آمد، به من می‏فرمود: «میوه‏ای، چای‏ای بیاور و پذیرایی کن». خلاصه، مجلس را خشک برگزار نمی‏کرد. همین خوش‏رفتاری ایشان موجب می‏شد که مردم برای معاشرت با ایشان رغبت پیدا کنند. ایشان به قدری خوش‏برخورد بود که از ایشان اخمی ندیدم، حتّی در خستگی‏هایش.23
***‏
زمانی که آیت‌الله حق‏شناس در بیمارستان ما 24 بستری بود، تمام کارکنان ما عاشقش شده بودند و این ربطی به مذهبی بودن کارکنان نداشت. همه با عشق و علاقه دوست داشتند برای ایشان کار کنند. معمولاً گروه‏های درمان به بیماران، وابستگی روحی پیدا نمی‏‏کنند؛ ولی در مورد حاج‌آقا این‌‏طور نبود و همه با علاقه دوست داشتند برای ایشان کاری انجام دهند. من می‏دیدم همه پزشکانی که حتّی با ایشان آشنایی نداشتند، دوست داشتند بیایند و چند دقیقه‏ای ایشان را ببینند و کنارش بایستند و بروند.
در برخورد با ایشان، به‌قدری راحت بودیم که گاهی با ایشان برای انجام کارهایشان شرط و پیمان می‏گذاشتیم. مثلاً وقتی می‏فرمود: «آقای دکتر! من فلان دارو را می‏خواهم»، می‏گفتم: به شرطی آن را می‏دهم که آن دنیا یک کاری برای ما انجام بدهید! گاهی اوّلش راضی نمی‏شد و بعد که با هم جر‌و‌بحث می‏کردیم، راضی می‏شد و البتّه گاهی هم اصلاً راضی نمی‏شد. ما در کنار ایشان احساس آرامش می‏کردیم. طوری بود که گاهی از مطب که می‏خواستم به منزل بروم، می‏گفتم تماس بگیرم اگر حاج‌آقا بیدار باشد، می‏روم پیش ایشان تا روحم شاد شود؛ چون در گفت‌وگو با ایشان، هم صحبتِ جدّی بود و هم خنده و شوخی. یادم هست وقتی می‏نشستیم، می‏فرمود: «بچّه‏ها! برای دکتر آب‏میوه بیاورید، خسته شده!». بخصوص، شربت آبلیمو درست می‏کردند و می‏آوردند. به‌گونه‏ای با ما رفتار می‏کرد که انسان پس از ملاقات با ایشان، سر حال از آن خانه‏ بیرون می‏آمد.25
***‏
آیت‌الله حق‏شناس، شوخ‏طبع بود و معمولاً با بچّه‏ها خیلی راحت بود. بچّه‏ها هم خیلی راحت با ایشان درد‌دل‏ می‏کردند و راهنمایی می‏خواستند. خود من با اینکه آن زمان حدوداً ۲۲ یا ۲۳ سالم بود و فاصله سنّی‏ام با ایشان خیلی زیاد بود، در صحبت با ایشان، خیلی راحت بودم. همیشه مرا «عبّاس ‏آقا‌جون» صدا می‏کرد. بچّه‏های دیگر را هم با اسم کوچک‌شان خطاب می‏کرد.26
‌پی‌نوشت‌ها:
1 . به نقل از آقای حسین کریمی.    2 . ر.ک: ص ۳۶۱ (باید از علمدار تبیعت کرد).    3 . در هجدهم تیر ۱۳۷۸ ش، اعتراض و تظاهرات گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران به توقیف روزنامه سلام که از روز قبل آغاز شده بود، به ناآرامی‏ها و درگیری‏هایی در محلّ خوابگاه دانشگاه انجامید که از این وقایع به حوادث کوی دانشگاه یاد می‏شود.    4 . به نقل از حجت‌الاسلام محمّدعلی جاودان (برنامه تلویزیونی ضیافت، پخش شده از شبکه قرآن سیما در سال ۱۳۹۳ ش).   5‌ . به نقل از دکتر علی‏اکبر محمّدی.   6‌ . به نقل از آقای سیّد رضا همایونی.   7‌ . به نقل از آقای فرشاد.   8‌ . به نقل از دکتر جواد محمّدی.   9‌ . مواعظ: ج ۴ ص ۱۷۹.   10‌ . امیر‌مؤمنان(ع) در توصیف پیامبر خدا(ص) می‏فرماید: «طَبيبٌ‏ دَوّارٌ بِطِبِّهِ‏ قَد أحكَمَ مَراهِمَهُ وَ أحمَى مَواسِمَه‏؛ طبیبى بود که با طبابت خود، میان مردم مى‏گردید. مرهم‏هایش را آماده کرده و ابزار داغ کردنش را تافته بود» (نهج‌البلاغه: خطبه ۱۰۸).   11‌ . به نقل از حجت‌الاسلام سیّد محمّد یوسفی.   12‌. به نقل از آقای مرتضی اخوان. در این‌باره، ر. ک: ص ۱۴۵ (شکار افراد مستعد به بهانه خرید).   13‌ . به نقل از حجت‌الاسلام سیّد محمّد یوسفی.  14.  به نقل از آقای علیرضا جوان و دکتر محمّدرضا نوروزی.   15‌ . به نقل از دکتر جواد محمّدی.   16‌ . امام علی(ع) در توصیف پیامبر خدا(ص) می‏فرماید: «يُعطی كُلَّ جُلَسائِهِ نَصيبَهُ حَتّى لا يَحسَبَ أحَدٌ مِن جُلَسائِهِ أنَّ أحَداً أكرَمُ عَلَيهِ مِنه‏؛ با همنشینان خود، یکسان برخورد مى‏کرد، تا کسى گمان نبرد که دیگرى نزد وى گرامى‏تر است» (عیون أخبار‌الرضا۷: ج 1، ص ۳۱۶، ح ۱).   17‌ . به نقل از حجت‌الاسلام سیّد میرهاشم حسینی.   18‌ . ر. ک: ص۳۳۷ (خدمت‏رسانی به مردم).   19‌ . به نقل از آقای سیّد رضا همایونی.   20‌ . به نقل از حجت‌الاسلام سیّد محمّد یوسفی.   21‌ . به نقل از آقای علی قره‏گوزلو.   22‌ . به نقل از حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی.   23‌. به نقل از آقای علی قره‏گوزلو.   24‌ . بیمارستان پارسیان.    25‌ .به نقل از دکتر محمّدرضا نوروزی.   26‌ . به نقل از آقای عبّاس صفری.