آرش فهیم
مرحوم «محمد کاسبی» علاوهبر خاطرهساز بودن بین مردم، خودش هم معدن خاطرات ناب و ناگفته بود. او جزء اولین افرادی به شمار میرود که عصر نوین سینمای ایران در دهه 60 را شکل دادند و یکی از بنیانگذاران مراکز فرهنگی در ابتدای انقلاب بود؛ مراکزی مثل حوزه هنری، مرکز هنرهای نمایشی، بنیاد فارابی، نمایشهای رادیویی و... و طی نیم قرن اخیر، با افراد و گروهها و جریانهای گوناگون تعامل و تقابل داشت.
در واپسین روزهای حیاتش، پای گفتوگوی محمد کاسبی نشستیم تا هم بازتابدهنده دردها و دغدغههایش باشیم و درددلهایش در بستر بیماری را بازگو کنیم و هم این خاطرات را دریافت و منتشر کنیم. با این حال، کاسبی تمایلی برای سخن گفتن درباره خیلی از موضوعات و افراد نداشت و تأکید هم میکرد که اگر خیلی مطالب و خاطرات به خصوص درباره بعضی افراد را بگویم، قابل انتشار نیست! با این حال، همان مصاحبه هم بیش از سه ساعت شد که بخش اعظم آن، دوشنبه 14 مهر یعنی درست 6 روز قبل از وفاتش در صفحه تصویر روز کیهان چاپ شد. این آخرین گفتوگو و فعالیت رسانهای مرحوم محمد کاسبی محسوب میشود. غمناک اینکه کاسبی فرصت دیدن حاصل این مصاحبه را نیافت، چون وقتی به او پیام دادیم که «استاد مصاحبهات امروز در کیهان چاپ شده!» دخترش جواب داد که «بابا بیهوش و در بیمارستان است» و... چند روز بعد یعنی 20 مهر هم به دیار باقی شتافت. اما غیر از مطالبی که در متن منتشره 14 مهر آمد، محتویات دیگری هم در ان مصاحبه مطرح شده بود که به دلیل کمبود جا در متن نیامد؛ ضمن اینکه نکاتی را هم کاسبی در تماسهای بعدی اضافه کرد. البته کاسبی در این مکالمات، سر درددلش باز شده بود و حرفهای مختلفی زد، اما از ما خواست که امانتدار باشیم و برخی نکات را منتشر نکنیم. میگفت؛ خدا بین ما ناظر است و از دل من و تو با خبر است و باید به خاطر خیلی حرفها به درگاه الهی جواب پس بدهیم.
انتشار مطالب نامنتشره و همچنین مروری بر برخی از مصاحبههای قدیمیتر کیهان با کاسبی، خالی از لطف نیست.
ماجرای توقیف تنها سریال کاسبی
مرحوم کاسبی به عنوان بازیگر شناخته میشود. نقشآفرینیهای او در آثاری چون «پدر»، «خوش رکاب»، «خوش غیرت»، «سه در چهار» و... هرگز از یادها نخواهد رفت و بخشی از خاطره تصویری مردم این دیار است. اما مرحوم کاسبی در جوانی، کارهای دیگری چون نگارش فیلمنامه و نمایشنامه و کارگردانی فیلم کوتاه و فیلم سینمایی و تئاتر و ساخت سریال را هم در کارنامهاش داشت. کاسبی در گفتوگو با کیهان درباره تجربیاتش از کارگردانی گفت: «من یک فیلم سینمایی، یک سریال تلویزیونی و یک تئاتر کارگردانی کردم که هر سه توقیف شدند! فیلم سینمایی «شنا در زمستان» را سال 1367 ساختم و سه سال در توقیف بود، اما بعد از آنکه از توقیف درآمد، تلویزیون راه به راه پخشش میکرد.»
او در پاسخ به دلایل توقیف موقت «شنا در زمستان» گفت «بگذریم» اما درباره ماجرائی سخن گفت که پایانی بود بر تلاشهایش برای کارگردانی فیلم و سریال! مجموعه تلویزیونی «شتهها» که کاسبی علاوه بر بازی، نگارش فیلمنامه، کارگردانی و تدوین آن را هم به عهده داشت. کاسبی درباره سرنوشت تنها سریالی که کارگردانی کرد، به کیهان گفت: «بعد از «شنا در زمستان» رفتم سراغ نوشتن یک فیلمنامه با نام «شتهها». شته، جانوری است که روی گیاهان مینشیند و آنها را نابود میکند. من اولین فردی در سینما و تلویزیون بودم که رفتم سراغ نقد رشوه و زیرمیزی. از شهرداری هم شروع کردم و بعد هم سراغ موضوعاتی رفتم که نباید میرفتم! شش قسمت از سریال «شتهها» در گروه تلویزیونی حوزه هنری در زمان شهید آوینی ساخته شد ولی ادامه ساخت آن توسط کرباسچی (شهردار وقت تهران که به جرم فساد اقتصادی برکنار و دستگیر شد) گرفته شد و این آقا (کرباسچی) معتقد بود چنین مسائلی اصلا نداریم، و من (محمد کاسبی) هم دیگر حق نویسندگی و کارگردانی نخواهم داشت؛ و چنین هم شد!»
کاسبی همچنین درباره ساخت فیلم «شنا در زمستان» خاطره جذابی را برای اولین بار تعریف کرد که در حین آن به شدت گریست. این خاطره در گفت وگوی منتشر شده در کیهان 14 مهر هم آمده بود که بار دیگر بازگو میشود: «شنا در زمستان کودکی من است. بچههای درون فیلم را من میشناختم. برای ساخت شنا در زمستان، یک کلاس پسربچه میخواستم. بچههایی را میآوردند تا از بینشان بازیگران فیلم را انتخاب کنم. میگفتم این بچهها شیک هستند و با بچههایی که در ذهنم بودند تفاوت داشتند. یکی پیشنهاد داد به زندان کودکان سر بزنیم! رفتیم کانون اصلاح و تربیت. دیدم بچههای مدنظرم آنجا بودند. مدیر کانون گفت که قبلا ابوالفضل جلیلی فیلم گال را با همان بچهها ساخته بود و کدورتهایی پیش آمد، من گفتم موضوع فیلمم فرق میکند و... بعد هم 40 نفر از 400 نفری که آنجا بودند را برای فیلم انتخاب کردم. اول با آنها رفیق شدم و به آنها شخصیت دادم. در جلسه اول، بعد از توضیحاتی که دادم پرسیدم که ناهار چی میل دارید؟ یکی از بچهها دستش را بلند کرد و گفت «میشه هر روز به ما چلوکباب بدهید؟» من هم دستور دادم هر روز چلوکباب بدهند. یکبار موقعی که خواستم از بچهای تصویر بگیرم، او را کنار کشیدم تا بازیاش را توضیح بدهم، دیدم لباسش بوی کباب میدهد. پرسیدم پسر چرا انقدر بوی کباب میدهی؟ گفت؛ آقای کاسبی یک چیزی بگم دعوا نمیکنی؟ گفتم؛ نه! بعد توضیح داد؛ ماجرا از این قرار بود که هر روز یک کباب را با برنج میخوردند و یک کباب را در جیب بغل کتشان میگذاشتند و پایان روز که لباسهایشان را که عوض میکردند، این 40 نفر 40 کباب میبردند به هر یک از آن 400 نفر دیگر به اندازه یک بند انگشت کباب میدادند!»
یک خاطره دیگر هم درباره سالها بعد از ساخت این فیلم تعریف کرد: «یک بار تلفنم زنگ خورد. کسی که پشت تلفن بود، گفت من امیر کوتآبادی هستم. گفتم، بهجا نمیآرم! گفت من همان کسی هستم که در «شنا در زمستان» نقش اول فیلم را بازی کردم! گفتم، پدرسوخته، چقدر بزرگ شدی! چهکار میکنی؟ گفت که نوازنده چیرهدستی شده و کار هنری میکند و... بعد هم سراغ بقیه بچههای بازیگر «شنا در زمستان» را گرفتم که گفت یکی پزشک شده، آن یکی کار موفقی دارد و... خلاصه اغلبشان عاقبتبهخیر شدند.»
مستمری 17 میلیونی و هزینه 120 میلیونی!
بخش اصلی گفت وگوی اخیر ما با مرحوم محمد کاسبی، شرایط بیماری و درمان او بود. با توجه به اینکه او در قرنطینه و درمان خانگی به سر میبرد، امکان مراجعه به بیمارستان و مراکز درمانی نبود و در نتیجه، هزینههای مختلف درمانیاش به صورت آزاد و بدون بیمه پرداخت میشد. کاسبی میگفت: «تقریبا هر ماه بین 60 تا 70 میلیون تومان هزینه درمانم است که با سایر هزینههای درمان به ماهانه حدود 120 میلیون تومان میرسد! در صورتی که دریافتی ماهانهام بعد از 31 سال با داشتن مدرک درجه یک هنری که معادل دکتراست، تازه در این یکی دو ساله بعد از زمان ریاست جمهوری مرحوم شهید رئیسی که در رابطه با بالا رفتن حقوق تأمین اجتماعی تلاش شد، رسیده است به 17 میلیون تومان!»
از چفیه رهبری تا انگشتر سیدحسن نصرالله
یکی از عاشقانههای محمد کاسبی که در آخرین گفت وگویش با کیهان، چند روز قبل از وفات بارها به آن اشاره کرد، عشقش به امام خمینی(ره)، رهبر انقلاب حضرت آیتالله خامنهای و شهدای انقلاب و دفاع مقدس و مقاومت بود. جایی از مصاحبه میگفت: «من مدیون امام خمینی و این انقلاب هستم. آنها من را از گناهکار شدن و رفتن به جهنم نجات دادند. چون من علاقه خیلی زیادی به هنر و بازیگری داشتم و به هر حال، کارم به تئاتر و سینما و تلویزیون میرسید. و الان خدا را شکر میکنم در دورانی پا به عرصه حرفهای هنر و بازیگری گذاشتم که به خاطر مرد بزرگی چون امام خمینی و انقلاب اسلامی، آن بساط فساد از سینما و تئاتر و تلویزیون جمع شد و من در فضائی کار کردم که حالا خیالم بابت آن دنیا راحت است.»
او همچنین در این مصاحبه گفت: «غیر از چفیه رهبری که چند سال قبل به من هدیه دادند، پسران سردار رشید اسلام،شهید حاج قاسم سلیمانی،انگشتر متبرک پدرشان را برایم هدیه آوردند. یک بار هم یک آقایی پیش من آمد و با هم گپ زدیم و لحظات قشنگی را سپری کردیم. بعد انگشتری را درآورد و داد به من، گفت که این باید دست تو باشد نه من. پرسیدم ماجرای این انگشتر چیه؟ گفت: «این انگشتر سیدحسن نصرالله است! مدتی در لبنان پیش او کار میکردم و وقتی خواستم به ایران برگردم، این انگشتر را به من هدیه داد. من هم وقتی حال و روز تو را دیدم، فهمیدم که انگشتر سیدحسن نصرالله باید دست تو باشد...» خدایا شکرت از این همه آبرو که به من بنده حقیر سرا پا تقصیر عطا میکنی!»
مرامنامه من قرآن است
محمد کاسبی در این گفت وگو از قرآن کریم و همچنین نهجالبلاغه به عنوان دو نسخه نجاتبخش صحبت کرد. در متن گفت وگوی منتشر شده کاسبی با کیهان، او درباره حزب و مرام مورد اعتقادش اینگونه صحبت کرد: اصولا حزب و گروهها در تمام دنیا تعریفشان این است که انسانهایی پیرامون یک مرامنامه جمع میشوند؛ دست به دست هم میدهند تا این مرامنامه اجرائی بشود. اما هیچوقت مرامنامه یا اساسنامهای از طرف چپ و راست اول انقلاب و اصولگرا و اصلاحطلب امروز ندیدیم. مثلا یک کتابچه نداریم که بگوید اگر اصلاحطلبها روی کار بیایند چه کارهایی انجام میدهند، اصولگراها هم همین طور. البته با رفتارهایشان در برخی مواقع مرامشان را نشان دادهاند. اساسنامه و مرامنامه مورد قبول من «قرآن» است. کدام مرامنامه یا اساسنامهای در دنیا پیدا میکنید که کاملتر از قرآن باشد و کدام دبیرکلی را بهتر از خدا میتوانید پیدا کنید و کدام حزبی را بهتر از حزب خدا؟ حزبالله همالغالبون! حزبالله و حزباللهی شرافت دارد. یعنی اگر من بگویم عضو حزب تودهام روشنفکر هستم؟! خیر! واو به واو قرآن برای سعادت انسانها آمده. قرآن آمده برای اینکه ما انسانها با اجرای احکامش به سعادت برسیم. پیامبرها با معجزاتی آمدند. مثل حضرت عیسی(ع) که مرده را زنده میکردند و حضرت موسی(ع) که عصای مبارکشان معجزهآفرین بود. اما پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرمایند معجزه من قرآن است. این قرآن تمام نکات لازم برای رسیدن بشریت به آرامش و خوشبختی در این جهان را دارد و نتیجه نهائی این حزب، به رفاه رسیدن تمام بشریت است. من به این مفهوم، حزباللهی هستم و افتخار میکنم که پیرو قرآن باشم و افتخار میکنم به دبیرکلی این حزب که پروردگار من است و تمام تلاشم را میکنم که مرامنامه این حزب را اجرا کنم. تعریف من از حزباللهی بودن این است و به هرچه راجع به حزباللهی بودن در جامعه رایج است که اغلبش هم از نگاه من غلط است کاری ندارم!»
او همچنین درباره «نهجالبلاغه» گفت: «امام اول شیعیان مولی علی(ع) برای ما نهجالبلاغه را به یادگار گذاشته است. میخواهیم مملکت را اداره کنیم؛ نهجالبلاغه را باز کنیم و بخوانیم. مسئولان و دولتمردان ما نامه امام علی به مالک اشتر را بخوانند. به خاطر همین در «شنا در زمستان» به این موضوع ارجاع دادم و برای لحظاتی جلد نهجالبلاغه را نمایش دادم. سرنگونی شاه و روی کار آوردن حکومت پیرو امام علی(ع) یعنی اینکه ما باید نهجالبلاغه را باز کنیم و به آن عمل کنیم. به عقیده من پیروزی انقلاب، تازه شروع انقلاب بود و یک تحول عظیم اتفاق افتاد که بخشی از آن صورت گرفته و بخشی هم به خاطر حضور برخی مسئولان بیلیاقت و محاصره اقتصادی و جنگ و... هنوز عملی نشده است. وقتی چند نفر اقدام به عملیات تروریستی میکنند و چند نفر را به شهادت میرسانند، دستگیر و محاکمه و تنبیه میشوند. ما در کشورمان سلطانهایی داریم که باعث فقر و تنگدستی مردم و بیماری و مرگ تدریجی فقرا میشوند؛ آنها را هم باید مثل همان تروریستها دستگیر و محکوم کنیم. چون خسارتی که اینگونه افراد به کشور میزنند از حمله خارجی بیشتر است.»
دستهایی جلوی حرکت حوزه هنر را گرفت!
مرحوم کاسبی، قبلا مصاحبهها و گفت وگوهای دیگری هم با خبرنگاران کیهان انجام داده بود و منتشر شده بود. وی طی گفت وگویی که فروردین سال 95 با کیهان داشت، درباره تأکید رهبر انقلاب بر حمایت از هنرمندان حزباللهی در سخنرانی آغاز سال گفته بود: «این سخنان البته مربوط به زمان حال نمیشود، رهبر انقلاب از ابتدای انقلاب چنین دغدغهای را داشتهاند. اما عدهای همواره میخواستهاند که این دغدغهها کمرنگ شود و چیزهای دیگری پررنگ شود. متأسفانه امروز همان تفکراتی که میخواستهاند دغدغههای رهبری در عرصه فرهنگ و هنر کمرنگ شود، در عرصه سینما غالب و حاکم شده است.بزرگترین قدم برای حمایت از هنر و هنرمندان انقلابی و حزباللهی در سال 1358 و با راهاندازی حوزه هنری برداشته شد. شما اگر همه سینماگران متعهد و انقلابی را رصد کنید میبینید که یا کار خود را از حوزه هنری آغاز کردند و یا دورهای از فعالیت خود را در حوزه هنری پشت سر گذاشتند. اما متأسفانه در سالهای بعد، دستهایی این حرکت حوزه هنری را متلاشی کرد. به طوری که سالهاست، حوزه هنری دیگر در عرصه سینما مثل سالهای اول انقلاب عمل نمیکند.»
وی همچنین درباره نقش حوزه هنری هم یادآوری کرده بود: «من مسئولیت و نقش حوزه هنری در عمل به خواستههای رهبری و حمایت از هنر و هنرمندان انقلاب را پررنگتر میدانم. چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همواره بین جناحهای سیاسی دست به دست میشود و وضعیت آن ثبات ندارد. صداوسیما هم با وجودی که از دولت مستقل است اما متأسفانه به دلیل جایگاهی که دارد، همه گروههای سیاسی همواره در پی نفوذ در آن هستند. حتی جریانهای مخالف انقلاب هم همواره در تلاش هستند که نیروهایی را با ظاهری دیگر در تلویزیون داشته باشند. اما وضعیت حوزه هنری کاملا متفاوت است. چون حوزه هنری از ابتدا برای این ساخته شد که همان نقشی را که سپاه پاسداران در عرصه دفاعی انجام میدهد، حوزه هنری هم در عرصه فرهنگ و هنر انجام دهد. آن موقع کل نیروهای حوزه هنری تنها 30 نفر بود اما آوازهشان کل کشور را گرفته بود. ما آن موقع در حوزه هنری به خاطر دستمزد کار نمیکردیم بلکه هدفمان این بود که دین خودمان را به کسانی که در جبهه از این انقلاب حراست میکردند، ادا کنیم. اما میبینیم که سالهاست نیروهای سابقون در تولیدات سینمایی حوزه هنری حضور ندارند و همان افرادی که در وزارت ارشاد و در سینمای بدنه کار میکنند، حوزه هنری را هم گرفتهاند! این در حالی است که سینمای انقلاب، هنرمند دردمندی که دردش درد انقلاب باشد را میخواهد.»
کاسبی در پایان این گفت وگو هم تأکید کرده بود: «این اوضاع و احوالی که در عرصههای سینما و همچنین سریالسازی ما هست، با خواستههای رهبر انقلاب خیلی فاصله دارد و برای عملی ساختن این خواستهها، باید طرحی نو درانداخت.»
سینمای دفاع مقدس مثل شاهنامه است
کاسبی در گفتوگو با کیهان در مهر سال 1395 درباره رسالت امروز سینمای دفاع مقدس گفته بود: «سینمای دفاع مقدس، ابعاد وسیعی دارد که جنگ تحمیلی پایه و اساس آن بوده است. اما این کشور همواره دشمن دارد و این دشمنان هر روز تهاجم و جنگشان با ما شکلی جدید پیدا میکند. مثلا امروز، داعش و ... از دشمنان اصلی ما هستند. این دشمنیها هم هیچ وقت تمامی نخواهد داشت.»
وی همچنین معتقد بود: «در کشور ما هر سال جشنوارههای سینمایی متعددی برگزار میشود. اما دو جشنواره نسبت به بقیه مهمتر هستند؛ یکی جشنواره فجر است و دیگری هم جشنواره مقاومت. نکته مهم این است که اگر مقاومت و ایستادگی در دوران دفاع مقدس نبود از انقلاب دیگر اثری نمیماند که حالا ما بخواهیم جشنواره فجر را به این مناسبت برگزار کنیم. به همین دلیل هم بزرگداشت و شکوه جشنواره مقاومت باید بیشتر از جشنواره فجر باشد.» کارگردان فیلم کوتاه دفاع مقدسی «قاصد» میگفت: «سینمای دفاع مقدس باید با تولیدات خود نشان دهد که سینمای پویایی است.گاهی گفته میشود که در زمینه سینمای دفاع مقدس سرمایهگذاری صورت نمیگیرد. اما به نظر من در این حیطه سرمایهگذاری میشود اما متأسفانه این سرمایه گاهی حیف میشود. یعنی گاهی فیلمهایی میبینیم که در شأن دفاع مقدس نیستند.»
وی تصریح کرده بود: «سینمای دفاع مقدس جای سیاست بازی نیست. سینمای دفاع مقدس مثل شاهنامه فردوسی است. یعنی همواره باید در آن صحبت دلاوری و سلحشوری باشد و همواره آدمهای آن باید آماده جانفشانی برای این مرز و بوم باشند. نه اینکه فیلمهایی ساخته شود که جوانان، بعد از دیدن آنها از مقاومت و دفاع کردن از کشورشان گریزان شوند.»
کاسبی با توجه به شرایط زمان آن مصاحبه (سال 95) میگفت: «الان مسئله مهم دفاع مقدس، مدافعان حرم است. همچنین باید فاجعه منا را هم در سینمای دفاع مقدس مطرح کرد. این مسئله که چرا نیروهای ما الان در سوریه حضور پیدا میکنند، دلایل بسیاری دارد که باید در سینما به آن پرداخته شود. اما نکته مهم این است که سینما یک صنعت- هنر است. آن بخشی که دوربین و تکنولوژی و خیلی از مسائل دیگر را در بر میگیرد، صنعت است. اما در وجود یک فیلمنامهنویس و کارگردان یک تفکر نهان است که هنر است. یعنی اینگونه موضوعات باید در وجود سازنده یک اثر هنری بجوشد، نه ریاکارانه و برای رفع تکلیف و زمینهسازی برای کارهای بعدی. یعنی اینگونه فیلمها فرمولی نیستند و باید توسط کسانی ساخته شود که خالصانه به این عرصه اعتقاد دارند. به همین دلیل باید آدم این کارها پیدا شود. همچنان که امثال ابراهیم حاتمیکیا و مرحوم رسول ملاقلیپور با سفارش، کار نمیکردند بلکه درونشان آنها را به سمت ساخت فیلمهای دفاع مقدس میبرد. در زمینه موضوع مدافعان حرم نیز باید همین طوری باشد.من متأسفم از اینکه با گذشت حدود سیوهشت سال از انقلاب، ما هنوز هم یک حاتمیکیا داریم. چرا باید فقط یکی باشد؟ چرا ملاقلی پور فقط یک بار ظهور کرد و دیگر فیلمسازی مثل او نیامد؟»
تحول باید از درون هنرمند اتفاق بیفتد
محمد کاسبی، طی مصاحبه دیگری با روزنامه کیهان در سال 96 و در پاسخ به این پرسش که از وزیر جدید فرهنگ و ارشاد (سیدعباس صالحی) چه توقعی دارد، گفته بود: «من سر سوزنی از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی توقعی ندارم. انتظار من از خالقان آثار هنری، یعنی هنرمندان است. چون آثار هنری از درون هنرمندان تراوش میکند. هیچ وزیری نمیتواند درون یک هنرمند را ببیند و آثار هنری او را ارزیابی کند. بنابراین خوب یا بد آثار هنری سرزمین من به درون هنرمندانم بر میگردد. از کوزه همان برون تراود که در اوست. اگر آثار هنری دیدید که پوچ و بیمعنی است بروید سراغ هنرمند، به وزیر ربطی ندارد. مگر ظهور بزرگانی چون حافظ و سعدی و... حاصل فکر و فعالیت یک وزیر بود؟ اگر کسی هنرمند باشد میداند که چطور متعالی باشد. وزیر ارشاد وظیفهاش اجرای قوانین است اما انسانسازی که به وزیر ربطی ندارد. هنرمند ابتدا باید در درونش انسان سازی اتفاق بیفتد و بعد اثر هنری خوبی از او تراوش کند. هنرمند اگر به انسانیت نرسد، اثر هنری او نیز متعالی نخواهد بود.»