خبرِ ، اسلام ستیزان ضد بشر و جنایتکار و ....
۱۴۰۴/۰۵/۲۹
ترامپ در جنگ با ایران شکست خورد، این هم دلیلش!
دونالد ترامپ اذعان کرد که هیچ کس نمیپذیرد او در جنگ با ایران پیروز شده است.
وی در گفتوگو با فاکس نیوز ادعا کرد ایران تنها در عرض چهار هفته قادر به توسعه سلاح هستهای بود، اما حملات آمریکا مانع آن شد.
ترامپ، شریک جنایت خود «بنیامین نتانیاهو» را «قهرمان جنگ توصیف کرد و گفت: فکر میکنم من هم قهرمان جنگ باشم، من کسی بودم که آن هواپیماها را برای بمباران تاسیسات هستهای فرستادم، اما هیچکس این را نمیپذیرد».
در همین حال، وبسایت تحلیلی میدل ایست مانیتور، اذعان کرد اقدام نظامی آمریکا شکست خورده است.
میدل ایست مانیتور با طرح این سؤال که «بزرگترین خطای تحلیلی ترامپ چه بود؟»، نوشت: نادیده گرفتن تفاوت بنیادی میان پرونده هستهای ایران و موارد عراق، سوریه و لیبی، بزرگترین خطای تحلیلی دولت او بود. مهار توسعه هستهای ایران از طریق «استراتژی توسل به زور» با محدودیتهایی مواجه است. ترامپ و سران اسرائیل ماهیت برنامه هستهای ایران را بهطور بنیادین، نادرست ارزیابی کردند. کارزار فشار حداکثری که در نهایت با حمله نظامی مشترک به اوج خود رسید، هیچ تأثیر ملموسی بر خنثیسازی توانمندیهای هستهای تهران نداشت. ایران در فاصله سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ موفق شد واقعیتی غیرقابل بازگشت در زمین ایجاد کند و چرخه دانش هستهای زنجیرهای از تخصص را به راه بیندازد.
این تغییر، میدان دیپلماسی و ماهیت مذاکرات را بازتعریف کرد. برخلاف عراق، سوریه یا لیبی، ایران صرفاً زیرساخت هستهای وارد و نصب نکرد، بلکه دانش هستهای را از طریق تأسیس دانشکدههای فیزیک هستهای در دانشگاههای خود، آموزش چندین نسل از دانشجویان و توسعه تخصص علمی و مهندسی بومی، بومیسازی و نهادینه کرد. دقیقاً به همین دلیل بود که دولت باراک اوباما، راهبرد مهار را برگزید و تلاش کرد ظرفیت هستهای ایران را از طریق یکی از سختگیرانهترین رژیمهای بازرسی که تاکنون از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی اجرا شده، مدیریت کند.
اسرائیل بهخوبی از گسترش پایگاه دانش هستهای و زیرساختهای ایران آگاه بود.از همینرو، افرادی مانند مئیر داگان، رئیس پیشین موساد، کارزار مخفی خرابکاری را برای مختلسازی آغاز کردند. این استراتژی شامل چند مرحله توسعه ویروس استاکسنت برای آسیب زدن به زنجیرههای سانتریفیوژ در سایتهای غنیسازی و دوم، تشدید خطرناکتر ماجرا از طریق ترور دانشمندان هستهای بود. این نخستینبار در تاریخ معاصر بود که ائتلافی از دولتها کوشیدند دانش علمی کشوری دیگر را سرکوب کنند. با اینحال، کارزار فشار آمریکا و اسرائیل، علیرغم بیش از دو دهه تداوم، جز ایجاد تأخیرهای کوتاهمدت ثمری نداشت. حتی پس از مجموعهای از حملات نظامی و ترور دستکم ده چهره کلیدی در برنامه هستهای ایران، دلایل کافی برای باور به این وجود دارد که ایران در نهایت قادر خواهد بود توانمندیهای خود را احیا کند.
نادیده گرفتن تفاوت بنیادی میان پرونده هستهای ایران و موارد عراق، سوریه و لیبی، بزرگترین خطای تحلیلی دولت ترامپ بود. این برداشت نادرست تا حد زیادی تحت تأثیر نخستوزیر اسرائیل شکل گرفت؛ کسی که هویت سیاسی خود را بر مخالفت با بلندپروازیهای هستهای ایران استوار کرده است. اما واقعیت این است که هیچ اخلال معناداری در توانمندیهای هستهای ایران ایجاد نشده است. مقامهای ایرانی بارها اعلام کردهاند که هرگز هیچ فرمولی را که شامل تعطیلی پایگاه دانش هستهای یا توقف کامل غنیسازی باشد، نخواهند پذیرفت.
سیاستگذاران آمریکایی باید این نکته را نیز دریابند که حافظه ملی ایران بهشدت نسبت به فشار خارجی حساس است و میتواند بهسادگی موجی قدرتمند از مقاومت میهنپرستانه را برانگیزد. یکی از عوامل کلیدی پشت انقلاب ۱۹۷۹، کودتای ۱۹۵۳ مورد حمایت سیا علیه نخستوزیر محمد مصدق بود که به روی کار آمدن رژیمی منجر شد که در نگاه بسیاری از ایرانیان با تسلیم شدن در برابر منافع غرب در ماجرای نفت، به ملت خیانت کرد.
موج اخیر حملات نظامی و ترورها در جریان جنگ ۱۲ روزه، خیزشی از احساسات میهنی را برانگیخت. برای بخش قابلتوجهی از ایرانیان، هیچ توجیهی برای تخریب زیرساختهای علمی یا قتل دانشمندان هستهای وجود ندارد. اگر سیاستگذاران آمریکایی فرضیات نادرست خود درباره ماهیت مسیر هستهای ایران را اصلاح نکنند، هیچ توافق معناداری در افق قابل مشاهده نخواهد بود.
جبهه اصلاحات، نگران بیداری و انسجام پدیدآمده میان مردم است
ریشه بیانیه خیانتآلود جبهه اصلاحات، ترس از بیداری و انسجام افکار عمومی ایران است که در اثر جنگ تحمیلی آمریکا و اسرائیل پدید آمد.
روزنامه وطنامروز در بررسی این سؤال که «بیانیه اخیر جبهه اصلاحات چگونه در راستای برنامه آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه ایران قرار میگیرد؟»، نوشت: یکی از نکات عجیب و در عین حال جالب این بیانیه، اشاره به مکانیسم ماشه و فشار بر حاکمیت برای امتیازدهی به غرب در راستای ممانعت از فعالسازی این مکانیسم است. اعضای جبهه اصلاحات ظاهراً فراموش کردهاند که مکانیسم ماشه، دستپخت افتضاح همفکران آنها، بهویژه آقای ظریف برجام است. آقای ظریف ابتدا منکر وجود بند مربوط به مکانیسم ماشه بود. اخیراً نیز روایتی را مطرح کرد که حقیقتاً مایه تأسف است. اینکه فردی به نام «فرانچسکو» چگونه توانسته است در سایه غفلت عجیب تیم مذاکرهکننده، براحتی مکانیسم ماشه را در مفاد برجام بگنجاند و این حق را به طرف مقابل داده که بتوانند بدون هیچ ممانعتی، تحریمهای شورای امنیت را فعال کنند.
مبنای بند مربوط به مکانیسم ماشه، ماحصل اعتماد مفرط به طرف است. بنابراین جبهه اصلاحات وقتی در بیانیه خود از مکانیسم ماشه و خطرات و هزینههای آن نوشته، قبل از هر چیز باید از مردم و نظام عذرخواهی میکرد. نویسندگان این بیانیه چگونه توانستهاند هزینههای دستپخت خود و همفکرانشان را به نظام منتسب کرده و برای اینکه ۳ کشور اروپایی از این گاف بزرگ آنها سوءاستفاده نکنند، خواستار عقبنشینی نظام از حقوق قانونی ملت ایران شوند؟
آنچه جبهه اصلاحات در بیانیه خود نوشت، در راستای پروژه دشمن است. در حالی که هنوز تروئیکای اروپا مکانیسم ماشه را فعال نکرده است، جبهه اصلاحات ایجاد اختلاف را شروع کرده است. کمااینکه برای عدم فعالسازی مکانیسم ماشه، خواستار عقبنشینی نظام از برخی حقوق ملت نیز شده است. جبهه اصلاحات گاف بزرگ خود را دستاویزی برای امتیازدهی به غرب و یک بهانهجویی برای متهم کردن نظام دریافته است.
ذهنیت جبهه اصلاحات درباره محتوای مذاکرات هستهای، خلاف واقعیت است. نکته قابلتأمل این است که در بیانیه جبهه اصلاحات نوشته شده توقف غنیسازی اورانیوم در ازای لغو تحریمها پیشنهاد شود. در واقع همانند ۲ دهه اخیر، اینها تصور میکنند با دست بردن در جیب امنیت، میتوانند مطالبات اقتصادی را پیگیری کنند، در حالی که اتفاقاً آنها دارند نسخه اشتباهی را مطرح میکنند. جالب اینکه برخی همفکران اصلاحطلبان که منتقد بیانیه اخیر جبهه اصلاحات هستند نیز به همین نکته اشاره کردهاند و در نقدهای خود نوشتهاند: تجربه جنگ تحمیلی ۱۲روزه برای جبهه اصلاحات به یک تجربه و عبرت درسآموز تبدیل نشده است و همچنان به همان ایدههای شکستخورده قبل از جنگ آویزانند.
بیانیه جبهه اصلاحات، نهتنها نسخه معتبری برای از بین بردن خطر جنگ نیست، بلکه باعث معتبرتر شدن گزینه نظامی در محاسبات غرب میشود. این بیانیه رسماً خواستار عقبنشینی ایران از مواضع و چشمپوشی از حقوق هستهای ملت است.
جبهه اصلاحات در این بیانیه هم عقبنشینی و تسلیم را تئوریزه کرده، هم به اشتباه، عقبنشینی را راه برونرفت از وضعیت فعلی انگاشته و هم نظام را متهم کرده در صورت وقوع جنگی دیگر، مسئولیت این جنگ متوجه جمهوری اسلامی است. آیا آمریکا و رژیم صهیونیستی دنبال چیزی جز این در ایران هستند؟
در خوشبینانهترین حالت، جبهه اصلاحات با این بیانیه، رسماً نشان داد همانگونه که حتی برخی اصلاحطلبان منتقد این بیانیه نوشته و گفتهاند، فاقد درک و بینش عاقلانه و واقعبینانه نسبت به تحولات دنیا و مناسبات و معادلات فیمابین ایران و آمریکا است اما برآورد غیرخوشبینانه میگوید سران جبهه اصلاحات، شرایط پیشآمده و بهویژه واقعنگری افکار عمومی درباره مقوله امنیت و لوازم آن را که موجب انسجام و همبستگی ملی شده، مغایر اهداف و سیاستهای خود پنداشته و خطر حذف از معادلات سیاسی را با تمام وجود احساس کردهاند، لذا به دنبال مخدوش کردن نگرش عمومی هستند.
جنگ ۱۲روزه به وضوح استحکام، قوت استدلال و درستی استنتاج سیاستهای جمهوری اسلامی نسبت به نظام ناعادلانه بینالمللی حاکم و سیاستهای آمریکا را اثبات کرد. در چنین شرایطی، بدیهی است جریانی که طی ۳ دهه گذشته، با نقد این سیاستها، همواره خواستار پذیرش قواعد نظم آمریکایی بوده و شعارهایی مانند «نه غزه، نه لبنان» یا «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن» را تولید کرده، بشدت از خودآگاهی مردم بهویژه نسل جوان، احساس نگرانی کند.
خبرآنلاین: هزینهسازی برخی اطرافیان به چالش درونی دولت تبدیل شده است
خبرگزاری حامی دولت معتقد است: دولت زیر سایه حواشی دولت قرار گرفته و هزینهسازی برخی اطرافیان پزشکیان به چالش درونی کابینه تبدیل شده است.
خبرآنلاین در گزارشی تحلیلی نوشت: حواشیای که این روزها گریبان دولت را گرفته، مربوط به هزینهسازی اطرافیان پزشکیان است. برخی اطرافیان پزشکیان با اتخاذ سیاستهای اشتباه در بزنگاههای مهم، به ایجاد حاشیه و هزینههای اضافی برای دولت دامن میزنند. هزینهسازی به معنای تحمیل هزینههای اضافی، غیرضروری یا ناپایدار به بدنه دولت و کشور است که معمولاً به دلیل تصمیمات نادرست، سوءمدیریت یا منافع شخصی برخی افراد رخ میدهد.
اطرافیان رئیسجمهور همچون اعضای خانواده یا وزرا، معاونان، مشاوران و تیم اطلاعرسانی دولت، میتوانند نقش تعیینکنندهای در افزایش یا کاهش این هزینهها داشته باشند. با این حال، آنچه تاکنون از سوی اطرافیان پزشکیان دیده شده، چیزی بهجز تحمیل هزینه برای دولت نبوده است؛ خاصه آنکه دولتیها در مواقعی که باید سخن بگویند، سکوت کرده و عقبنشینی میکنند و در مواقعی هم که باید سکوت پیشه کنند، برخی اظهارنظرها باعث ایجاد انتقادات علیه دولت میشود.
پزشکیان سه فرزند دارد. او هنگام ثبتنام در انتخابات به همراه دخترش به وزارت کشور رفت. در بیشتر سفرهای داخلی و خارجی و برنامههای مختلف نیز دختر رئیسجمهور در کنارش است.
یوسف، پسر بزرگتر، تا پیش از انتخابات ۱۴۰۳، در کانال تلگرامی خود به نام «ناپیدا» که در ۶ آوریل ۲۰۱۶ راهاندازی شده، درباره مدیریت دانشگاه مینوشت و به دانشجویان درباره انتخاب گرایش در مقطع کارشناسی ارشد راهنمایی میداد و کمتر درباره مواضع سیاسی خود سخن میگفت. اما از زمان آغاز انتخابات در خردادماه سال گذشته، محتوای کانال او از مباحث علمی و آموزشی به مباحث سیاسی تغییر پیدا کرد.
اما هزینهسازی برای پزشکیان تنها مربوط به فرزندان او نبوده است. گاهی برخی از اعضای دولت یا تیم اطلاعرسانی او، سخنانی بر زبان میآورند که زمینهساز ایجاد انتقادات مردم از دولت شده یا بهانه را برای مخالفان دولت فراهم میکند. اظهارات مهاجرانی، سخنگوی دولت درباره اینترنت خبرنگاران، این برداشت را ایجاد کرد که دولت موافق اینترنت طبقاتی است و حتی با اعتراض عمومی نیز همراه شد.
در مقابل اظهارات و گفتارهایی که مسئولان با بیان آنها به ایجاد حاشیه کمک میکنند، گاه سکوت در بزنگاههای مهم نیز هزینهساز است. مثال پرواضح سکوت تیم اطلاعرسانی دولت، ماجرای افشای سفر پرحاشیه دبیری به قطب جنوب است. سفری که در روزهای ابتدائی فروردینماه از سوی برخی رسانهها و کانالهای تلگرامی فاش شد؛ افشاگریای که در میان سکوت دولتمردان، ابتدا از سوی روابط عمومی دفتر دبیری و سپس از سوی خودش تکذیب شد. اما انکار سفر و همچنین نفس انجام چنین سفری در موقعیت او، سبب شد تا پزشکیان، حکم اخراج معاون پارلمانیاش را صادر کند.
انتقادات از عملکرد دولت و هزینهسازی اطرافیان پزشکیان، سبب شده که رسانهها از لزوم تغییر در مشاوران و تیم اطلاعرسانی او بنویسند. در واقع، دولت پزشکیان بیش از آنکه درگیر رقابتهای بیرونی باشد، با چالشی جدی در درون خود مواجه است: نابسامانی در رفتار رسانهای و هزینهسازیهای پنهان و آشکار اطرافیان نزدیک. بخش قابلتوجهی از آسیبهایی که به وجهه دولت وارد شده، از درون ساختمان پاستور بوده است.
روایت سایت غربگرا از استیصال سران اروپا در دیدار با ترامپ
تصویر گرفتهشده از مقامات اروپایی در کاخسفید، نشانه نگرانی و بیخاصیتی آنهاست. در مقابل، مقاومت روسیه مؤثر بوده و بر این جمع سایه انداخته است
وبسایت غربگرای «عصر ایران» درباره عکس تحقیرآمیز سران اروپا در کاخسفید نوشت: تمام ابعاد جلسه سران اروپایی، رئیسجمهور اوکراین و ترامپ به یک طرف، عکس گرفتهشده در کاخسفید هم یک طرف. ترامپ در پشت میز ریاستجمهوریاش نشسته است و بقیه روبهروی او نشستهاند.
پیام زبان بدن اعضای حاضر در عکس بسیار ساده است. آنقدر که نیازی به دانش تخصصی در این زمینه نیست. رهبران اروپایی یا با حالتی جدی یا چهرهای غمگین دست به سینه یا دست به صورت، با نمایی نگران نشستهاند. این چهرهها نشان میدهد ابتکار عملی در دست این افراد نیست و فشار روانی ماجرا بسیار است. حالت رئیسجمهور اوکراین که وضعیتی در هم و جمعشده دارد، بیشترین سطح نیازمندی را به بیننده القا میکند.
اروپاییها در حاشیه و کمتواناند. در حالی که این رهبران مستقیماً با جنگ اوکراین و روسیه مرتبط بودند. اما اینجا صرفاً «مخاطب»اند و نه تصمیمگیر. حتی بعضی در حال نوشتن هم هستند.
فضای اتاق جلسه هم جای دیدنی است. یک اتاق پر از پرترههای رؤسایجمهور پیشین آمریکا و چهرههای سیاسی و تاریخی این کشور. مرجع تصمیمگیریها واشنگتن است و تاریخ آمریکا طی سالیان تلاش کرده تا به این مرکزیت کانونی رسیده است. آمریکایی که در مرکز ماجرا قرار دارد و اروپا را در حاشیه گذاشته. آمریکا گوینده است و اروپا شنونده. در عین حال که روسیه غایب، حضور نمادین دارد و اوکراین نیازمند که آسیبپذیرتر از هر زمان دیگری است، مانند بقیه منتظر است تا ترامپ تصمیمات خود را به زبان آورد.
در این تصویر اروپا نگران پیآمدهای جنگ است. روسیه گرچه حضور ندارد اما سایه آن بر سر این جمع سنگینی میکند. بیصدا در معادله نقش دارد در حالی که اوکراین بهای اصلی را میپردازد. اروپاییان نیز گرچه درگیر مستقیم در هزینههای گزاف این نبرد دوسالهاند اما به ناچار در پشت سر ترامپ حرکت میکنند و بیشتر در نقش پیرو قرار میگیرند تا محور اصلی.
در این تصویر به سادگی میتوان دید که روسیه با وجود همه سختیها و آسیبهای جنگ، همچنان میتواند معادله را طوری بچیند که ایدههایش مورد توجه قرار گیرد.
رهبران اروپایی در مقام شنونده قرار دارند و نه تصمیمگیر. و همین امر نشان از وابستگی کشورهای اروپایی به آمریکا دارد. اوکراین که سوژه اصلی بحران و بهانه جمع شدن این رهبران در این اتاق است، در واقع صرفاً موضوع جلسه است. نه مالک جلسه. قربانی که برای «ماندن» به غرب احتیاج دارد و مضطربانه منتظر است تا تصمیمات اتخاذ شده درباره خودش را بشنود.
این عکس را «دنیل توروک» عکاس مخصوص کاخسفید در 18 اوت گرفته و این پیام کلیدی را انتقال داده است: صحنهای که آمریکا را کارگردان اصلی معرفی میکند. اوکراین همچنان قربانی ماجراست و بقای خود را به بازی قدرتها گره زده و اروپا هم با همه شعارهای پُرطمطراق، همچنان یک سیاهی لشکر پُرسروصدا.