به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 4,939
بازدید دیروز: 14,587
بازدید هفته: 61,470
بازدید ماه: 105,482
بازدید کل: 27,731,794
افراد آنلاین: 37
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
پنج‌شنبه ، ۱۵ آبان ۱٤۰٤
Thursday , 6 November 2025
الخميس ، ۱۵ جمادى الأول ۱٤٤۷
آبان 1404
جپچسدیش
21
9876543
16151413121110
23222120191817
30292827262524
آخرین اخبار
روایتی از دیدار هزاران دانش‌آموز و دانشجو با رهبر انقلاب: روزی که دل‌ها دوباره با امام خامنه‌ای پیمان بستند؛ شور عشق، طنین ایمان ۱۴۰۴/۰۸/۱۳
روایتی از دیدار هزاران دانش‌آموز و دانشجو با رهبر انقلاب: 
  روزی که دل‌ها دوباره با امام خامنه‌ای پیمان بستند؛
شور عشق، طنین ایمان
  ۱۴۰۴/۰۸/۱۳

این گزارش روایتی است از دیدار هزاران دانش‌آموز و دانشجو با رهبر معظم انقلاب در روز 12 آبان‌ماه. افسران جنگ نرم که از دل ایران برخاستند، با پرچم در دست و اشک در چشم، حسینیه امام خمینی(ره) را به دریایی از صلوات، شور و عشق به رهبرشان بدل کردند؛ روزی که به واسطه این رویداد خاص، ایمان و امید درهم آمیخت.
از همان نخستین ساعات صبح، کوچه‌های منتهی به بیت رهبری رنگ دیگری داشتند. هوای نیمه‌سرد پاییزی با عطر حضور قشری مهم و آینده‌ساز و صدای صلوات آنان در هم آمیخته بود. از گوشه و کنار ایران آمده بودند؛ نوجوانان دبیرستانی و دانشجویانی از شهرهای دور و نزدیک، بعضی با لهجه شیرین شمالی، بعضی با لباس‌های محلی جنوب، و جمعی از دل کویر.
در دست‌هایشان کارت‌های دعوتی بود که چون گنجی کوچک محکم گرفته بودند. قدم‌هایشان تند بود، انگار می‌ترسیدند تأخیر کنند و لحظه دیدار را از دست بدهند. کوچه‌های اطراف حسینیه امام خمینی(ره) از همان ابتدای صبح پر شده بود از جمعیتی که شوق در چشمانشان برق می‌زد.
در این میان، عده‌ای از مربیان و سرپرست‌های دانش‌آموزان بودند که کارت حضور در حسینیه را نگرفته بودند. ایستاده بودند گوشه‌ای از خیابان فلسطین، آرام و بی‌کلام و نگاهشان را به موج جمعیت دوخته بودند. دلتنگ لحظه‌ای بودند که در آن حضور نداشتند. بعضی زیر لب می‌گفتند: «کاش ما هم کارت داشتیم...» و بعد سریع لبخندی می‌زدند تا شاگردانشان نفهمند دل‌شان گرفته است.
پشت گیت اول؛ صف انتظار و صلوات
به گزارش تسنیم، صفی چند صد متری در پشت گیت اول بازرسی شکل گرفته بود. نوجوانان در صف، بی‌تابی می‌کردند و هر چند دقیقه یک بار با صدای بلند صلوات می‌فرستادند. از هر گوشه، یکی شروع می‌کرد و بلافاصله جمعیت پاسخ می‌داد: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» و فضا از عشق و صدا پر می‌شد.
به گزارش تسنیم، مأموران با لبخند کارت‌ها را چک می‌کردند و هر گروه را پس از بازرسی کوتاهی به سمت حسینیه هدایت می‌کردند اما حتی در همین مسیر بازرسی، موجی از شادمانی و صمیمیت جاری بود؛ هر چند دقیقه کسی شعری می‌خواند، یکی شعار می‌داد، دیگری برای همراهش از خاطره دیدار سال قبل می‌گفت.
در ورودی حسینیه، ایستگاه صلواتی برپا بود. چند داوطلب با لباس‌های متحدالشکل، چای و کیک پخش می‌کردند. بخار چای در هوای خنک صبح بالا می‌رفت و لبخندها را روشن‌تر می‌کرد. یکی از دانش‌آموزان که فنجان چای را گرفته بود، رو به دوستش گفت: «انگار همین چای، طعم انتظار داره!» و هر دو خندیدند. این ایستگاه کوچک، گرمایی عجیب داشت، نه فقط از چای، بلکه از دست‌هایی که آن را تعارف می‌کردند.
گروهی از نوجوانان با ماژیک‌های رنگی مشغول نوشتن شعار روی شال‌ها و کف دستانشان بودند. روی دست یکی نوشته بود: «جانم فدای رهبر» و روی شال دیگری نقش بسته بود: «ای رهبر آزاده، آماده‌ایم آماده».
حسینیه از فریادها و شعارهای همدلانه می‌لرزید: «عشق فقط عشق علی، رهبر فقط سید علی!» و در ادامه، هماهنگ و پرشور: «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست»!
بسیاری از دانش‌آموزان از نیمه‌شب بیدار مانده بودند. یکی از دانشجویان می‌گفت: «از چهار و نیم صبح راه افتادیم، ولی اصلاً خسته نیستم.» با اینکه چشمانشان از کم‌خوابی نیمه‌خمار بود اما برق شور در نگاهشان بیدارتر از همیشه می‌درخشید.
با این حال، چینش جایگاه و نبود صندلی سبزرنگ معروف که معمولاً مقام معظم رهبری در دیدارهای عمومی روی آن می‌نشینند، اندکی دل‌نگرانی میان جمع انداخته بود؛ زمزمه‌هایی در گوش‌ها می‌پیچید که نکند رهبر شخصاً نیایند. اما هر بار که این نگرانی در دل‌ها می‌آمد، فریاد صلوات و شعارهای بلند، امید را برمی‌گرداند.
لحظه‌ای بعد، صدای همخوانی سرود «ای ایران» بلند شد. همه با هم خواندند، پرچم‌ها بالا رفت، رنگ‌ها در هم تنید، و حسینیه امام خمینی(ره) تبدیل شد به دریای هم‌صدا. این همان سرودی بود که رهبر انقلاب پس از جنگ 12 روزه به حاج محمود کریمی توصیه کرده بودند بخواند؛ حالا هزاران نوجوان آن را با جان می‌خواندند.
ساعت 9 و 15 دقیقه صبح قاری قرآن پشت تریبون رفت. صدای تلاوت آیاتی چند از کلام‌الله مجید در فضا پیچید و سکوتی از احترام همه را فرا گرفت. سپس سرود جمهوری اسلامی پخش شد و همگی ایستادند. پرچم‌های کوچک در دستانشان به اهتزاز درآمد و موجی از غرور ملی در حسینیه به راه افتاد.
رسالت بوذری، مجری تلویزیون، پشت تریبون قرار گرفت و از مرشد خوش‌صدا و خوش‌بیان دعوت کرد تا برای حاضران برنامه اجرا کند؛ اجرای مرشد همانا و جاری شدن فریادهای «یا علی‌(ع)» بر لبان حاضران در حسینیه همان! عجب صحنه‌ای رقم خورد با اجرای برنامه مرشد و همراهی حاضران!
بوذری سپس با لبخند از پنج خانواده معظم شهدا دعوت کرد تا برای حاضران سخن بگویند؛ دختر شهید سلامی، پسر شهید طهرانچی و چند تن از خانواده‌های شهدای والامقام جنگ دوازده ‌روزه. جمعیت با احترام گوش می‌داد. ناگهان، موج فریاد «حیدر، حیدر» از میان جمع برخاست. صدا به سقف خورد، انعکاس یافت و در فضا پیچید. آن لحظه همه یک چیز می‌خواستند: حضور امام خامنه‌ای.
صندلی سبز آمد، دل‌ها آرام گرفت
در همین لحظه بود که همه چیز تغییر کرد. تریبون پایین آمد، صندلی سبزرنگ در جایگاه قرار گرفت، و همهمه جمعیت ناگهان به فریاد تکبیر تبدیل شد. اشک و لبخند با هم جاری شد. کسی گفت: «دیدی؟ خودش میاد!» و بغض‌ها ترکید. فضای حسینیه به لرزه درآمد.
ورود رهبر انقلاب با موجی از فریاد همراه شد. جمعیت از جا برخاست. فریادهای «حیدر، حیدر» به اوج رسید و حسینیه به دریایی از صلوات و اشک تبدیل شد. نوجوانی در ردیف جلو زیر لب گفت: «خدایا شکرت، بالاخره دیدمش!» و اشک روی صورتش لغزید.
لحظه‌ای بعد، حاج صادق آهنگران به پشت تریبون رفت. جمعیت با شنیدن صدایش به وجد آمد. سرود «مرگ بر آمریکا» را خواند و هزاران نفر با او همصدا شدند. حسینیه لرزید از فریاد، از ایمان، از وحدت.
اما به محض آغاز سخنان مقام معظم رهبری، سکوتی کامل بر فضا حاکم شد. هیچ‌کس تکان نمی‌خورد. صدای آرام و استوار ایشان در فضای حسینیه طنین می‌انداخت. سخنانشان درباره اهمیت تسخیر لانه جاسوسی بود و نقش جوانان در آن رویداد تاریخی. در میان صحبت‌ها، چند بار با مهربانی خاصی جوانان را به نماز اول وقت سفارش کردند.
وقتی سخنان رهبر به پایان رسید و ایشان از جایگاه برخاستند، جمعیت هنوز سرپا بود. صدای صلوات‌ها و شعار «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست» دوباره بلند شد و تا بیرون حسینیه ادامه یافت. هیچ‌کس نمی‌خواست این لحظه تمام شود.
نزدیک اذان ظهر، جمعیت کم‌کم به سمت خروجی حرکت کرد. چهره‌ها آرام اما لبخندها عمیق‌تر شده بود. انگار هرکس چیزی از آن دیدار با خود می‌برد: ایمان، انگیزه یا اشکی که هنوز روی گونه خشک نشده بود.
بیرون از حسینیه، کوچه‌ها دوباره پر از صلوات شد. مربیانی که صبح پشت در مانده بودند، حالا با شوق شاگردانشان را در آغوش می‌کشیدند.
آن روز، نه فقط دیداری برگزار شد، بلکه نسلی تازه در ایمانش تجدید عهد کرد. نسلی که پرچم در دست داشت و امید در دل، نسلی که شعارش از 
ته دل می‌آمد: «ای رهبر آزاده، آماده‌ایم آماده» و حسینیه امام خمینی(ره)، شاهد روزی بود که در حافظه این سرزمین ماندگار شد.

 

 

 

 

تاریخ خبر: ۱٤۰٤/۰۸/۱٤، ۰۶:۰۰:۳۶       بازدیدها: 45