بصيرت دينى و شناخت ژرف از فرهنگ دينى، سبب مىشود كه اين آفت،به بافتهاى عقايد و آداب و رسوم دينى راه نيابد. «پوسته» و«مغز» يا به تعبير ديگر «شكل» و «محتوا» حتى در فرائض وسنن و عبادات و مناسك و شعائر هم قابل طرح و تامل است.
مگر نه اينكه «نماز»، اگر فاقد حضور قلب و توجه باطنى و ادبعبوديت و درك عاشقانه و عابدانه باشد، اصيتبازدارندگى ازفحشا و منكر را از دست مىدهد و به يك سرى حركات و اذكار فاقدروح تبديل مىشود؟ و مگر نه اينكه اگر «روزه»، ثمره تقوا وتربيت روحى و تقويت ايمان و انگيزه و اراده را پديد نياورد،براى روزهدار جز تحمل رنج عطش و گرسنگى چيزى نيست؟ و مگر نهاينكه اگر «حج»، تمرين عبوديت و خلوص و اطاعت نباشد و«زيارت»، زائر را به حجت الهى نزديك نسازد و خشوع قلبى پديدنيايد، از آن هدف مورد نظر فاصله گرفته است؟
اين جمود بر ظواهر و وايستايى در قالبها و شكلها و ره نيافتناز پوسته و قشر به مغز و لب و لباب، در دستگاه ابا عبد الله وسنت عزادارى و نحوه اقامه ماتم بر سيد مظلومان و عترت رسولنيز مىتواند اين «سنتحسنه» را از تاثير لازم بيندازد و آنرا تا حد كارهايى سطحى و حركاتى نمايشى و تقليدى تنزل دهد.
اين مظلوميت مضاعفى براى «عاشورا» است. راستى ... چه كسانىبا شهداى كربلا همدلى دارند؟ عزادارى مطلوب كدام است؟
شيوههاى رايج در سوگوارى و مدح و مرثيه كه بعضا خالى از بدعتهم نيست، تا چه حد با آن «فلسفه عزادارى» كه مورد نظرامامان معصوم بوده است، همخوانى دارد؟
وقتى اهل بصيرت ودردمندان دلآگاه، از بيم عوام نتوانند يا نخواهند به آن«وجه مطلوب» در اين مراسم پاى فشارند، عواقبى چون سطحى بارآمدن مردم يا عوامزده شدن برنامههاى تبليغى و مجالس حسينىطبيعى است! چه كسى سوگوار اباعبدالله الحسين(ع) است؟ آنكهفريادهاى مصنوعى سر مىدهد ولى ديدهاى خشك و جامد دارد، ياآنكه آرام همچون شمع مىسوزد و چشمه اشك بر چهرهاش جارى مىشودو روحش تلطيف شده، احساس قرابتبا كربلا و عاشورا مىكند و خويشرا سبكشده و آرامشيافته مىيابد؟
حتى علم و كتل و زنجير ودسته و هيئت و... اگر سوگواران را چنان به «خود» مشغول سازدكه به جاى «هادى» بودن به سرچشمه گرم و جوشان و ايمانخيزعاشورا، به «عايق» تبديل شود و شور و عشق را از خود عبورندهد و دست و دل عزادار را به صحن و سراى «جوهره كربلا» و«هويت عاشورا» نرساند، اين نيز مصيبتى ديگر است. در دستگاهحسينى، ما بيش از «حنجره گرم» و «صداى خوب»، به «معرفتعميق» و «خلوص در عمل» نيازمنديم. درست است كه اهل بيت،كريم و بزرگوارند، ولى با گذشت اين همه قرن از مظلوميتشانديگر وقت آن نيست كه هنوز هم مكتبشان مظلوم و مهجور بماند وخورشيد «فرهنگ اهل بيت»، در محاق برخى سطحىنگرىها و عوامزدگىهارنگ ببازد.
كيست كه از جايگاه و اهميت كار مرثيهسرايان و مداحان مخلصبىخبر باشد؟ از آن طرف هم كيست كه از انزواى منبر و وعظ وارشاد و تحت الشعاع قرار گرفتن نسبتبه «صدا» و «حركات» و... دلخون و افسرده نباشد؟ بزرگان ما يكى از بركات نهضتحسينىرا پديد آمدن سنگر تبليغ و منابر حسينى و مجالس وعظ دينى ومعرفتآموزى نسبتبه احكام شرع و حلال و حرام مىدانند. حيفنيست كه اين سنگرها خالى و خلوت شود و هر جا كه بوق و كرنا وساز و سرنا بيشتر و بلندتر بود، گرمتر و پر مشترىتر باشد؟
اگر كسى نماز ريايى يا بىروح بخواند، درمان آن ترك نمازنيست، بلكه رهنمون شدن به سوى نماز با واقعيت است. اگر كسىزائر بىبهره و خاصيت است، علاجش ترك مزار و زيارت نيست، بلكهافزايش بار معلومات و معرفت است. در مساله سنت عزادارى هماگر رگههايى از ناصوابى و جلوههايى از پوستهگرايى و غفلت ازجوهره و مغز ديده مىشود، عاقلانه و صحيح، تصحيح شيوه است وبينش، نه تعطيل برنامه و مراسم. اما چه كسى يا چه كسانى بايدپيشگام شوند و از كجا و چگونه بايد شروع كرد؟ آيا غيرتعاشورايى دلسوختگان ثار الله، مىپذيرد كه آن منبع جوشان وبيدارگر و تربيتكننده حسينى، از اثر بيفتد يا كمخاصيتشود؟
درست است كه همه ساله شاهد گسترش برنامه ها و اقبال عموم بهاينگونه برنامه هاييم، ولى آيا به موازات اين «گسترش درسطح»، «نفوذ در عمق» هم هست؟
«كميت» و افزايش آن، آنگاه دلگرمكننده است كه همراه با«رشد كيفى» هم باشد. صاحبان «بيان» و «قلم» و بانيانمجالس و محافل، روساى هيئتها و تشكلهاى دينى، عهده دار انموقوفات و بودجه ها، مبلغان و مداحان و شاعران و هنرمندان، برنامهسازان صدا و سيما، مديران جرايد و مطبوعات و... هر يكبه نوعى و در حد توان و شعاع وجودى خويش مسوولند. كارى كه بهاين گستردگى در سطح جهان اسلام بويژه قلمرو ممالك و مناطق شيعىرواج دارد، تلاشى همگانى و «بسيج عمومى» مىطلبد، تا «حركتتصحيحى» يك بخش، با «شيوه تشويهى» بخش ديگر خنثى نشود وآنچه را كسانى مىبافند، ديگران پنبه نكنند، بارى، تصحيح، نهتعطيل!