خوان حکمت (۲۵۷) : فلسفه ذکر کثیر ۱۳۹۹/۰۲/۲۷
خوان حکمت
فلسفه ذکر کثیر
۱۳۹۹/۰۲/۲۷
قرآن كریم دستورهای فراوانی دارد، برخی از آن دستورها مقطعی است؛ مثل اینكه میفرماید در ماه مبارك رمضان روزه بگیرید یا در ماههای حج، مكه بروید و مانند آن؛ برخی از دستورهای آن دائمی است، نمیفرماید در فلان وقت این كار را انجام بدهید یا در فلان ماه این كار را انجام بدهید میفرماید زیاد این كار را انجام بدهید و آن یاد خداست: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللهَ ذِكْراً كَثیراً)[1] فرمود خیلی به یاد خدا باشید. آنها كه توفیقشان ذكر دائم است و چنان توفیقی نصیب دیگران نیست، آن معصومین(علیهمالسلام) هستند، اما برای دیگران این ممكن است كه خیلی به یاد حق باشند.
مفهوم ذکر کثیر
بر اساس دو نكته است كه فرمود خیلی به یاد حق باشید: یكی برای جذب خیر، چون او «دائم الفیض علی البریهًْ» است، «دَائِمَ الفَضلِ عَلَی البریَّهًْ»[2] است، مرتّب دارد فیض میریزد، اینطور نیست كه افاضه الهی تعطیلبردار باشد و گاهی فیض برساند ،گاهی فیض نرساند.این دعای نورانی شبهای جمعه كه میگوییم «یا دَائِمَ الفَضلِ عَلَی البریَّهًْ» از بهترین دعاهاست؛ یعنی تو دائماً داری فیض میرسانی، یك؛ اما فیض شما با اكرام همراه است، دو؛ خدایا تو دست نداری؛ ولی با دو دستِ بیدستیات عطا میكنی، ما اگر خواستیم چیزی را به دیگران عطا كنیم محترمانه دو دستی میدهیم «یَا بَاسِطَ الیَدَینِ» نه «باسط الید، «یَا بَاسِطَ الیَدَینِ بِالعَطیّهًْ» همیشه اینطور است، نه شبهای جمعه ،منتها به ما گفتند شبهای جمعه این دعا را بیشتر بخوانید، نه اینكه خدا در شبهای جمعه «باسط الیدین» است؛ او «دَائِمَ الفَضلِ عَلَی البریَّهًْ» است به همان قرینه جمله اول. در جمله اول میگوییم او «دائم الفیض» است، چه شب چه روز، چه ماه مبارك رمضان ،چه ماههای حج، اما چطور فیض میرساند؟ دو دستی میدهد؛ یعنی اگر خواستید خدمتی كنید، دو دستی بكنید، با اكرام باشد نه با تحقیر. او «باسط الیدین بالعطیّهًْ» است ،چنین خدایی دائماً دارد فیض میرساند. حیف است انسان غافل باشد، وقتی دائماً او دارد فیض میرساند، ما باید ذكر كثیر داشته باشیم، یاد او در دل و نام او بر لب؛ این میشود ذكر كثیر. اگر او «دائم الفیض» است، باید دائماً به یاد فیّاض بود تا دائماً از فیض طرفی بست، این یك جهت.
ضرورت ذکر دائمی در برابر وسوسه دائمیابلیس
جهت دیگر این است كه دشمن هم دائماً دارد وسوسه میكند، مگر ابلیس آرام میگذارد، مگر ابلیس شب و روز دارد، مگر ابلیس خواب و بیداری دارد؟ در خواب هم مزاحم آدم است، گاهی انسان خوابهای خوبی نصیبش میشود، همانجا میبینید حادثهای پیش میآید كه حواسش پرت میشود، چه كسی این كار را كرده؟ او در خواب هم مزاحم آدم است. خواب از بهترین نعمتهای الهی است. مرحوم كلینی(رض) در كافی فرمود:رسول اکرم(ص) صبح كه میشد از شاگردانش میپرسید كه دیشب چه دیدید؟ اصلاً خواب برای اینها كلاس درس بود، اینها نمیخوابیدند كه بخوابند، اینها میخوابیدند كه چیزی ببینند. آدمی كه غذا به اندازه معتدل میخورد، زیاد نمیخورد، با وضو میخوابد، رو به قبله میخوابد، با دعا میخوابد بالأخره چیزهایی نصیب او میشود. فرمود اگر قدری بیشتر ،مواظب باشید «لَصَافَحَتكُم المَلائِكَهًْ»فرشتهها با شما مصافحه میكنند.[3] اگر یك عده طبق بیان قرآن كریم جزء (شَیاطینَ الْإِنْسِ)[4] هستند، یك عده هم جزء «ملائكهًْ الانس» میشوند، چطور «شیاطین الانس» ممكن است، «ملائكهًْ الانس» ممكن نیست؟! پس اصرار قرآن كریم بر این است كه دشمنی دارید كه همیشه درصدد وسوسه است، وقتی دشمن شما همیشه درصدد وسوسه است، شما هم همیشه آماده باشید.
یاد فراوان خدا برای آن است كه خدای سبحان هر لحظه دارد فیض میرساند، آدم چرا این فیض را نگیرد ؟چیزی كه باید انسان بگذارد و با حسرت برود فیض نیست چیزی كه میگیرد، برای خود او نشاط است، برای جامعه نشاط است، هم به همراه میبرد، هم به آثار میگذارد، اركان اربعه را داراست، این میشود فیض. چیزی كه انسان باید بگذارد و با حسرت برود، نه به سود اوست، نه به سود جامعه كه فیض نیست. فرمود او دائماً دارد این فیض را میرساند. اگر جوانی در قلبش جرقّه زد كه بیاید در حوزه علمیه با علوم قرآن و اهل عصمت و طهارت آشنا بشود، این پیام خداست، خدا با آدم حرف میزند. فرمود خدا با یك عده حرف نمیزند: (لا یُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهًِْ)[5] با اینكه او (بِكُلِّ شَیْءٍ بَصیرٌ)[6] است فرمود خدا یك عده را نگاه نمیكند، به چه كسانی نگاه نمیكند ؟مگر میشود كسی باشد كه خدا او را نبیند، با اینكه او (عَلی كُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ)[7] است، (بِكُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ)[8] است، فرمود با یك عده حرف نمیزند، معلوم میشود اینها حرف است، اگر یك خاطره خوبی، یك تصمیم خوبی، یك نیّت خوبی در قلب انسان اتفاق افتاد، میشود كلامالله؛ منتها ما باید مرزها را مشخص كنیم، به اصطلاح آن منطقهًْالفراغ را از منطقه ممنوعه جدا كنیم، مقام ذات در دسترس احدی نیست، چون حقیقتی است بسیط و نامتناهی، اكتناه صفات ذات هم، چون نامتناهی و بسیط است، در دسترس احدی نیست؛ ما هستیم و فیض خدا و نور خدا، مگر ما آفتاب را میبینیم؟ آفتاب را كه نمیبینیم، آنچه را میبینیم نور آن است، آن وقتی هم كه كسوف شده، نور آن به ما نمیرسد. كارشناسها میگویند اگر با چشم غیر مسلّح دیدی كور میشوی، تازه این آفتابی است كه فرمود حواستان جمع باشد من این را از پرنیان نساختم، من این را از یك مشت دود ساختم: (ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ)[9] ما یك مشت دود را شمس و قمر كردیم، حواستان جمع باشد آفتاب و ماه نزد ما مهم نیست، بعد هم برمیگردانیم (إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ)[10] آن وقتی هم كه كسوف شد؛ یعنی قمر بین ما و شمس فاصله شد و نورش به ما نمیرسد اگر بخواهیم با چشم غیر مسلّح ببینیم، كور میشویم آنچه ما میبینیم نور آفتاب است، خود آفتاب كه دیدنی نیست.
نماز؛ زیارت نامه خدا
ذات اقدس اله دركشدنی نیست، فرمود: «لم یُطلِعُ العُقُولَ عَلی تَحدیدِ صِفَتِه»[11] هیچ عقلی به كُنه ذات اقدس اله راه ندارد، اما آن مقداری كه شناخت خدا ممكن است آن راه باز است. ما با این بخش سوم با منطقهًْالفراغ یعنی فعل خدا، فیض خدا، وجه خدا، نور خدا كار داریم. مرحوم صدوق(رض) در كتاب شریف توحید نقل میكند كه از وجود مبارك حضرت امیر(ع) سؤال كردند: «قَد قَامَتِ الصَّلاهًْ»؛ یعنی چه؟ وجود مبارك حضرت امیر فرمود: «قَد قَامَتِ الصَّلاهًْ»؛ یعنی «حَانَ وَقتُ الزّیارَهًْ»[12] نماز، زیارتنامه خداست، انسان به اعتاب مقدسه میرود، زیارتنامه دارد؛ با انبیا و اولیا حرف میزند، زیارتنامه دارد؛ زیارتنامه عبد نسبت به مولا این است كه (إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعینُ)، انسان به مسجد كه میرود، دارد میرود مَزار الهی، منتها ما باید بدانیم در فصل سوم، در منطقهًْالفراغ ،در فیض خدا، وجه خدا، نور خدا با این منطقه كار داریم. این منطقه هم با ما كار دارد.
بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی (دامظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 16 / 5 / 1393 .
مرکز اطلاعرسانی اسرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. احزاب، 41.
[2]. مصباح الکفعمی، ص647.
[3]. الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج2، ص424.
[4]. انعام، 112.
[5]. آلعمران، 77.
[6]. ملک، 19.
[7]. مائده، 117؛ حج، 17 .
[8]. بقره، 29 و 231.
[9]. فصلت، 11.
[10]. تکویر، 1.
[11]. نهجالبلاغه صبحی صالح، خطبه49.
[12]. التوحید، ص241.