11 - پهلوی ستایی در ترازوی تاریخ - توهم پیروزی با مغالطة پهلوانپنبه ۱۴۰۰/۱۲/۲۰
پهلوی ستایی در ترازوی تاریخ -11
توهم پیروزی با مغالطة پهلوانپنبه
۱۴۰۰/۱۲/۲۰
دکتر مصطفی تقوی مقدم
تشبث به مغالطة پهلوانپنبه؛ رويکرد عوامانه
همة رشتههاي علمي در معارف بشري هنگامي که از حوزة تخصصي خود خارج ميشوند و به حوزة عمومي راه مييابند، ممکن است دستخوش تنزل و افراط و تفريطها و عوامزدگي بشوند. تاريخ به طور عام، از جمله تاريخ دورة حکومت پهلوي نيز از اين امر مستثني نيست. مقولههاي ديکتاتوري شاهان پهلوي و چگونگي وابستگي و پيوند آنان با بيگانگان نيز واقعيتهايي بود غيرقابل انکار که در برخورد با اقشار مختلف اجتماعي، از قبيل: دولتمردان، نيروهاي نظامي و انتظامي، اهالي علم و هنر و مطبوعات، طبقات اجتماعي، ايلات و عشاير و...، در زندگي روزانة مردم مشاهده و شرح و وصف آنها نقل محافل اقشار مختلف جامعه ميشد. البته ممکن بود همين واقعيتها در جريان نقل و شرح و وصف آنها در حوزة عمومي جامعه، دستخوش برداشتهايي غيرتخصصي و غيرکارشناسي هم بشود. اين طبيعي است اما نافي اصل و حقيقت و واقعيت ديکتاتوري و وابستگي نيست.
برخي پهلويستايان ظاهراً چون براي توجيه رژيم پهلوي در عرصة استدلال با مشکل رو به رو ميشوند، ناگزير به مغالطة پهلوانپنبه (straw man) روي ميآورند. در اين نوع مغالطه، يک طرف مباحثه چون توان نقد مدعاي اصلي طرف مقابل را ندارد، مدعاي او را به ضعيف ترين شکل ممکن ترسيم و تفسير ميکند. آنگاه به جاي رويارويي با مدعاي اصلي طرف، به رد کردن اين مدعاي ضعيف خودساخته يا غيرکارشناسي ميپردازد و توهّم پيروزي ميکند. در مغالطة پهلوانپنبه، مغلطهگر هيچگاه دليل و برهاني برضد مدعاي اصلي اقامه نميکند، بلکه ميکوشد به جاي مبارزه با مدعاي اصلي، با پهلوان پوشالي يعني مدعاي بدلي و بعضاً خودساختهاي مبارزه کند که صرفاً شباهتي ظاهري با پهلوان و مدعاي اصلي دارد و پيروزي بر آن را پيروزي بر حريف تلقي ميکند!
به بيان ديگر، برخي پهلويستايان برداشتهاي غيرکارشناسي و عوامانه دربارة رژيم پهلوي را برجسته کرده و به جاي روايت اصلي ملت ايران از رژيم پهلوي مطرح ميکنند و آن را روايت رسمي و برساختة نظام جمهوري اسلامي هم القاء ميکنند و آنگاه قدرت و قوت استدلال خود را در نقض و نفي آن روايت بدلي به رخ مخاطب ميکشند.
مخاطبان، در برخي موارد دانشجويان معصومي هستند که اخلاقاً و يا بنا به ملاحظات ديگر از چالش با استاد پرهيز ميکنند، و استاد هم با تمسک به چنين مغالطهاي و در چنين تقابلي احساس فتح و پيروزي بر رقيب ميکند.1
در مواردي ممکن است چنين اقدامي يک تحرک سياسيکارانه براي دفاع از پهلويها هم نباشد، بلکه بنيان برداشت واقعي برخي از اين مدعيان، و بعضاً انقلابيون پشيمان، از حکومت پهلوي نيز مبتني بر همين روايتهاي غيرکارشناسانه و عوامانه باشد. به همين سبب، پس از آنکه از کاستيهاي اين برداشت عليل خود آگاه شدند، احساس ميکنند که سالها بر خطا بودند و بر اساس همين دانش نادرست به انقلاب مبادرت کردند.
بدين ترتيب، به قول خودشان، پارادايم سادة فکريشان بههم ريخته و در يک قياس به نفس پنداشتند که سطح نگرش همه نسبت به پهلويها همانند آنها بوده و سرانجام به اين نتيجة نادرست رسيدند که اساس مسئلة وابستگي حکومت پهلوي و موضع و روايت ملت ايران از آن، مبتني بر يک تلقي عوامانة داييجان ناپلئوني و تئوري توطئه بوده است!2
در ادامه به چند نمونه از تمسک پهلويستايان به مغالطة پهلوانپنبه به اختصار اشاره ميشود.
مغلطة تاريخ حکومتي
مروري بر محتواي روايت پهلويستايان و غربگرايان امروز از رژيم پهلوي آشکار ميسازد که روايت آنها کم و بيش همان روايت رسمي حکومت پهلوي و به اذعان خودشان، روايت رسمي دولت انگليس دربارة پهلويها است.3
آنها در يک مغلطة آشکار هر روايتي دربارة رژيم پهلوي را که با اين دو روايت رسمي حکومتي ناسازگار باشد مبتني بر تئوري توطئه و تلقي داييجان ناپلئوني از پهلويها و ساخته و پرداختة نظام جمهوري اسلامي و روايتي حکومتي معرفي ميکنند.4 در حاليکه روايت کلاني که در مجموع، رژيم پهلوي را ديکتاتور و وابسته به غرب ميداند، نظر مستند و قاطع و تجربهشدة ملت ايران، بهجز اقليت سلطنتطلبان و معدودي از غربگرايان، از آغاز تأسيس رژيم پهلوي تاکنون است و مولود و متعلق به نظام جمهوري اسلامي نيز نيست.
همة منابع تاريخي که چندين دهه قبل از جمهوري اسلامي نوشته شده، مملو از اين روايت است. براي نمونه، دکتر محمد مصدق در سالهاي دهه 1340 شمسي اين ديدگاه عمومي ايرانيان نسبت به رژيم پهلوي را اينگونه بيان ميکند: «همه ميدانند که سلسلة پهلوي مخلوق سياست انگليس است چون که تا سوم اسفند 1299 غير از عدهاي محدود کسي حتي نام رضاخان را هم نشنيده بود و بعد از سوم اسفند تلگرافي از او به شيراز 5 رسيد هر کس از ديگري سؤال ميکرد و ميپرسيد اين کيست، کجا بوده و حالا اينطور تلگراف ميکند؟ بديهي است شخصي که با وسايل غير ملي وارد کار شود نميتواند از ملت انتظار پشتيباني داشته باشد. به همين جهات هم اعليحضرت شاه فقيد و سپس اعليحضرت محمدرضا شاه هرکدام بين دو محذور قرار گرفتند. چنانچه ميخواستند با يک عده وطنپرست مدارا کنند، از انجام وظيفه در مقابل استثمار بازميماندند و چنانچه با اين عده به سختي و خشونت عمل ميکردند ديگر براي اين سلسله حيثيتي باقي نميماند تا بتوانند به کار ادامه دهند.»6
در مباحث پيشين روشن شد که مدعيان، خود نيز بر ديکتاتور بودن رژيم پهلوي اذعان دارند و ادعاي استقلال و عدم وابستگي آن رژيم را هم نهتنها نتوانستند ثابت کنند بلکه صرفنظر از منابع و اسناد پرشمار داخلي و خارجي، در مطالب خود آنها نيز اين ادعايشان نقض شد. طنز روزگار است که مدعيان، روايت خود را که روايت رسمي دولت پهلوي از خودشان و روايت رسمي دولت انگليس از رژيم پهلوي است، روايتهايي واقعي و علمي و غيرحکومتي القاء ميکنند، اما روايت ملت ايران را که هم در متون تاريخي آن دوره و هم در اجتماعات ميليوني در زمان حکومت و قدرت پهلوي، و نه در غياب آن، بهصراحت اعلام شد، به صرف اينکه بخشي از اين روايت عيني ملت از رسانههاي نظام پس از انقلاب هم منتشر ميشود، به عنوان روايت رسمي حکومتي و جعلي ميخوانند!
البته اين بدان معنا نيست که همة آنچه در رسانههاي وابسته به نظام جمهوري اسلامي منتشر ميشود و يا در منابع آموزشي آن درج ميشود کاملاً درست و غيرقابل نقد باشد. به طور طبيعي در تبيين جزئيات روايت کلان ملي دربارة ابعاد سياست و اقدامات حکومت پهلوي، در ميان گروهاي مختلف جامعة ايرانيان ممکن است تفاوتهايي و حتي افراط و تفريطهايي وجود داشته باشد که ميتواند قابل نقد باشد.
نظام جمهوري اسلامي برآمده از گفتمان انقلاب اسلامي است و مجريان نظام نيز بخشي از همان ملتي هستند که انقلاب کردند.
از اين رو، بنمايه و کليات روايت آنها از پهلويها همان روايت عمومي ملت ايران است.7بنا براين، طرح مسئلة تاريخ حکومتي از سوي پهلويگرايان، از سه جهت فاقد سنجيدگي و اعتبار علمي است؛ يکي اينکه روايت خود آنها حکومتي است (حکومت پهلوي و حکومت انگليس). ديگر اينکه روايت جمهوري اسلامي را جدا از روايت کلان ملت و برساختة نظام تلقي ميکنند؛ و سرانجام اينکه آن را يک روايت بسيط ميپندارند.
تاريخ بايد به صورت واقعبينانه و منصفانه روايت شود. اين رويکرد افزون بر ضرورت علمي، يک وظيفة انساني نيز هست. يک استاد دانشگاه، يک مورخ، يک نويسنده، يک فعال سياسي، هرقدر هم که با نظام حاکم مخالف باشد، حق ندارد براي ابراز مخالفتش با آن نظام دست به تحريف تاريخ بزند و با روايت نادرست از «گذشته» بخواهد مردم را بر ضد «حال» بشوراند.
اين کار باعث ايجاد تشويش فکري در نسل جوان و آسيب زدن به حافظه تاريخي يک ملت ميشود. امروز پهلويها به تاريخ پيوستهاند و وظيفة همگان، صرف نظر از هر عقيده و مسلک سياسي، روايت تاريخ دوران پهلوي است به شکل درست و بي طرفانه و خالي از انگيزههاي سياسي و دور از دوستي و دشمني.
پانوشتها:
1- براي نمونه، نک: صادق زيباکلام. رضاشاه. صص 19-29.
2- براي نمونه، نک: صادق زيباکلام. رضاشاه. صص 9-12.
3- صادق زيباکلام. رضاشاه. صص 11-12.
4- همان. صص 9-13 و 19-20.
5- مصدق در آن تاريخ والي فارس بود و در شيراز حضور داشت.
6- محمد مصدق. خاطرات و تألمات مصدق. به کوشش ايرج افشار. تهران: انتشارات علمي، 1365. صص 343-344.
7- حکومت جمهوري اسلامي طيف گستردهاي از گرايشهاي فکري و سياسي را در بر ميگيرد که اگرچه در روايت کلان از رژيم پهلوي منتشرکند اما در فروع و جزئيات آن ممکن است تفاوتهايي داشته باشند. از اين رو، جزئيات آنچه از سوي رسانهها و يا کتب آموزشي رسمي کشور دربارة حکومت پهلوي مطرح ميشود از حاکميت يک جناح تا جناح ديگر و حتي از يک کارشناس تا کارشناس ديگر ميتواند تفاوتهايي داشته باشد و هرکدام ميتواند قابل نقد باشد. اما اين نقدها و کاستيهاي احتمالي نافي اصالت و اعتبار آن روايت کلان نخواهد بود.