۶۸ - ژنرال هایزر: باید برای نجات شاه دخالت نظامی میکردیم ۱۴۰۱/۰۴/۱۹
به بهانه سالگرد کودتای «نقاب» علیه ملت ایران
ژنرال هایزر: باید برای نجات شاه دخالت نظامی میکردیم
۱۴۰۱/۰۴/۱۹
18 تیرماه 1359 طرح کودتایی کشف و افشاء شد که براساس مدارک و اسناد به دست آمده و همچنین اعترافات سران و عوامل اصلی اجرایی آن، از لحاظ تجهیزات نظامی و پشتیبانی از داخل و خارج کشور، در تاریخ کودتاهای جهان بیسابقه به شمار آمده و چنان دقیق طراحی گردیده بود که سازمان سیا موفقیت آن را قطعی میدانست. امید به موفقیت کودتا تا بدان حد بود که حتی اعلامیه پیروزی آن نیز آماده شده بود.1
طبق برنامههای دقیق تعیین شده قرار بود در روز 18 تیرماه عدهای از خلبانان برای عزیمت به طرف پایگاه هوایی شهید نوژه همدان، در پارک لاله تهران تجمع کرده، بیش از 200 نفر از جمله منوچهر قربانیفر در منزلی حوالی جامجم با لباس نظامی اجتماع نموده تا با دریافت علامت رمز به تصرف صداوسیمای جمهوری اسلامی اقدام نمایند و از طرف دیگر در پایگاه هوایی شهید نوژه همدان نیز هواپیماهایی آماده پرواز برای بمباران اهداف تعیین شده، بودند.2
اسـناد انتشار یافته گوياي آن است كه كليه برنامههای قبل از كودتا بهطور دقیق پيش رفته بود تا آن كه سه روز قبل از موعد مقرر، يكي از خلبانان عملیات کودتا، متوجه شد مأموریتش، بمباران بيت امام بوده و به او گفته شد که در طی عملیات کودتا تا ۵ ميليون نفر کشته میشوند. همین امر باعث شد وی در سحرگاه 18 تیر (چند ساعت پیش از آغاز عملیات کودتا) به منزل آیتالله خامنهای (امام جمعه تهران و نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی) مراجعه کرده و موضوع کودتا را افشا نماید، اگرچه برخی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشور کم و بیش از اصل کودتا خبر داشتند اما از زمان دقیق و چگونگی اجرای آن بیاطلاع بودند.
کودتای یادشده که «نقاب» نام داشت، بهدنبال یکسری از توطئههای ناموفق نظام سلطه جهانی علیه انقلاب اسلامی از جمله: تجزیهطلبی گروهکهای ضدانقلاب، غائله حزب به اصطلاح خلق مسلمان در آذربایجان، غوغای مطبوعات وابسته، جاسوسی و تدارک براندازی نظام نوپای جمهوری اسلامی توسط ساواکیها و ژنرالهای فراری شاه و... و بالاخره تجاوز نظامی به طبس طراحی شد و قرار بود مقدمه یا زمینه تعدادی دیگر از طرح و برنامههای امپریالیسم جهانی برای نابودی انقلاب و نظام اسلامی ایران باشد.
زبیگنیو برژينسكي(مشاور امنيت ملي كارتر)در کتاب خاطراتش، به لزوم انجام يك عمليات تلافيجويانه در مقابل شكسـت طبس اشـاره كرده و مينویسد:
«... براون (وزير دفاع آمريكا) و ترنر (رئيس سازمان سيا) با عمليات تلافيجويانه در صورت شكسـت مأموريت نجات (عملیات طبس) موافق بودند... در هر حال، در پايان ايـن گفتوگوها به ما اجـازه داده شـد طرحهايي را براي عملیات تلافيجويانه در نظر بگيریم، ولي تصميم اجراي اين نقشهها به بعد موكول شد...»3
طرح و توطئه و برنامهها و نقشههای براندازی جمهوری اسلامی توسط نظام سلطه جهانی و بهخصوص کانونهای استعماری از همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 آغاز شد. از همان زمان که در کردستان، گروهکهای تجزیهطلب حمله به پادگانهای ارتش را شروع کرده و با قتل و غارت مردم، سلاحهای مراکز نظامی و انتظامی را به غارت بردند. شعارشان خودمختاری بود ولی هدفشان، تجزیهطلبی و جدا کردن کردستان از خاک ایران که پس از آن به ترکمن صحرا و آذربایجان و خوزستان و... هم کشیده شد.
موضوع براندازی آنقدر روشن و واضح بود که نیازی به توضیح و تفسیر نداشت. تا جایی که سالها بعد عنایت فانی، مجری و کارشناس تلویزیون BBC (رسانه سلطنتی بریتانیا) در گفتوگویی از عزالدین حسینی(آخوند ساواکی و عامل صهیونیستها) که از سرکردههای آشوب کردستان در همان اوایل پیروزی انقلاب بود، پرسید:
«...کردستان بعد از انقلاب، دوران خیلی دشواری گذراند، جنگ و خونریزی و... و حالا که نگاه میکنید و فکر میکنید، واقعا آن طرح خودمختاری در آن روزهای اول انقلاب، واقعا ضروری بود، نمیشد اجتناب کرد از همه این خونریزیها؟!»4
شاید این سؤال را زبیگنیو برژینسکی روشنتر و صریحتر پاسخ داده باشد:
«.... ایران مهمترین پایگاه استراتژیک ما در خلیجفارس پس از خروج انگلیس از شرق سوئز به شمار میرفت. تخلیه نیروهای انگلیسی از خلیجفارس خلأ قدرتی در این منطقه به وجود آورد و سیاست آمریکا در آن زمان پرکردن این خلأ با افزایش قدرت نظامی ایران در وهله اول و عربستان سعودی در مرحله بعد بود... نقطه اوج این سیاست تصمیم پرزیدنت نیکسون و کیسینجر در بازگذاشتن دست شاه برای خرید انواع سلاحهای آمریکایی بود که منجر به سرازیر شدن سیل اسلحه به ایران و تقویت و گسترش سریع نظامی ایران شد...»5
برژینسکی درباره آن که سیاست فوق در دوران پس از نیکسون و از جمله در زمان جیمی کارتر نیز دنبال شد، گفته است:
«... ما با توجه به مرکزیت استراتژیک ایران و اهمیت حیاتی آن برای آمریکا تصمیم گرفتیم چنین سیاستی را ادامه دهیم و بسیاری از سفارشهای خرید اسلحه ایران را در سال 1978 مورد تایید قرار دادیم...»6
در واقع در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، ایران حکم حضور انگلیس (که دیگر به لحاظ نظامی ضعیف شده بود) را در منطقه برای آمریکا و غرب داشت چنان که سایروس ونس، وزیر خارجه وقت آمریکا گفت:
«... در واقع ایران جانشین طبیعی و منطقی قدرت نظامی رو به زوال انگلستان در خلیجفارس به شمار میآمد...»7
آنها به هیچ وجه انتظار نداشتند، چنین موقعیتی را در منطقه غرب آسیا از دست بدهند. از همین روی با پیروزی انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی، غرب با یک خلأ پیشبینینشده مواجه شد که اساسا با کم شدن تدریجی قدرت نظامی انگلیس قابل مقایسه نبود.
برژینسکی در این مورد گفته است:
«... نگاه ما بیشتر برمبنای ژئوپولیتیک و اهمیت حیاتی ایران برای حفظ و حراست منافع آمریکا و غرب در منطقه حساس خلیجفارس بود».8
سایروس ونس در تایید این ارزیابی و در حسرت از دست رفتن ایران، معتقد بود:
«... ایران یک عامل عمده ثبات در منطقه خلیجفارس به شمار میآمد. قدرت نظامی این کشور هم امنیت گذرگاه حیاتی خلیجفارس را برای کشتیهای بازرگانی و نفتکش غرب تامین میکرد و هم سدی در برابر مقاصد توسعهطلبانه شوروی به شمار میرفت.»9
اسحاق رابین، نخستوزیر سابق اسرائیل و سیاست پرداز صهیونیست، شکست غرب در ایران را تغییر تناسب نیروها به سود شوروی در منطقه تفسیر کرد و فقدان آن در زمره متحدان آمریکا را شکست بزرگی به شمار آورد:
«... کشمکش بلوک شرق و غرب در خاورمیانه که انبار نفت غرب به شمار میرود، برروی ایران و عربستان سعودی متمرکز شده بود. سقوط ایران بدان معناست که مقدار زیادی از انبار نفت غرب از دست رفته و نفوذ غرب جای خود را به نفوذ شوروی خواهد داد....»10
آنها سقوط شاه و نظام ستم شاهی را به «سقوط ایران» تعبیر نموده و خطر دیگر این سقوط را الگو شدن انقلاب اسلامی برای دیگر ملتها محسوب کردند. فرانسوا میتران، دبیرکل حزب سوسیالیست فرانسه و رئیسجمهور بعدی آن کشور، به عنوان یکی از رهبران ایدئولوژیک دنیای غرب نخستین کسی بود که به پدیده انقلاب اسلامی با «آژیر خطر» اشاره کرد. او بلوک شرق و غرب را متوجه خطر اساسی و تعیینکنندهای ساخت که تاکنون از ارزیابی آن غفلت میورزیدند. او درست دو روز پس از پیروزی انقلاب در 24 بهمن 1357، چنین هشدار داد:
«... انقلابهایی از نوع انقلاب ایران در کشورهای همسایه نیز روی خواهد داد. شیعیان زیادی در عراق و در آسیای مرکزی، جمهوریهای شوروی زندگی میکنند. انقلاب ایران رژیمهای مرتجع منطقه را زیر و رو خواهد کرد...»11
به نظر میآید با اسناد و اظهارات فوق و از جمله اظهاراتی که به «آژیر میتران» معروف شد، میتوان به سهولت دریافت که علت 43 سال دشمنی پیوسته و بدون وقفه غرب صلیبی/صهیونی با انقلاب ملت ایران چیست و چرا برای نابودی آن به آب و آتش میزنند.
ژنرالهایزر معاون فرماندهی نیروهای ناتو در اروپا که در اواخر رژیم شاه برای نجات آن به ایران آمد، در اواخر کتاب خاطرات خود ضمن اشاره به شکست آمریکا در جریان پیروزی انقلاب اسلامی به تبعات آن پرداخته و نوشته:
«...در مورد حوادث سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ ما هنوز در حال پرداخت هزینه و خسارات آن هستیم...خیلی غمانگیز است که ما با داستان مرگ کارمان را ختم کنیم. ایالات متحده، یک متحد نزدیک و قوی خود را که میتوانست در خلیجفارس برای منافع غرب ثبات برقرار کند، از دست داد. از دست دادن آن موجب شد تا میلیاردها دلار خسارت ببینیم، زیرا مجبور بودیم که برای اتخاذ ترتیبات امنیتی خودمان در منطقه خاورمیانه در سالهای بعد به راههای دیگری متوسل شویم... اگر ایران (در دوران شاه) میتوانست یک نیروی مهم دفاعی ایجاد نماید، همانطور که در راه انجام آن بود، میتوانستیم میلیونها دلار از این بابت ذخیره کنیم. مطمئنم اگر روابط نزدیک خود با ایران را از دست نمیدادیم و آن کشور همچنان به تقویت قدرت نظامی خود ادامه میداد، ضرورتی نبود که ما این همه خرج کنیم تا نیروی واکنش سریع در خلیجفارس ایجادنماییم. نیروهای شاه میتوانستند ثبات منطقه را تضمین نمایند و از منافع حیاتی آمریکا حمایت کنند. لذا بهای سقوط شاه برای آمریکا بسیار گزاف بود...»12
او در آخرین جملات کتابش از عدم دخالت نظامی آمریکا به نفع شاه انتقاد کرده و نوشت:
«... در پایان این داستان تراژیک میخواهم دو سؤال عمده در مورد مسئله دخالت در امور داخلی هر ملتی را مطرح کنم: اگر اخلاقاً درست است که برای حفظ یک متحد وفادار در برابر حمله بیگانگان، دخالت کنیم، آیا حفظ یک متحد مستحق و وفادار برعلیه خرابکاران داخلی که از سوی عوامل خارجی برانگیخته شده و حمایت میشوند، استحقاق کمتری دارد؟ اگر این کار صحیح باشد، آیا نباید آن را قاطعانه و تمام و کمال با همه توان انجام دهیم؟ معتقدم که آمریکا میبایست این شیوه را اتخاذ میکرد و برای نجات شاه در ایران دخالت نظامی مینمود...»13
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- کودتای نوژه- موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- چاپ چهارم- بهار 1384- صفحه 266 و 267
2- همان
3- قدرت و اصول: خاطرات برژینسکی مشاور امنیت ملی 1977- 1981- ترجمه مرضیه ساقیان- وزارت امور خارجه- چاپ اول- 1380
4- گفتوگوی بیبیسی با عزالدین حسینی- راز آرماگدون 4: پروژه اشباح – قسمت هفتم – دیماه 1389 – شبکه خبر
5- قدرت و اصول: خاطرات برژینسکی- پیشین
6- توطئه در ایران – صفحه 10
7- همان – صفحه 102
8- همان
9- همان – صفحه 9
10- کیهان – 25 بهمن 1357
11- اطلاعات – 24/11/1357
12- ماموریت در تهران – رابرت هایزر – ترجمه محمدحسین عادلی- انتشارات خدمات فرهنگ رسا- تهران- 1376
13- همان