همسر شهید حاج رمضان میگوید:
حاج رمضان بهمعنای واقعی کلمه، ذوب در ولایت بود و کوچکترین تردیدی در تبعیت از ولی فقیه نداشت، همین باور مسیر زندگی و مجاهدتش را روشن کرده بود.
سردار شهید محمدسعید ایزدی معروف به حاج رمضان از فرماندهان برجسته جبهه مقاومت و یار و یاور مردم مظلوم فلسطین در طول عمر پربرکتش، با تمامی چهرههای شاخص مقاومت همچون عماد مغنیه، سید حسن نصرالله، عبدالعزیز رنتیسی، محمود الزهار تا ابراهیم عقیل، فؤاد شکر، اسماعیل هنیه، محمد الضیف، صالح العاروری و یحیی السنوار همکاری نزدیک داشت و همرزم حاج قاسم سلیمانی بود.
عملیات ترور این سردار گمنام و رشید جهانِ اسلام بارها در سوریه و لبنان ناکام ماند تا سرانجام در دفاع مقدس 12روزه در حمله رژیم صهیونیستی در قم به آرزوی دیرینهاش رسید و به قافله شهدا پیوست.
همسر این شهید والامقام در گفتوگو با تسنیم میگوید: حاج رمضان در خانوادهای با پیشینه عمیق مذهبی متولد شد؛ خانه پدریاش «بیتالعلماء» بود، مادرش هم زنی متدین و اهل معرفت بود که همواره میگفت؛ «فرزندم باید سرباز ولایت و امام زمان(عج) شود.»، و همین باور، محور تربیت فرزندش قرار گرفت.
بهگفته همسر شهید، حاج رمضان از همان دوران کودکی، همراه پدر در جلسات معنوی منتظرانالمهدی(عج) شرکت میکرد و در فضائی سرشار از ایمان و انتظار رشد یافت؛ سربازی ولایت را نه در شعار بلکه در عمل آموخت و با جان و دل پذیرفت؛ این مسیر در دوران جوانی نیز ادامه پیدا کرد؛ زمانی که ندای الهی امام خمینی(ره) بر قلبش نشست و همپای دیگر جوانان انقلابی با شور و شوقی وصفناشدنی در راهپیماییهای پیروزی انقلاب اسلامی حضور یافت. حاج رمضان بارها میگفت؛ «اگر انقلاب اسلامی نبود، معلوم نبود چه سرنوشتی نصیب ما میشد».
همسر شهید با احترام و افتخار از شیرزنان شمال کشور یاد میکند؛ زنانی که در سرپلذهاب حضوری مؤثر و فعال داشتند؛ این زنان در حسینیهها به پشتیبانی از جبهه مشغول بودند؛ شبها صدای دعا و مناجاتشان فضا را پر میکرد و روزها خدمات پشتیبانی ادامه داشت؛ از شستن لباسهای رزمندگان گرفته تا پخت غذا و ارسال وسایل به جبهه...، معنویت خاصی حاکم بود؛ زن و مرد، شانه به شانه، با عشق و انگیزهای خاص برای دفاع از وطن خدمت میکردند.
وی بیان داشت: سال 1363، حاج رمضان برای مأموریتی به لبنان اعزام شد؛ آنموقع از بخشهای مختلف سپاه برای آن مأموریت الهی نیرو میخواستند و حاج رمضان هم اعزام شد اما مدتی بعد درست در مقطعی که رژیم بعث عراق حملات خود را به مرزهای ایران تشدید کرده بود، نیروهایی که به لبنان اعزام شده بودند، به کشور بازگشتند تا مقابل دشمن بعثی بایستند. همزمان با این تحولات، حزبالله لبنان نیز در حال شکلگیری بود.
همسر شهید به تحولات مهم آن سالها اشاره میکند و میگوید: اسرائیل تلاش میکرد با تبعید بخش عمدهای از جامعه فرهیخته فلسطینی، حلقههای مقاومت را از هم بپاشد و لذا سعی میکرد نزدیک به 500 نفر از فلسطینیان تحصیلکرده و تأثیرگذار را که توان سازماندهی حلقههای مبارزه در داخل فلسطین داشتند، در کشورهای عربی پراکنده کند، اما در همان زمان، حزبالله تازهتأسیس و ایرانِ قدرتمند وارد میدان شدند و از این نیروها حمایت کردند.
وی میافزاید: اسرائیل اصرار داشت این افراد در کشورهای مختلف عربی تقسیم شوند اما حمایت محور مقاومت باعث شد زمینه بازگشت آنها به فلسطین فراهم شود.
بهگفته همسر شهید، حاج رمضان و سید حسن نصرالله سالها در جبهه مقاومت کنار یکدیگر مجاهدت میکردند و ارتباطشان از جنس اعتماد و همدلی بود.
همسر شهید با مکثی کوتاه، به شبی اشاره میکند که خبر شهادت سید حسن نصرالله به خانواده حاج رمضان رسید؛ شبی که بهگفته او، خانه پر از بیقراری و اندوه شد.
او میگوید: وقتی خبر شهادت سید را شنیدیم خیلی بیقراری و بیتابی میکردیم؛ همسرم با اینکه خودش عزادار و دلسوخته بود وقتی فضای خانه را ملتهب دید سعی کرد محیط خانه را آرام کند، میگفت؛ «ما کمر به نابودی اسرائیل بستهایم، اینها حوادث طبیعیِ مسیر انقلاب است. برای فتح قلهای که رهبر انقلاب فرمودند باید شهید بدهیم، پس اشکهایتان را پاک کنید و آرام باشید.»
بهگفته همسر شهید، این جملات او از عمق باور و یقین حاج رمضان به مسیر ولایت و مقاومت برمیآمد.
ذوب در ولایت؛ باور قلبی به پیوند رهبری و امام زمان(عج)
محور همه تصمیمها و فعالیتهای حاج رمضان، ولایت بود، همسر شهید میگوید: حاج آقا معتقد بود کلامِ ولی، کلام امام زمان(عج) است، میگفت؛ «اگر این مسیر را انتخاب کردهایم، باید «سمعاً و طاعةً» باشیم؛ «حرفِ ولی خدا، حرف اول و آخر است».
بهگفته همسر شهید، حاج رمضان بهمعنای واقعی کلمه، ذوب در ولایت بود و کوچکترین تردیدی در تبعیت از ولی فقیه نداشت، همین باور مسیر زندگی و مجاهدتش را روشن کرده بود.
شعار «مرگ بر اسرائیل» در جای جای جهان
همسر شهید با نگاهی کلانتر به تحولات امروز جهان میگوید: امروز در جای جای جهان و پشت دیوارهای استکبار، شعار «مرگ بر اسرائیل» سر داده میشود؛ این شعار حاصل خون شهدا، مجاهدت آنان و صبر و ایستادگی همسرانشان است، این فریاد پشتوانهای از سالها مقاومت دارد.
وی سپس به سالهای زندگی مشترکشان بازمیگردد و میگوید؛ «42 سال کنار حاج رمضان بودم؛ این سالها پر از دوری و دلتنگی بود اما هممسیر و همدل بودیم...»، برای توضیح این مسیر نورانی مثال پیادهروی اربعین را میزند و میگوید: در مسیر پیادهروی اربعین، بعضیها پیاده و بعضیها با ماشین میروند و همه میدانند چهسختیهایی پیشِروی آنهاست...، مسیر زندگی نیز همینگونه است وقتی از اولِ زندگی، مسیرت را درست انتخاب میکنی، سختیهای وسط راه برایت شیرین و قابل تحمل میشود؛ چون یقین داری انتخابت درست بوده است و این انتخاب به خدا
ختم میشود.
اگر به عقب برگردم باز هم مسیرش میشوم
همسر شهید با قاطعیت میگوید: من در زندگی با حاج رمضان، تلخی ندیدم؛ هرچه بود، شیرین بود. اگر به عقب برگردم باز هم ایشان را انتخاب میکنم و هممسیرش میشوم. روزی که تصمیم گرفتم همراه و یار و همدمش باشم، همهچیز را با جان و دل پذیرفتم، من از این همراهی هرگز پشیمان نیستم.
بنده واقعی خدا؛ فرماندهای جامعالاطراف
همسر شهید در ادامه در توصیف شخصیت حاج رمضان میگوید: حاج آقا بنده واقعی خدا بود؛ کسی که در حساسترین مقطع تاریخی، وظیفهاش را بهدرستی تشخیص داد و آنچه بهعهدهاش گذاشته شده بود، به بهترین شکل انجام داد، ایشان همواره مطیع ولایت بود و در خط ولایت حرکت میکرد.
همسر شهید به روحیات حاج رمضان در محیط کار و خانواده اشاره میکند و میگوید: حاج آقا در کار بسیار جدی بود و در محیط خانه و خانواده نیز فردی خانوادهدوست، مهربان و صاحب ابتکار در کارهای خیر بود و در هر عرصهای که وارد میشد، جزو پیشگامان بود و کار را نیمهتمام رها نمیکرد، در عینحال عاشق صلهرحم بود، با وجود شرایط امنیتی خاص، هر فرصتی که پیدا میکرد، از فامیل درجهیک شروع میکرد و به دیدارشان میرفت، اگر امکان دیدار نبود، حتماً تلفنی جویای حالشان میشد.
وی در این بخش از گفتوگو، خطابش را به خانوادههایی میبرد که هنوز در انتظار بازگشت پیکر عزیزانشان هستند و میگوید: میشود منتظر بود، میشود سختی کشید، میشود دوری همسرت را تحمل کنی اما عاشقانه با او زندگی کنی، این تجربهای است که با تمام وجود لمسش کردم.
همسر شهید با نگاهی مادرانه و دلسوزانه خطاب به همسران جوان شهدا میگوید: بدون شک دوری و داغ فراق بسیار سخت است بهویژه برای خانمهای جوانی که همسرانشان را از دست دادهاند. این بانوان مسیر طولانی، سخت و پرپیچوخمی پیشِرویشان است؛ مسیری که صبر و ایستادگی زینبی میخواهد اما نباید نگران باشند چراکه دست خدا روی سرشان است و تنها نیستند.
دیدگاه حاج رمضان نسبت به نقش زن مسلمان در خانه و اجتماع
وی در بخش دیگری از گفتوگو، به اندیشه و نگاه حاج رمضان نسبت به نقش زن مسلمان در خانواده و اجتماع اشاره میکند و میگوید: حاج آقا همیشه مشوق من برای ادامه تحصیل و فعالیتهای اجتماعی بودند، نهفقط در حرف بلکه شرایطش را هم فراهم میکردند؛ در خیلی از برنامهها، کمککار و یار من بودند، طرح و ایده میدادند و مشوق واقعی من بودند. ایشان معتقد بودند وظیفه اصلی زن، تربیت فرزند است اما در جایی که حضورم در اجتماع، لازم و مهم بود تشویقم میکردند تا در فعالیتهای اجتماعی هم اثرگذار باشم و هیچوقت مانع نمیشدند.
همسر شهید در توصیف روابط خانوادگی حاج رمضان میگوید: ایشان با اعضای خانواده و بچهها خیلی صمیمی بودند؛ هر زمان که فرصت میکردند با ذوق و اشتیاق کنار بچهها و نوهها بودند، حتی با برادرزادهها کشتی میگرفتند، با جوانترها کوه میرفتند و بسیار خوشمشرب بودند.
معتقد بودند مبارزه با صهیونیسم در حقیقت مبارزه با شیطان است
همسر شهید در ادامه به آخرین جملات و وصیتهای حاج رمضان اشاره میکند؛ جملاتی که بهگفته او، عصاره تمام سالهای مجاهدت و باور قلبی همسرش بود. او میگوید: حاج آقا همیشه تأکید داشتند گوش به فرمان ولایت باشیم و فلسطین را تنها نگذاریم؛ معتقد بودند مبارزه با صهیونیسم در حقیقت مبارزه با شیطان است.
بهگفته همسر شهید، حاج رمضان باور داشت امروز جبهه حق و باطل جلوی چشمان ماست و هرکس باید جایگاه خود را در این میدان پیدا کند. او تأکید میکرد تنها راه درست، قرار گرفتن در مسیر ولایت است و خط قرمز زندگیاش، ولایت و ولایتمداری بود؛ خط قرمزی که هیچگاه از آن عبور نکرد.
امید حاج رمضان به نسل آینده مقاومت
همسر شهید از نگاه امیدوارانه حاج رمضان به نسلی که قرار است پرچم مقاومت را بلند کند میگوید و تأکید میکند: حاج آقا اعتقاد داشت جبهه مقاومت رویشی است نه ریزشی، میگفت؛ «جوانان امروز باهوش، آگاه و بابصیرت هستند و انشاءالله انتخابهای درستی خواهند داشت و پرچم حمایت از مظلوم و مبارزه با استکبار را بهدوش میکشند و به نسلهای بعد انتقال میدهند».
قبل از شهادت، حاج قاسم در خواب محکم ایشان را در آغوش گرفته و گفته بود «خسته نباشی»
همسر شهید به خوابی اشاره میکند که حاج رمضان پیش از شهادت دیده بود و میگوید: حاج قاسم در خواب محکم ایشان را در آغوش گرفته و گفته بود؛ «خسته نباشی»، بعد از شهادت متوجه شدیم که این جمله یعنی پایانِ مأموریت دنیایی و حاج قاسم به ایشان خداقوت گفته بود.
وی از روزهای پایانی عمر حاج رمضان میگوید: در ایام جنگ 12روزه هیچ خبری از ایشان نداشتم و این بیخبری هم صبری ویژه میطلبید؛ روزهای سختی بود. من 42 سال با این بیقراری زندگی کرده بودم در تمام این سالها هر لحظه فکر میکردم ممکن است با خبر شهادتش روبهرو شوم.
همسر شهید ادامه میدهد: وقتی شنیدم به آرزوی دیرینهاش رسیده است، آرام شدم چراکه بهپاس سالهای مجاهدتهایش، نمره قبولی را از خدا و اهلبیت(ع) گرفت و سربلند شد، وقتی پیکر مطهرش را آوردند بالای سرش رفتم و گفتم؛ «این افتخار گوارای وجودت».
همسر شهید در بخش پایانی سخنانش خطاب به مردم ایران میگوید: مردم ایران پیرو راه امام خمینی(ره) هستند؛ در بزنگاههای مختلف همیشه هوشیار بودهاند و به وظایفشان عمل کردهاند...، اما دشمنانِ این مرز و بوم بدانند که هیچ پیروزی نصیبشان نخواهد شد زیرا این مردم پیوند عمیقی با قرآن و اهلبیت(ع) دارند؛ این مردم برای بقای انقلاب و کشورشان، برای هویت و ملّیتشان خونها دادهاند و پای این خونها
خواهند ایستاد.
سفارش به خانوادهها و نسل جوان
وی در پایان خطاب به مردم میگوید: ستون خانه، زنان هستند و لذا بانوان و جوانان ما باید هوشیار باشند زیرا دشمن خانواده را نشانه گرفته است؛ همه با هم به قرآن، به فرهنگ پاک و اصیل ایرانی ـ اسلامیمان تکیه کنیم؛ این بهترین حمایتی است که میتوانیم از کشورمان داشته باشیم و از شر توطئههای شوم دشمنان در امان باشیم.