خلاصه زندگینامه و شهادت آیت اللّه سیّدحسن مدرّس
ورود به مجلس شورای ملّی
بر اساس اصل دومِ متمم قانون اساسی، برای نظارت بر قوانین مصوّب مجلس شورای ملی و تشخیص عدمِ مغایرت مصوبات مجلس با احکام شرع، مراجع نجف اشرف، بیست نفر از مجتهدانِ طراز اول را به مجلس شورای ملی معرفی کردند تا پنج نفر از میان آنان برگزیده شوند.
مجلس شورای ملی (دوره دوم) در جلسه هفتم شعبان 1328 ق، آیت اللّه مدرّس و چهار نفر دیگر را در میان بیست نفر مجتهدی که مراجع نجف معرفی کرده بودند انتخاب کرد. به این ترتیب آیت اللّه مدرّس برای حضور در مجلس و اجرای وظیفه نظارتی خود، به تهران مهاجرت کرد. مدرّس در مجلس شورای ملّی، با هرگونه خودکامگی، قانون شکنی و نفوذ بیگانگان، مخالفت و مبارزه می کرد. نطق های او درباره مسائل دینی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و قضایی، بیانگر بسیاریِ معلومات، هوش، بینش قوی و تیزبینی سیاسی او است.
مدرّس در دوره سوم مجلس
مدرّس در طول دوره دوم مجلس شورای ملّی با انجام دادن فعالیت های سیاسی مؤثّر برای تأمین منافع مردم، نقش خود را به عنوان ناظر دینی و سیاسیِ برگزیده از جانب مراجع نجف، به خوبی ایفا کرد و همین امر سبب شد که از طریق انتخابات دوره سوم نیز، بتواند دوباره وارد مجلس شورای ملّی شود و در این دوره نیز علاوه بر حفظ وظیفه نظارتی خود بر مجلس، سِمت نمایندگیِ مردم تهران را نیز عهده دار شد.
در پی نقضِ بی طرفی ایران در جنگ جهانی اول از جانب نیروهای متّفقین، تهران در معرض تصرّف نظامی قرار گرفت. عدّه ای از ملیّون برای چاره جویی، به همراه مدرّس عازم کرمانشاه شدند تا در آن جا به منظور مقابله با اشغالگران، دولت موقت ملّی تشکیل دهند. امّا با شکست عثمانی از انگلیس و عقب نشینی آنها، مهاجران نیز مجبور به ترک کرمانشاه و عزیمت به عثمانی شدند و مدرّس در ملاقات با سلطان عثمانی، با شجاعت بی نظیر، نسبت به ادّعای دولت عثمانی درباره قسمتی از خاکِ ایران و نیز عدم حسن نیّت ترکان نسبت به ایرانیان گله و انتقاد کرد.
مخالفت مدرّس با قرارداد 1919
مدرّس، پس از ناکامی دولت موقت ملی که برای مبارزه با اشغالگران در جنگ جهانی اول در کرمانشاه تشکیل شده بود و بازگشت از مرکز حکومت عثمانی، علاوه بر تدریس فقه و اصول، هم چنان به فعالیّت های سیاسی خود ادامه می داد. مبارزات سیاسی او در زمان کابینه وثوق الدوله ـ که یکی از عمّال انگلستان در ایران به شمار می آمد ـ هنگام انعقاد قرارداد ننگین 1919 شدت گرفت. قرارداد مذکور که ایران را تا ابد تحت الحمایه انگلستان می کرد، از جانب جناح های مختلف و روحانیان و به ویژه مدرّس و شیخ محمدخیابانی، به شدت مورد اعتراض قرار گرفت؛ به طوری که احمدشاه قاجار نیز با مشاهده این واکنش ها، زیر بار این قرارداد نرفت و بدین ترتیب، انگلیسی ها از احمدشاه و سلسله قاجار ناامید شدند.
مدرّس و کودتای سیاه سال 1299 ش
پس از مخالفت احمدشاه با قرارداد 1919 که ایران را تا ابد تحت الحمایه انگلستان قرار می داد، انگلیسی ها به فکر تدارک کودتایی بدون تغییر سلطنت افتادند تا در این فاصله با فراهم کردن زمینه لازم برای امر مذکور، افراد مورد نیاز خود را نیز شناسایی و امتحان کنند. آنهابرای اجرای این کودتا نیاز به دو چهره سیاسی و نظامی داشتند که در نهایت سید ضیاء الدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد، را به عنوان چهره سیاسی کودتا، و رضاخان میرپنج را از میان قزاق ها به عنوان چهره نظامی کودتا انتخاب کردند و برای رسیدن به هدفشان میان این دو تن هماهنگی ایجاد کردند. در سوم اسفند 1299 ش کودتای مذکور انجام شد و در صبح روز کودتا آیت اللّه مدرّس و شماری از شخصیت های سیاسی و مذهبیِ بانفوذ، به دستور سیدضیاء الدین طباطبایی، رئیس دولت کودتا، دستگیر و زندانی شدند و مدرّس به مدت 93 روز محبوس بود و در این مدت نگران این موضوع بود که کابینه سیدضیاءالدین طباطبایی، شئون سیاسی کشور را سست کند و یادآور شده بود که «از روزی که سیدضیاء رئیس الوزراء شده استقلال کشور به مخاطره افتاده است». سرانجام کابینه سیدضیاء پس از 93 روز سقوط کرد و مدرّس نیز از زندان آزاد شد.
نقش مدرّس در دوره چهارم مجلس
مدتی پس از کودتای رضاخان مجلس چهارم افتتاح شد. در این دوره نیز مدرّس به نمایندگی مجلس انتخاب گردید. وی علاوه بر اینکه نیابت ریاست مجلس چهارم را بر عهده داشت، رهبر اکثر نمایندگان هم بود. مدرّس در آغاز این دوره ضمن مخالفت با اعتبارنامه نمایندگانی که موافق قرارداد ننگین 1919 بودند، مانع تصویب اعتبارنامه برخی از آنان گردید. مدرّس در این دوره هنگامی که قانون شکنی ها و خودسری های رضاخان را از حدّ، خارج دید در نطق متهورّانه ای به انتقاد از عملکرد رضاخان پرداخت و اعتراض خود را به صورت علنی، ابراز کرد. مدرّس در این دوره به علت رفتار نادرستِ دولت مستوفی الممالک در سیاست خارجی، دولت او را استیضاح کرد که این استیضاح منجر به استعفای مستوفی الممالک شد.
توطئه رضاخان علیه مدرّس
قبل از شروع انتخابات دوره پنجم، رضاخان سردار سپه که از انتخاب مجدّد مدرّس در مجلس شورای ملی واهمه داشت، برای بدبین کردن مردم نسبت به مدرّس به فکر ایجاد دسیسه ای علیه او افتاد. او سندی جعلی علیه مدرّس تهیه و آن را در روزنامه طوفان منتشر کرد و در آن مدرّس را متّهم به دریافت مقداری لیره از شاهزاده نصرت الدوله که در طرف داری از سیاست انگلیس معروف بود، کرد. مدرّس که از شناخت مردم نسبت به خودش، آگاهی داشت و می دانست که مردم، از جعلی بودن سند مطلّع هستند، مدّتی سکوت اختیار کرد و پس از پیروزی در انتخابات دوره پنجم برای این که به جاعلان سند اثبات کند که کار بیهوده ای انجام داده اند به ارسال، تکذیب نامه مختصری به دفتر روزنامه طوفان اکتفا کرد .
مدرّس و مخالفت وی با جمهوری رضاخانی
سردار سپه و حامیانش در صدد بودند تا از طریق مجلس شورای ملی با تصویب طرح لغو نظام سلطنتی و قرار دادن نظام جمهوری به جای آن، به نیّات قدرت طلبانه خود دست یابند. مدرّس که اکثر هواداران او در مجلس چهارم مبدل به عده ای انگشت شمار در مجلس پنجم شده بود، مصمم بود در مقابل سردار سپه بایستد. بنابراین مدرّس و یارانش تصمیم گرفتند ابتدا با تصویب اعتبارنامه وکلای فرمایشی مخالفت کنند تا شاید بتوانند عده ای را از مجلس خارج کنند و با گرفتن وقت مجلس، مانع تصویب طرح تغییر نظام سیاسی در موعد مقرّر شوند. در انتهای یکی از جلسات مجلس شورای ملّی ـ که بین نمایندگان مجلس بر سر تصویب اعتبارنامه وکلای فرمایشی، اختلاف به وجود آمده بود ـ فردی به نام حسین بهرامی به تحریک تدیّن، نماینده طرف دار رضاخان در مجلس شورای ملی، سیلی محکمی به گوش مدرّس زد که انعکاس این عمل در کشور به زیان رضاخان تمام شد و به دلیل نارضایتی و شورش مردم، طرح جمهوری با شکست روبرو شد.
علّت مخالفت مدرّس با جمهوری
آیت اللّه مدرّس درباره دلایل مخالفتش با جمهوری می گوید: «من با جمهوریِ واقعی مخالف نیستم؛ ولی این جمهوری که می خواهند به ما تحمیل کنند بنا به اراده ملّت نیست، بلکه انگلیسی ها می خواهند به ملت ایران تحمیل کنند و رژیم حکومتی را که صددرصد دست نشانده و تحت اراده خود آنها باشد در ایران برقرار سازند. اگر واقعا نامزد و کاندیدای جمهوری، فردی آزادی خواه و ملی بود حتما با او موافقت می کردم و از هیچ نوع کمک و مساعده با او دریغ نمی نمودم».
مدرّس و استیضاح رضاخان
مدرّس پس از شکست طرح جمهوری رضاخانی هم چنان با فزون خواهی و برنامه های غیر قانونی رضاخان مقابله می کرد. در هفتم مرداد 1303 مدرّس و گروهی از هم فکرانش دولت سردار سپه را به این دلایل استیضاح کردند:
1. سوء سیاست؛ 2. اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی؛ 3. تحویل ندادن اموال مقصرین و غیره به خزانه دولت.
هفدهم مرداد 1303، روز بررسی استیضاح، صحن مجلس شاهد درگیری سردار سپه و هوادارانش، با مدرّس و شمارِ اندک استیضاح کنندگان بود. رضاخان علی رغم آن که طرف دارانش در مجلس، اکثریت داشتند، به شدت از استیضاح هراسناک بود؛ چرا که سیدحسن مدرّس رهبر استیضاح کنندگان بود و با قدرت کلام و شجاعتی که داشت ضمن تسلّط کامل بر مجلس، رفتارهای غیرقانونی وی را افشا می ساخت. نقل شده است در لحظه ورود مدرّس به مجلس، هواداران سردارسپه شعار «مرده باد مدرّس!» سردادند و مدرّس در حضور رضاخان فریاد زد «زنده باد مدرّس!» «مرده باد سردار سپه!» رضاخان خشمگینانه گلوی مدرّس را فشرد و فریاد برآورد: «آخر تو از جان من چه می خواهی؟» مدرّس با لهجه اصفهانی گفت: «می خواهم که تو نباشی!»
مدرّس و ترمیم کابینه
از جمله سیاست های رضاخان در مقابل مدرّس این بود که هرگاه چاره ای جز اطاعت از مدرّس نداشت به طور موقّت هم که شده بود خود را تسلیم مدرّس می کرد؛ برای مثال می توان به این نمونه اشاره کرد که برطبق توافقی که بین سردارسپه و مدرّس واقع شد، سردارسپه قبول کرد که طبق پیشنهاد مدرّس، نصرت الدوله وزیر مالیه و قوام الدوله وزیر داخله شود.
زمینه سازی تغییر سلطنت به سود رضاخان
از جمله اقداماتی که رضاخان برای فراهم کردن زمینه تغییر سلطنت انجام داد، ایجاد قحطی مصنوعی از طریق کاهش سهمیّه آرد نانوایی ها بود. بدین ترتیب بلوای بزرگی در تهران به وجود آمد که رضاخان با آن برای زمینه سازی تغییر سلطنت به چند چیز دست می یافت. این اهداف عبارت بودند از:
1. انصراف احمدشاه از مراجعت به ایران، که این اتفاق به وقوع پیوست؛
2. سرگرم نمودن مردم به قضیه کمبود نان و بی توجّهی آنان نسبت به سیاست و حوادث در شُرف وقوع؛
3. وانمود کردن این مطلب به مردم که عامل تمام این بدبختی ها، مجلس و دولت تحت اختیار سلطنت قاجاریه می باشد و در نتیجه مردم در زمان تغییر سلطنت واکنش چشم گیری از خود نشان ندهند.
در این اوضاع و احوال از آن جا که مرحوم مدرّس کاملاً از نیّت پلید رضاخان آگاه بود، با حالت کسالتی که داشت، در مجلس حاضر شد و با ایراد سخنرانی خواستار حلِ مشکل ارزاق مردم و کشف حقیقت این بلوا شد. هم چنین با حضور در خارج از مجلس ضمن هم دردی با مردم آنها را به آرامش دعوت کرد و بدین وسیله مانع تحقق سریع اهداف رضاخان شد.
علّت مخالفت مدرّس با تغییر سلطنت
اگرچه مدرّس در مورد احمدشاه و ولی عهد او، محمدحسن میرزا، نظر مساعدی نداشت، ولی از آن جا که مصالح کشور ایجاب می کرد با خلع قاجاریان از سلطنت مخالفت می کرد. به عقیده مدرّس هدف انگلستان از طراحی برنامه تغییرحکومت ایران، محو موجودیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ملت ایران و تصاحب ثروت و منابع ملی ایران از طریق روش های جدید بود. مدرّس پیدایش حکومت پهلوی را معادل از دست رفتن همه چیز ایران می دانست. بنابراین نزاع مدرّس با سردار سپه فراتر از دعوای قاجاریان و پهلوی بر سر تاج و تخت شاهی بود. مدرّس در جایی خطاب به علمای اصفهان می گوید: «اختلاف من با رضاخان بر سر کلاه و عمامه و این مسائل جزئی از قبیل نظام اجباری نیست من در حقیقت با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرار داده، مخالفم، من با سیاست هایی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید می کند، مبارزه می کنم. راه و هدف خود را می شناسم. در این مبارزه هم پشت سر خود را نگاه نمی کنم».
مدرّس در دوره ششم مجلس
مدرّس پس از انتقال سلطنت به رضاخان نه منزوی گردید و نه دست از مبارزه برداشت؛ بلکه مُجدّانه کوشید تا مانع قوام و ثبات حاکمیت رژیم پهلوی شود. سرانجام، مدرّس به رغم مشکلات و موانعی که رضاخان برای جلوگیری از ورود مخالفانش به مجلس ایجاد کرده بود، به عنوان نفر اول انتخابات تهران وارد مجلس گردید. علاوه بر خود او حدود هشت نفر از یاران مدرّس نیز موفق شدند در این دوره به مجلس راه یابند. او همیشه مردم و منافع عمومی را بر خود مقدّم می داشت و مراقب بود تا امتیازی به بیگانگان داده نشود. جزییات برنامه ها و لوایح اقتصادی را به دقت بررسی می کرد تا مبادا منافع ملی آسیب ببیند و اصرار داشت موافقت نامه های اقتصادی ایران با کشورهای خارجی پس از تأیید مجلس شورای ملی، به اجرا گذاشته شود. وی با دقت و تیزبینی، جزئیات بودجه سالانه و طرح های دولت را بررسی می کرد تا از سوء استفاده و اسراف جلوگیری شود.
ترور مدرّس
روز هفتم آبان 1305، مدرس در راه مدرسه سپهسالار مورد حمله مسلحانه چند نفر از عوامل رضاخان قرار می گیرد و چند گلوله به ناحیه دست و کتف او اصابت می کند. رضاخان در آن ایام جهت ردّ گم کردن در مازندران بود و با تلگراف از مدرّس احوال پرسی می کند و مدرّس در پاسخ او می گوید: «به کوری چشم دشمنان نمرده ام و هنوز زنده ام». ترور مدرّس انعکاس وسیعی در میان مردم برجای گذاشت و نمایندگان مجلس در دو جلسه به بررسی این موضوع پرداختند. دوستان اندک مدرّس در مجلس سوء قصد به مدرّس را اقدامی صرفا سیاسی معرفی کردند و به ایما و اشاره، دولت و شخص رضاخان را در ماجرا دخیل دانستند.
جلوگیری از ورود مدرس به مجلس هفتم
وقتی انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای ملی به پایان رسید، حتی یک رأی هم از صندوق به نام مدرّس بیرون نیامد و مدرّس آن جمله معروف را بیان کرد که «اگر هیچ کس از مردم تهران به من رأی نداده باشند، ولی خودم که یک رأی به خودم دادم، پس این یک رأی که به نام مدرّس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد؟» رضاخان به این هم اکتفا نکرد و با تهدید به مدرّس از او خواست از سیاست دوری کند. مدرّس در جواب گفت: «من وظیفه انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی می دانم و به هیچ عنوان دست از سیاست بر نمی دارم و هرکجا باشم همین است و بس».
تبعید مدرّس
شامگاه 16 مهرماه 1307، دو روز پس از افتتاح هفتمین دوره مجلس شورای ملی، مأموران نظمیه وحشیانه به منزل مدرّس هجوم بردند. محمد درگاهی، رئیس نظمیه، و همراهانش با ضرب و جرحِ مدرّس و فرزندانش، وی را شبانه از تهران خارج کردند و به سمت مشهد بردند. ابتدا ایشان را چند روزی در یکی از دهات مشهد زندانی کردند و پس از آن او را به شهر خواف بردند و در وسط پادگان نظامی شهر سکونت دادند. دوران حبس شهید مدرّس در خواف، نه سال طول کشید. در دوره اقامت اجباری مدرّس در خواف، رضاخان دو بار، سپهبد امان اللّه جهانبانی را به دیدن او می فرستد و به سید پیغام می دهد که اگر از سیاست و دخالت در امور دولتی دست بردارد و تنها به مسائل مذهبی و امور شرعی بپردازد، او را آزاد خواهد گذاشت. رضاخان حتی پیشنهاد کرده بود که مدرّس تولیت آستان قدس رضوی را بپذیرد، یا به عراق برود و در آن جا با خیال راحت بقیه عمر خویش را به عبادت و تحصیل و تدریس بگذراند. ولی مدرّس حاضر به سازش با او نشد و در نهایت، شهادت در راه خدا را بر زندگی آسوده ترجیح داد.
شهادت
رضاشاه در سال 1316 تصمیم می گیرد که مدرّس را به قتل برساند. (دستور قتل به رئیس شهربانی خواف ابلاغ می گردد. اما وی از انجام این کار طفره می رود. لذا مدرّس را به کاشمر منتقل می کنند. رئیس شهربانی کاشمر نیز از اجرای دستور قتل مدرّس خودداری می نماید و مجبور به ترک پست خود می گردد. سرانجام میرزا کاظم جهانسوزی، افسر شهربانی، به اتفاق دو مأمور دیگر شهربانی از مشهد به کاشمر رفتند و در 26 رمضان 1357ق (برابر با دهم آذرماه 1316) آیت اللّه سیدحسن مدرّس در حال افطار، ابتدا مسموم کردند و پس از آن که متوجه شدند که سم در او اثر نکرده با انداختن عمامه بر گردنش در حال رکوع نماز وی را به شهادت می رسانند. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
منابع
1. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 3؛
2. حسین مکی، مدرس، قهرمان آزادی، ج 2؛
3. دکتر سیدجلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1؛
4. مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، شهید آیت اللّه سیّد حسن مدّرس به روایت اسناد زنده تاریخ؛
5. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 2؛
6. غلام رضا گلی زواره، داستان های مدرس؛
7. تاریخ معاصر، سال سوم دبیرستان، رشته ریاضی؛
8. علی ثقفی، اندیشه جاوید؛
9. مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ستاره مجلس (ویژه نامه شهید مدرّس)؛
10. منوچهر کدیور، اصلاح طلبان ناکام؛
11. «تاریخ ایران و جهان در قرن بیست»، روزنامه ایران؛
12. سید صدرالدین طاهری، بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس.